۱۳۸۵ آبان ۱۲, جمعه

دست دوستی


چند شب پیش دوستی ناشناس برای نوشته ای گذاشته بود که وقتی اون را میخوندم به کاری که میکنم بیشتر امیدوارم میشوم به خیالاتی که دارم بیشتر وابسته میشوم و به استقامت هم فکرانم که فکر میکنم من را مجبور به نوشتن میکنه مجبور به فکر کردن و سپش بیان درونم حداقل کاری که نشان بدهد هنوز زنده ام و باید زنده بمانم چون میخواهم چون میبایست برای حتی خودم هم شده این کار را که ناتمام است انجام دهم
برای نشون دادن زنده بودم میدونم نوشتن کافی نیست حرف زدن کافی نیست و بی مطالعه و فکر کردن عمل انجام دادن میشود یه اشتباه بزرگتر از حال پس دست یاریم برا به تمام کسانی که فکر میکنید که توی این سیستم کسانی هستیم درجه دوم برای خواسته هاییمان چون همانند اکثریت مخالفیم اما بی اثر بخش میخواهم کمک کنند حتی ناشناس وار ایمل بزنند پی ام بدهند تا سیستم حرکتی در جهت پیدار اوردن همفکریمان ایجاد کنیم تا خواب پیر میخانه را تعببیر کنیم و دوباره مستانه و سرمست از این ازادی از این ازاد زیستن یا در کل ادم بودن و ادمیت را شناختن در جهت نفع انسانها استفاده کنیم نه دین را برای مقاصدمون اجیر کینم دمکراسی توخالی را برای نداشته هاییمان عملی کینم چون میخواهیم فقط باشیم
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۱۱, پنجشنبه

شرح در شرح


خوب سپاه موشک شهاب هایش را ازمایش میکنه و ارتش هم توی اماده باشه تا اگر زورش هم به بحرین و متحدانشون نرشد حد اقل بگه ایران هنوز توی ترس است نه برای اینکه کسی به ایران حمله کنه نه اصلا برای اینکه به باقی ثابت کنه تا اخرین خون ایرانی را مصرف خواهد کرد تااین رژیم به مسند بماند مهم نه ایران است نه دین است و نه چیز دیگر
بیایید یه بار دیگر از دید پنجره به ایرانمان نگاه کنیم یادتون است احمدی نژاد وقتی به قدرت رسید همه در این فکر بودیم که دیگه هر روز کشت میزیه توی خیابانها و هی بگیر بگیر شروع میشه یادتونه چه هم همه ای راه افتاده بود اما نه اینکه اتفاق نیوفتد افتاد اما کمرنگ تر از اونقدر که ما فکر میگردیم میدونید چرا چون مردم و اکثریت اگر چه یه مخالف رژیم هستند اما یه موج سردو خواب الود هستند بی اثرهستند اما فقط هستند مهم کسانی دیگر هستند که باید به اون ها فکر کرد شاید با اصلاح طلبان یا میانه روها کسانی که شاید هم کیش هستند اما باز یه دشمن رنگی هستند حتی برای خود این رژیم تا اینکه یک دست تر بشوند دیگر حتی اگر توی دور ترین نقطه کشور بخواهیم یه مدیرگل یا یه بخشدار دوم خردادی نیز بیابیم نمیتوانیم انگار سوراخهای چشمه سرند اونقدر بزرگ بود که تکه های بزرگ و کوچیک را همه با هم بلعید و همه را گم کرده است این همان اتفاقی بود که اول انقلاب نیز افتاد گروه مجاهدین خلق تنها گروه مسلمان پیشه بودند اگر چه به جدایی دین از سیاست اما باز به اسلام و روحانی و حجاب و خیلی چیزهای دیگر اعتقاد داشتند حالا یه با از خودتون بپرسید چرا اولین گروه که پاک سازی شده این گروه بود که میتوانست اخرین گروه باشد یعنی حتی با خیلی از گروهایی که حتی با اسلام نیز اعتقاد نداستند در ابتدا هم راستا شدند و بعد از نکته اینجاست بعد از از بین بردن گروه مجاهیدن که نه خیلی بزرگ بود بعدش سراغ دیگران رفتند چون اونها را با حربه دین میشد کنار بزنند اما دشمن هم کیش یه کم از بین بردنش سخت تره مگرنه اقاین احمدی نژاد و خامنه ای
میدونید یه کم دیگه جالب تر نیز میشه جنگ خامنه ای شروع میشود با مصباح یزدی چند تمساج پیر با شغال گرگ نما چیزی که شاید سالها در خفا دارد جریان مییابد و در بیرونش مثل مسکوت موندن مرداب است اخر یا عرفان خامنه ای و خمینی باید پیروز بشود یا منطق مصباح اما بدی این جریان اینکه مهره فعال نداره شغال پیر و به کمک یاران تمساح در جریان پاک شازیها برنده شده اما توی خبرگان رهبری یه کم این سیر مسیر طولانی تر شد چون وزیرکشور اگر چه از طرف احمدی نژاد انتخاب شده بود اما مهره رهبری بود چون اون کسی بود که انتخابش کرد بود نه احمدی نژاد و معلم بزرگش مصباح برنده خبرگان کیه؟
کسی که به تمامی سوالهای کتبی شورای نگهبان جواب میدهد یا اون که از سوراخ تنگ عینک دبیر شورای نگهبان که خودش نیز باید توسط خودش تایید بشه جالبیش اینجاست که کی میتواند صلاحیت این جغد پیر را تایید کند یا در اخر وزیرکشوری که باید اسمها را اون از توی صندق رای در بیاورد
شبخوش ایران ما
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۹, سه‌شنبه

شکار من صیاد شد


در شبی تنها سرد و در گمین غزال بودم تا اون را بگیرم و با خود به جشن تولد میلاد تنم ببرم تا اون را برای ادامه زندگیم پایانی باشم از شانس من غزال تشنه هر شب برای خوردن اب حیات از چشمه زندگانی نیامد شاید در دام صیاد دیگری است شاید هم مریض شده است وای بر من اگر او مریض شده باشد چی؟
او بی انکه نه دوستی دارد و نه میتواند به تنهایی از خود مراقبت کند ایا میتواند این درد را به تنهایی تحمل کند ؟
من از دور با چشمهای کز کرده برای دیدن سایه های اون در شب به هر سوی که صدایی میامد روبرمیگردوندم اما صداهایی که من را به خود مشغول میگرد صدای نه غزال من بود بلکهصدای نفسهای غزالهایی بود که سارقانی مثل من قصد شکار چی شدنشون را با اونها تجربه کرده بود نمیدونم چرا تجربه اونها نمیتوانست من را از این تجربه باز دارد نمیدونم چی میخواست من را از این شرایط ممیز دارد اما هر چی بود اونجا دیگر فقط جسم من بود که مانده بود روح من نیز داشت با دم دم نفسهای صاتع شده میرفت و میگشت تا صاحب نفس را که من به کمینش بودم بیارود برای دلداری من انگار چرخ زمونه خیلی زود نوبت را عوض کرده چون زین را برگردونده و به شکارچی اسیر شده تبدیل شده ام
شکار نیامد و من خو را شکار کردم اما برای شکار کردن خودم از صید خود نیزگذشته بودم
برای من نیز مثل باقی شاید شکار چی نماها فقط عمل صید کردم مهم است ایا نتیجه نیزمیتواند برای من وبرای میلاد من مفید باشد و مهم؟
کمی دقیق تر میشود از دور صیدم را میبینم خرامان خرامان دارد میایید به سمت مقرمن اما وای بر من او تنها نیست اون اون با خیال من امده وای منحالا باید چکار کنم گلوله را به قلب خیال خودم بزنم تا بتوانم صیدم را برای ادامه زندگیم بکشم یا صید را ندیده بندارم و بروم تنها دوباره بمیرم
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۷, یکشنبه

خودزنی


در روزی که خودکشی تنها راه نجات است تفکر و بدعت گذاشتن یه خاطره بد برای پرهیز از یه استواری است
میدونید که عید روزه داران در دوشنبه شب در ایران اعلام شد و بلافاصله نیز از تعطیلات سه روز ان نیز در اخبار حرف به میان امد تا همه مردم را مات و مبهوت کنند تا اگر این شکرانه را خوب تر بجا میاورند چقدر تعطیل میشند
بعد از این سورپیز مردم یا به عابر بانکها هجوم اوردند یا به پمپ بنزینها تا از این فرصت به دست امده استفاده کنند و این سایه فقط روی اقشاری بود که به طریقی به دولت وابسته بودند و کار دولتی داشتند و اما بخشش خصوصی بهت زده به دنبال راه حل این فشار اقتصادی بود که به طریقی اون را در رابطه های کاری خود بکنجاند اما ایا با حرف میشود ؟
میدونید که برخی از روزنامهای مخالف دولت مردان البته فقط به لحجه از قول خود دولت مردان اعلام کردند که این تعطیلات روزانه هشتاد میلیارد تومان هر روزی به بخش دولتی فقط ضرر زده و بس خوشبحال دولت متمبل ما که اینقدر بلند بالا میپرد
از این بگذریم برسیم به بیانات این داستاد عالی مقام اقای احمدی نژاد که فرموند دوتا بچه کم است اخه بابا برای سیرکردن این هفتاد میلیون اگر واردات نکنید که ول معطلید دیگه چه برسد به بیانات ایشون که ما مستعد 120 میلیون جمعیت هستم از کار و اشتغال که هم امنون این هفتاد میلیون دارند را حرفی به میان نیاوریم یعنی 14 درصد بیکاری و نیمی بیشتر از جمعیت کشور که زیر فقر و باقی در حد فقر هستند به جز 15 درصد که اینها را باید به این اقای ایکیو یکی بگه میدونید برای خراب کردن پایه های اقتصاد و کشور داشتن بیشتر از یه چهار سال برای ایشون خیلی زیاد است ایشون تقریبا نرسیده به نمی از این فرصت توانستند بیشتر راه را بپماییند دلار نی زاز کشور داره میرود که اقایون اون را بر تحریم خود میداندد نه امریکا تازه اگر از ابشار دوم سانتیفیوژ و مسایل ارژانتینی که ایجاد شد تا به واسطه ای شیرینکاری اقای رفسنجانی در نامه ای که منسوب به امام بود بر علیه جناه حاکم و راست را به نوعی تلافی کرده باشند تا هم ایشون اقای ولایتی از کش.ر ممنوع خروج شوند تا بفهمند که بابا اینها خیلی خرتر از این حرفها هستند
دلم برای خودم دیگه نمیسوزه چون حقم اینطور باشیم چون حرفهای من نیز اگر از سر دلسوزی بود الان باید رنگش قرمز بود تا از ته دلسوزیم را نشون میداد تاحتی خودم نیز برای خودم ناراحت میشدم برای کشورم برای ملتم اما انگار من و همه توی خوابیم
شببخیر عصاری

۱۳۸۵ مهر ۲۸, جمعه

هزار دستان


ادمهای همواره در جریاناتی گم میشوند که خودشون شاید اصلی ترین مسببهای اون جریان بوده باشند اما وقتی تقریبا تعداد گم شده ها خیلی بیشتر از تمام فاعلین میشود ادم بی شک میاند که دشمن کیست داخلی است یا اجنبی باید یه بار دیگر با تاریخ دوست شد باید یه بار دیگر از تاریخ درس گوش ندادن تفسیر نکردن و باز هم فراموش کردن را به خاطر اورد دلم برای تاریخ تنگ نشده دلم برای خودمان دلم برای تمام ادمهای این دینا که رفتند و ما را بااین درسهای تکراری تنها گذاشته اند تنگ و دلتنگی میکنه و یاد بیاوریم اسامی که شاید یه روزی یه جریان را شروع کردند و بازنده اصلی اگر چه من و شما و ملت نیز هستیم اونها کسی بیشتر از همه ما هستند و بس
از خمینی و قطب زاده بگوییم یا از بنی صدر یاد بیاوریم از هادی غفاری به خفا نشته بگوییم یا از حسینعلی منتظری مرطود از خلخالی طوفانگر بگوییم یا از شفیعزاده محجور از بهشتی بگوییم یا از کنی از گوشه نشین جماعتی بگوییم که یه شبه راه هزار سال را طی کردند اما دمی فقط خوابیدند از رهبر بی کلاه یا هزاردستان بگوییم یا از استاد اون رفسنجانی از مهدی هاشمی بگوییم یا از محلاتی از هرکسی بگوییم به نوعی مردود شده درسهای تاریخ شده اند اون جایی که ریشهری میماند تا مطیع حاکمی بشود که حکم شرع حکمش تمام و کمال انجام شده را باید ،بیاوریم یا ابو شریف را که گم شد چقدر تاریخ زننده میشود که تمام مهرهایش را باید کنار هم بنشونیم تا برایمون یه داستان تکراری را بگویید و باز اخرش بازنده شاید دوباره تاریخ بشود که من و تو و ما هیچکدام از اون درس نمیگیریم و بلکه چشمانمان را بروی واقعیتی میبیندیم که داره باردیگر و بارهای دیگر تکرار میشوند و باز و یه بار دیگر به ادم دیگر نسبتش میدهیم و بعد هم نسیان
از ادمهای درجه یک تا اونجایی که یاد دارم میشمارم از رفیق دوست و از ایت از چمران و گروه امل لبنان از ابوشریف از احمد خمینی از یزدی از کیانوری از سرهنگ قزافی لیبایی تا یاسر عرفات فلسطینی از موسی صدر لبنانی تا احمد اقبال پاکستانی ، بهشتی از باهنر یا از دعایی و یا از صادق طباطبایی یا حبیبی توسلی را که نمیشود کمرنگ کمان داشت تا شیخ کروبی تا محمدمنتظری از اقای دستمالچی تا اقای سید جلال تهرانی اقای سنجابی اقای مطهری تئوریسن یا بار دیگر کسی را باید بیدار کرد؟؟؟
یاد کودتای نوژه بی افتادید یاد کودتای قطب زاده بی افتادید یاد فرار بنی صدر بیافتید یاد دکتر کیانوری بی افتید یاد گشته شدن بهشتی بی افتید یاد داستان بلند قهدیجان بی افتید یاد نجف اباد و منتظری یاد مردن احمد خمینی در یک شب رمضان و یا اینکه یاد خاموشیهای شدن های محمدی نیک و حجاریان و فریاد کور شده ایت الله شریعت مداری یادی از این همه کسانی که امدن برای شروع کردن و خودشان پایانی بیش نبودند
میگوییند انقلاب هموراه فرزاندان را میخوره اما ایا این حکایت از بیش نیز نبوده که فرزندان سحر شده بودند و دست بیضایی میخواست تا اون را ازگریبان نادانی بکشد بیرون ؟
بیشتر دقیق بشویم توی این همه افراد رنگارنگ کی برده شدکدام طیف پر رنگ تر از باقی شدند و کدام رنگ غالب برای تمام رنگها شد غرب رفتهگان شرق رفتگان قم رفته ها یا کسانی که در واپسین لحظات دم در خانه نوح با کشتی که نه با طناب کشتی خود را از مثلا ظلالت که نه شاید غافله دزدان که عقب مانده بودن رساندن و هزار دستان نیز امد و اونها را تا دم در ناخدایی اون کشتی برد احمدی نژاد فزرند کدام است حداد عادل دست نشانده کدام است شاهرودی در کدام کوه بود تا در این روز با این فرزند خلف دست بیعت بدهد رفسنجانی مرد هزار دستان نیز الان مردود خود شده مردود خیال بافی خود کروبی شیخ زاده هم خام زر شد و مثل کنف نیم سوخته عشق شب تاریک اونهانیز دیر و زود خواهند به خلوت رفتن را تجربه میکنند و مثل کسانی میشوند که دیروزتر این تجربه را تکرار کردند الان هراز دستان فقط در فکر فرار از باختن است اما تا چند حرکت ایا بیشتر میتواند دوام داشته باشد شاید خبرگان اخرین مرحله تا اچمز شدن باشد اما بازنده اصلی من و تو هستیم که باز تاریخ را فراموش کردیم و دنبال خیالات پرت و هپروتیم هستیم
بیدار شدن شاید یه روزی حاصل شود که نه من توانم برای حتی نوشتن است ونه تو توانی برای حتی دیدن داشته باشی
عصاری

۱۳۸۵ مهر ۲۴, دوشنبه

باران


در طلب باران به اسمانها میخواستم بروم تا از اون بالا اولین قطرات باران را تازه تازه بچینم امانتوانستم چون تدبیر به اقبالم نبود چون یادنم رفته بود چکمه خود را باخود ببرم چون تمام زمین ریز پاییک یا ترنم باران دیشبش پر از اب شده بود
یاد افلاطون بخیر :"کسی که نمیداند ازکجا امده است و به کجا میرود و چیست ان هدف اعلای زندگی که میبایستی خود را برای وصول به ان تکاپو بیندازد ،منکر خویشتن است

۱۳۸۵ مهر ۱۰, دوشنبه

یخدان و دل


خوب دوباره نوبت منه است که تنها دوباره برای رسیدن نوبت خودم در سرزمین خودم صف بنشینیم و دوباره برای رسیدن نوبت نوشتن لحظه شماری کنم که کی نوبت من بعد از خودم میشود میدونید بیشتر از این مسخره بودن را نمیشود در این ابیات گنجاندتا حداقل شروعی باشد بر افکارم

میخواهم از غم بنویسم میخواهم از درد بنویسم میخواهم انیس و مونس دل و خون خوردن باشیم و باشم ایا میخواهی با من دل نداشته و اما شکسته باشی دوست داری بدونی کسانی که دل ندارند چگونه میتواند این درد را همسان دل داشتهها ، نمایشگر این غصه باشند از چگونه گفتن ایا درد مند میشوید یا از چگونه بودن؟
حسرت نداشته بودن بد تر است یا داشتن اما ندانستن نخوندن و نجوا نکردن
دل من مرده سالها اون را با خودم نمیاورم میگذارمش توی یخدان اما نمیدونم چرا یخدان ما سرد نیست .اما به این شک ندارم که دلم شاید زنده است تا یخدانی که توی اون است را بخواهد به حیات دعوت کند تا برای نداشته های خودش و من راه بیابد اما با دیوارهای سرد و فلزی یخدان هم میشود با کلمات مهرانگیز حرف زد اونهم فلزی که بعد از سی سال اب دیدگیش را فراموش کرده حتی میشود گفت دیگر از مات بودنش هیچ کس فکر روزی که جلال داشت نمیتوان بکند یافت کسی که بیاد اورد این خیالات را باید فراموش کرد یخدان را توی پستوگذاشت روی اون را نیز پر از لوازم بیخودی کرد و دوباره به زندگی البته نه زنده بودن ادامه داد
عصاری
راستی قبل از انتهای این تله تاتر ایا غم ناک ترین نجوایی که شنیده اید از چه امده و ساخته شد ایا به این فکر کردید؟

۱۳۸۵ مهر ۹, یکشنبه

یادمانه دیروز؟


روزها یکی پس دیگری میروند و مردم در روزگار خود سیر طریق میکنند انگار نه انگار دیروز روزی بود که قرار بود امروز را بسازد و باز فردایی که قرار است روز دیگر دنیا دیگر را بسازد رقم خواهد خود هیچ به هیچ دیگر؟؟
دوست داشتنها را فراموش کنیم کینه ها را از دل برداریم و با سفید هم نشین شویم نه بانامردی سفید در منشور زمان در منشور وجودی سفید بودن
یادمانه از کجا رسیدم به کجا قرار بود کی باشیم شدیم کی قرار بود چه دنیایی بسازیم قرار بود با کی چگونه برخورد کنیم بیدار شدیم دیدم حرفهاییمان سخت است باید متفاوت بود را در استحکاک ادم بود حل کرد بیدار شدن را فراموش کردیم چون چشمهاییمان خود دیدن را بالا تر دیگران فقط در حس حسادت میدید نه انسان بودن نه ادم بودن همه رفتند ما دوباره اینجاییم به امید اینکه این بار من ها کنار هم بیاییند همه با همه ما شوند اما امید که با من و تو منافاتی نداره اما از زمان نمیدونم چرا مصون است انکار با اون کسی توی این دینا کاری ندارد و فقط میایید برای معذرت میخواهم دل خوش کردن الکی برای گذر از این زمان
یادمان رفت اخر قصه شد و دوباره نگفتم که کلاغ بد بخت رسید به سامانش ما که نه من درخم اول کوچه تردید موندم اما خودمانیم حداقل قالب پنیرو این بار لو نداد به رو باه چون یادگرفت که تجربه همواره با تکرار نمیایید بلکه با خواستن میایید
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۳۱, جمعه

خداکوش2


خدای من کوش
این اخرین مطلبی بود که نوشتم در مورد خالقم و من در کفرم مغروق تر شدم و هر روز و هر زمان از خداییم دور ترمیشوم کاش این تاریکی که پیرامونمان را دوباره دارد میگیرد من را نیز با خود ببرد تا من نتوانم ببینم چیزهایی که واجب است به دیدن اما یه ناتوان مثل من باید چکونه سعی کند در گناه خود غرق در افکار پلید خود شناور در سرزمین خود ،خود را ازاد اما همواره اسیر در همه چیز دارد میبیند.
دیگر نمیدونم از انسان حرف بزنم یا از حیوانیت انسان دیگر حتی توان برای حرکت در اوردن این انگشتها را نیزندارم اما یه نفیر دور من را دارد بیدار میکند من را دارد مجبور به نوشتن میکند تا بودن را تا اندیشیدنم را به تحریر بیاورم بنویسم تا دیگران بیایید از نادانیم رهایی خود را بیابند و از کلماتم خیال یه ادم مفسد را بیابند در هر زمان من میروم به سمتی یه پسامد از من به تو و هر کس دیگر خواهد رسید اما همراه من میسوزم و خواهم سوخت چون تو اینجا داری فقط من را نظاره میکنی و بس
من دارم با تمام وجود به ایمانت وبه خدایت توهین میکنم اما باز تو بی اثر از هر موج براییم نفرینت را نیز نخوستی بفرستی اما ایا این ارامش نشان از چیست ترس از فکر نکردن یا ترس از نخوندن هر بیت و بیت و کلمه و کلمه این نوشته ها یه روز من هم تمام خواهم شد بافریاد اون نفییر هم نخواهم نوشت نخواهم بیدار شد اما باز تو میمانی و تو دیگری که فقط میخواهند باشند تا ببیند در این درگه به کدام سمت میروند یا کشیده میشوند
دوست داشتم رنگ نوشتهاییم را امشب تغییر دهم تا شاید با این بتوانم رنگ خودم و رنگ افعالم نیز تغییر کند اما ایا صورتی که من ساخته ام همان است که میبایست باشد؟
ایا جایت را در وجودت لمس کردی ایا میدونید این تن که همراه داری تا کی با تو خواهد امد تا کی با تو هم دم و رفیق خواهد بود تا کجا؟
من میروم و او نیز با من میایید تو هستی اون خدایی که توی ذهن خودت برایخودت ساختی اونقدر بزرگ که دست نیافتینست یا اونقدر کوچیک که هر بار که خواستی اون را از درونت بیرون و هرزگاهی با یه پیک شراب به مهمانی خودت دعوت میکنیدش اما همه و همه یه بدلیجات بیشتر نیست
تا نتوانی بدانیدش تا نتوانی بخوانیدش برای تو ایا بیشتر از یه بدل است یا بیشتر ؟
اگر خدای تو بی نیاز باشد مثل اون خدایی که باور دارم ایا اون میتواند بی دلیل بسازد ایا اون میتواند بی انگه بنداند بسازد و ایا اون را میشود با هر دست به ترازوی برد برای تزار کردن؟
اما من تا نتوانستم برای اون خدا حتی به اندازی درگم شعورم و نیازم جوابی بیابم برای گذر از این طونل تفکر ایا زندگی بر من مجاب است و زنده بودن برای من شیرین هر باز نیز خود را برای فردایی زنده نگه میدارم که شاید بیایید و من را به باید مقیید کند اما اون فردا چرا نمیدانم هموراه فردای فردای من نیست تا به اصل نرسیده دوباره فرار میکند از تن ودست من ،کاش تو این را میدانیست که کشته شدن من برایت یعنی رستگاری بیا این حق را در خودت تمام کن اگر باور داری دینت را و خودت را رستگار کن و من را رها از خیال
اخه من چطور میتوانم خود راقانع سازم که اگر خداییم نیاز ندارد به من نمیخواهد بودن من را چون نه من یه وسیله ام براش و نه یه هدف پس نادان میبود اگر من را ساخته است و اگر نه نیاز داشت به من و بودن من پس خداییم کامل بزرگ و قادر نیود چون لنگ بودن و فعل من بود؟
پس خدایی من را ایا شما دیده اید؟
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۳۰, پنجشنبه

خدا کوش؟


امروز از خداینمان بگوییم یا از درد ادمیت از شعارهای حماسی بگوییم یا از غمناک ترین اوازی که توی گوش ما نه بلکه طبیعت سرود شده اما هر چیزی باشه هر چیزیکه به ضمیر ما وارد بشود چیزی بیشتر از این نمیتواند باشد که این کیست این چیست و این چه خواهد بود
هر چه بیشتر با خود فکر میکنم که چرا امدهام امدنم بهر چه بود و اون خدایی که بالای هر چیزی دیگر است برای چه من را خلق کرده بیشترمبهوت و مقنوم میشوم
چرا راهی نمیابم تا از این بعد انسانی ازاد بشو م بشگنم این غرور هزار ساله را در اندیشه های نو در نگرش نو بر، ادمی نو ای کاش میشد و من میتوانستم بنگرم در خودم در سمت خداییم
بیایید به درد دل من بیچاره با انگشت عدالت خود قضاوت کنید تا بدانید من چه درد دارم و با چه دشمنی دست بگیریبانم اون هم چیزی نیست جز جهالت خودم در سیر ادمیت خودم کاش نبودم .در هر روز با دیدی دیگر سعی میکنم ببینم روز دیگر را با امید دانستن شروع میکنم باز هیچ هر بار اشکی و هر بار ابی به گونه هاییم میرسه فکر میکنم شاید اینبار تطهیر بشوم بتوانم چشمهاییم را دوباره باز کنم اونی بشوم که بتوانم ناتوانیهایی خود را در اندیشه جبران کنم اما به خودم میاییم میبینم یه شب دیگر، میبینم یه نادانی دیگر میبینم دوباره یه روز دیگر امد و من دوباره هم بستر خواب شدم اما در خواب بس غریب و عجیب که دوست داشتم این بار که چشم باز میکنم متوجه بشوم که اونها همه یه خواب بود یه کابوس بس عجیب و عظیم و ترسنک اما چقدر میتوانم سر خود را شیره بمالم خودم را دلداری بدهم برای بی خیال شدن از این افکار چون راه اخر این افکار یه روز قبل از دیروز شروع شده و تا فردای دیروز ادامه خواهد داشت ای خدا ای کسی که من رارهایی میبخشی من را رها کن تا بتواننم با این اشکهای نماک اخرین غسل ادمیتم را رقم بزنم تا رها بشوم از رخت هر چه ادمیت است لعت بر این ادمیت و من
یه خدایی داریم بزرگ عظیم دست نیافتنی بزرگتر از هر بزرگی که میشود اون را در محدوده ، کران تا بیکران اندیشه جایی داد چیزی که اصلا نمیشود اون را با آزار دادن اندیشه ترسیم کرد اما اون را اونقدری میبینیم و مفروض میداریم و بعد میرسیم به اونکه اون بی نیازه بدون هیچ نیازی به هیچ اندیشه حتی حتی عبادت حتی به هیچ
پس ایا بی نیازی میشود دلیل بر افریدن ایا با بی نیاز بودن میشود کاری کرد که غیر انتفاعی باشد پس میشود این عین دروغ و دورنگی این میشود اصل حتی نشان دادن رحمت و کرم و یا نشان دادن قدرت یا هر چیز دیگر که انیها نشان از چیست ضعف؟
تن دادن به چیزهایی نبایدفراموشی برایمان بیاورد ما خدایی داریم در اندیشه بینیاز در حجم بی اندازه و در هر چیزی برتر و بدون مقیاس پس چرااصلا اون میایید این چینین چیزی مثل ادم که حتی میخواهد خدای خود را مورد ارزیابی قرارد دهد میافریند ایا خدا میخواهد با این کارش خودش را در وجود خودش ثابت کند که این نیز نمیشود دلیل بر بزرگی برتری و بی نیازی/.
در کتابها در اندیشهای معنوی به این میرسیم که خدا را بی اندازه بزرگ مفروض میدارند وادم را در درک و در نتیجه کوچیک انقدرکوچیک که اصلا نمیتواند حد و اندازه تصویر کردن خیال خدا را در خود و یا تمام همنوعان خود داشته باشد پس او دیگر دست نایفتی میشود برای هر ادمی پس چطور است که وقتی ما شعوری داریم که میتوانیم این را درک کنیم که خدا اونقدر بزرگ است چرا نمیتوانیم به همن نسبت بفهمیم که چرا خدا افریده است اگر نمیتوانیم برای این سوالمان در اینجا پاسخ بیابیم چرا میاییم ارزش و بها فکر کردن اندیشه کردن خیال کردن را از خود دیور میداریم که مبادا به کفر برسیم بر جایی که نه خدا وجود میتواند داشته باشد و نه این نظم و نظام
میدانید میگوییند که خدا انسان را در مرحله همانند رحم قرار داده و ایشان منظور انسان نمیتواند در این مقام و مکان درکی از وجود داشته باشد تا به بعد بعدی از وجود که معاد و قیامت باشد وارد بشود تا بتواند درک کند و بیاندیشد و متوجه بشود در این صورت ما ها چون در این مرحله هستم که بر ندانی اشکار پس چکونه حرجی به ماست بر جهت خوب بود؟
میدویند ادم نه سنگ نه دنیا نه هیچ نه اما خدا هست خدا افرینده بر همه پس از افریدن هر کدام در هر جایی برای یا تکمیل کردن یا برای کاری افریده چون بی دلیل افریدن یعنی نادانی خدا که با توجه اعتقادی که ما داریم مردود بود این حرف از پاییه است و اما در مورد منظومه ها در مورد نظم امدن میدونید من بی سوادم من نادانم میداننم اگر کاری را خرا ب درستکنم انقدر به هم برخورد میکنند تا یکی که قوی تر باشه بر دیگری مستولی بشود توی صنعت جایی که من تا اندازه دیدم اندازه درک میتواننم روی اون منطقم را برپا دارم میتواننم این را بیابم که دو تا چرخ دنده که از روی نادانی من روی هم نصب شده است هر چند خیلی ناربط هم باشد انقدر بر هم سایش دارند و نیروی مخالف به استعاره میگذارند تا یکی یکی دیگر را خرد و نابود کند برنده اون جنس قوی است این قانون قانون طبیعت است این یعنی خود طبیعت بزرگ ترین معلم ما اگر فراموش نکرده باشیم و اگر این سایش در سمتی باشد که بعد از مدتی این دو چرخ دنده میتوانند تا زمانی قبل از نابودی نیز به حرکت در بیاییند تا پس از اون به نابودی و جهالتم خرد بشوند ایا سایش را در طبیعت نمیبیند ایا زور و قدرت را در طبیعت نمیبیند و هر چیزی که با شرایط محیطی خود را وقف داده است تا زمانی بیشتر عمر کند و در این حرکت نیز میشود بر تکامل داریون نیز بیشتر اندیشه کرد چیزهایی یببیند و یا غالبی شود بر مقلوب در جهت حرکت به جلو؟
ایا کفر از این بیشتر که تا الان شنیدیده اید بر گوشتان رسیده است بدانید یا ندانید اگر نتوانید بیاببید با اینها را در گوش خود مرور کنید که حداقل بیدار بشوید
ایا تا به حال از خودتان پرسیدید که اون چیزیکه شما ندارید چیه تا کامل بشوید اکر اون را داشته باشید میتوانید با یه معنا ی دیگر حتی به خدا حتی به همه چیز که وجود داشته نگاه کنید و اون را دورباه ترسیم کنید اون چیزی نمیتواند باشد جز زمان باشد تا بیشتر قبلش در این مورد بی اندیشیم تا بتوانیم بهتر بگوییم
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۲۳, پنجشنبه

تردید

دو هفته سپری شد تا اخرین مرز هایی که نباید رفتم نه با دین داری به اون جا رفته بودم و نه با کافریم اما رفتم و خواستم دیگر نروم نه اون باشم که خودم تا شاید دمی پیش از اون، اون را نقطه ابتذال ادمیت میدانستنم خود در اون اسیر بودم نمیدونم براتون اتفاق افتاده وقتیدارید به سمت بدی پیش می روید تمام عوامل و امکانات به اون سیر خوش میایید و سریع و تقریبا بی مهابا براتون سیر را مسهل تر میکنند و وای بر زمانی که میخواهید از اون نقطه عبرت بگیرید و باز کردید اما با هزار درد و الم نیز نمیشود به سیر اون امیدوارانه نگاه کرد
هوس ادمی را بر انسان بودنش مسخ میکند اون را در ابتدای خودشناسی و سیرت دچار تردید میکند واون را در مسیری پس ناکجا اباد میبرد باز خدایی را شکر که هوس را گذاشت در این انسان که اگر بد تر اون را میگذاشت ما چکار میتوانستیم بکنیم و بس
برایم همواره ا انسان تقریبا یه موجودی بود ناشناخته و از اون بد تر دوباره خود تقسیم بندی بعد از انسان یعنی زن و مرد اون ها که درودو بوته کاملاا متفاوت هستند چرا و چگونه باید با هم باشند با هم یه هدف اون هم زندگی کردن است را داشته باشند و با هم و کنار هم خود و دیگران و حتی جنس مخالف را تحمل کنند چیزی که برای نشان دادن تفاوت خیلی خیلی راحت میشود نام بیابیم تا برایش بیاییم هم سان بودن را نشان بدهیم
گاش صدای خوانده ای که من دارم الان گوش میدهم نوایش را میشنوید اون به زبان نه من نه شاید تو دارد از دردی میگویید که چون از دلش است برایم خوش و نرم و لطیف اما هموراه غمناک است چون برای متوجه شدن درد نگاه یا حس و یا حتی صدای نفس نیز اون را به حد اکمل نشان خواهد داد
اما چه بد ما همواره اون را میشنویم اون صدای حزن انگیز دیگر مارا از درد همدیگر با خبر نمیکنه اون چیزی که ما را از درد همدیگر ایمن کرده چیه اون هوس لعنتی نیز گاهی میایید توی روانشانسی این دردها اون برای رسیدن به هدفش حتی محزون بودن را اسیر میکنند اما ما نمیتوانیم حتی نقاش روی دیوارهای همدیگر باشیم
از هنر فقط نفش بازی کردن را یاد گرفتیم با اون خود را گول میزنیم و بعد حتی برای خود نیز یه نقش جدید بازی میکینم میدونید گاهی یادممون میرود که گریمور رول خودما کسی نیست به جز خودمان چون دیگه خودمان هم به خودمان ایمان اوردیم در نقش خودمان گاش دوباره روی دفتر مینوینستیم روی دیوار خط میکشیدم تا دیگر مجازی بودن بر همه چیزمان سیطره پیدا نکنه بازم این مجازی بودن خیلی بهتر از یاداشت روی امواج تراوش شده انرژی از درون مغزمان است
از ادم میگفتیم تا کجا رفتیم انگار خطاط خط نوشته های ذهن من مثل من بد خط بود همواره خطوط را با هم قاطی مکیکرد از سروته نوشتههایش میزد تا زود تر نوشته های که میبایست گفته بشود را فقط فعل انجامش را بکند نه باز تاب انجامش چقدر بد مثل من
از انسانها بگم از یافتهرهای جدیدم از اینکه خدای که باز خود خدا راباید دوباره بگوییم چکار کرده
زنها چه موجودات عجبی هستند و البته شاید اونها نیز همین تعریف مشابه را برای ما مردها داشته باشند اما باید من نوشته های خود را از دیوار مغز م روی این صفحه سفید بیاورم تا شما نیز ببیند درک کردم تا این نقطه حتی اگر تمام حرفهای من به ضم شما هپروتی بیش نباشه اما اونها بر عکس مردها روی چیزی همه چیزی را بنا کردند که ادم را به شرم میاورد در برابر انجامش چیز که من در نوع خودم اصلا برایم قابل تصویر نیست که اگر یه روز جای اونها بودن میتوانستم تحمل کننده اون عمل اونها بوده باشم اونها روی عشق و عاطفه همه چیزی را که وجود داره برپا میکنند اون حتی مسایل جنسیشون را روی همین برپا میدارند دردها و الامشون را با اون تحمل میکنند حتی موجودی مثل من مرد را با هزاران بدی و تخطی نیز باز به همین حس میبخشند تا دوباره به من رسم انسان بودن چیزی که برای خیلی ها مرده است بکنند اونها میایید برای رسیدن به نقطه عطف این تجلی مرد را تحمل میکند حتی در نقطه اوج میاییند مرد را با ترحم به زندگی برمیکردانندمردی که هواره اسیر یه چیزی است که هوس نامیده میشود ایا زنها از این سیر مصونند ؟
به نظر من اونها مصونند اما وقتی دارند رل بازی میککند تکرار این رل عاشقانه اونها را از مسیر واقعی دور میکننددیگر به قول معرف حرفه ای برخورد میخونند نه به صورت کسی مه واقعا برای دل خودش این کار را میکنند
راستی خدا کجاست /
کسی اون را دیده منکه خیلی وقته از اون خبر ندارم به قول ابرها دارم اون را لای امواج نور خورشید مییاببم اما اون اونجا چکار میکنه
خدای تو اگر هستی پس این مزخرفی که خواستی باشه منظورم خودم هست را چیست که افریدی ایا نمیدانستید این کیست که اون را افریدی تا حتی یواش یواش خودش را نیز مردود از همه چیز ببیند یه بار میییاد میگویید ما خدا را افریدیم نه خدا یه بار دیگر میایید میگویید خدا ما را افریده است اما من باورش دارم بیشتر دارد به سیر قهر کشیده از افتاب بدل میشه خوب یکی هم بیایید اگر خدا اون کس را دوست داره این دیوانه را از انسانها جدا کنند

عصاری


۱۳۸۵ شهریور ۱۸, شنبه

اقتصاد پویا

اصلاحات در تمام افوقها در سمت پیشرفت داره سیر میکند با این شتابزدگی که اون داره پیش میرود همواره هر ایرانی نا غاقل از این عبور همواره جا میماند
نمیدونم چرا این ایران در این خواب خوش نمیوزی که سالها فرو رفته نمیتواند بیدار بشود شادی از حسرت اینکه این خواب نمیه روز تداعی کننده تمام روزش باشد از این رخت تن بر نمیکند تا شادی ننبیند در چه جهنمی در کنار کدام در جزای چه کاری گرفتار امده
باز اقایان بر واردات بنزین تن دادند چیزی که رییس جمهور رجایی لقب نیز نتوانست بر این سیطره خود و شعارهای رنگارنگش را رهایی بخشد چیزی که داشت حتی روی تولید خودرو روی تولید تمام کشور نیز تاثیر بگذارد تا جایی که حتی اصلاروی حرفهای زیبای خود نیز یاد نمیاورد با وجودی که اون حرفها با درامدی که امسال از 50 میلیارد دلاری صنعت نفت نیز خواهد گذشت چیزی که در سالها از اون خبری نبود اما ندانم کاریها اشتباهات و تکرار اونها دوباره اشتبا سیاهی را پیش می اورد باز هم خواهد اورد اما دوباره باز کبکها برای دیده نشدن اما این بار برای ندیدن اشتباه مکرر خود چشمهای خود را بستند توی برفی از خیال توی روحانی تبار از صحر و جادوی یغمای ملت نابودی خود برای رسیدن به هدفی که چند روزی بیش نخواهد سیر مسیر داشته باشد
قبل از این در مورد بنزین خیلی بحث شد حتی با این عبارت که رانت خواری در این موضوع به حدی است که اگر فقط با چهار سال هزینه سوبیت بنزین میتوانیم ایران را از واردات این بنزین خلاص کنیم باز هم یه سال دیگر گذشت و باز هم یه خواب خوش نیم روزی دیگر
توی این دوران توی این عصر هر بار یه هزینه بر این ملت تحمیل میشود و باید به طریقی نیز این پولهای باداورده که فقط در دست سردمداران هست به طریقی خرج شود تا دیگر اثری از بودنها نباشد
یه روز فلسطین یه روز سوریه یه روز لبنان و یه روز دیگر یه بورکینافاسور دیگر و شاید فردای فردای فردای به میدان شوش خودمان هم این مال بخشیها نرسد اما اگر این میدان شوش هم برمیخیزید بر اسبداد شاه نمای این اخوندها خدمت میکرد ایا کمتر از جنوب لبنان کمتر میماند؟/؟!
احمدی نژادبر این که باید جوانان بر خواستهایشان اصرار بورزند و اون را فریاد بزنید این حس مرد را دارد در این نلت از بن میخشکاند چیزی که در برابر اون فقط یه سرخی سرب بهترین پاسخ در این نیزدیک سی سال بوده است و بس
راستی میدونید تویاین زمان که وقت استفاده و تهیه توزیع لوازم تحریر و کتاب و دفتر برای دانش اموزان است نه کاغذ گیر میایید و نه اینکه با افزایش سر سام اور اون باعث خاطره خوش دوران جنگ را برای هر ایرانی خواهد داشت
این بار هم یه خواب دیگر امشب یه یاداوری بد دیگر از بیدار شدن
عصاری

رنگارنگ

عاشق هستم عاشق یه دنیای زیبا دنبال یه دوستم دنبال یه کسی که با من بمیرد با من بماند و من را باخودش تا مرز دیورز و تمام فرداببرد اون که سالها از دور من را میپایید و هر بار به روزی دیگر نفرین بلاتکفی من را نفیر نیکمد و حتی برخی از مواقع نفرین
تو هم میایید اینجا من را یاد اون میاندازی و اغ من را با این حرفهایت از ته بن میسوزانید کاش این تن من هم از اهن بود که با سوختن سرخ بودنم برای تو و هر کس دیگر تراوش سوختن به تمام معنا باشد نه فقط دود سوختنم نشان از مردنم و مسیرم حرکت برای فراموشی باشد
امشب هم دوباره یه مهمان دارم هم تویی و هماون اما اون امشب تنها نیست شادی باز با تو برود و من را هموراه اون تنها بگذارد سالها با دعا خواندمش و بعد از نامید شدنم کافر شدم حتی بر بودنش نیز سیر ادمیت را از ته به سر مسیر کردم اما چه فایده ته دلم میدونم تو هستی پاک بزرگ مهربان و یه عاضق پرست اون را حتی بر سیر بدیت و بردگینیز مسیر مجازات نمیدهی
میدونی من غافل باز نمیدانم مسیری که پیش گرفتم از اون جایی که باید بروم وبرسم باز دور است پس اگر واقعا خدای منی اگر واقعا دوست منی و اگر واقعا من را بهوده یافردید من را رهنما باش من را برای خودم او را برای خودش تابرزگیت را در ذهن تن خاک الودم به کور تن سیرانی خود نیز یدک بکشم
بیتب

۱۳۸۵ شهریور ۱۱, شنبه

دیروز نامه

دیروزم با رهگذر شروع شد اما با خواب تمام شد امروز شد اما دوباره خوابیم و رهگذر رفته و به مقصود رسیده
دیروزم را با خون بی رنگ در ایران نوشتم دیروزم را به ارزان بودن ادم در ایران نوشتم چیزی که انکار اینجا جز بی ارزشترین و بی بها ترین چیزهاست میایید و میروم اما ؟؟ فکر میکنید اگر اونها مثلا در تصادف مثلا در بی تدبیری یا مثلا در بی مسئولتی فرد و گروهی از بین بروند اما مگر میتواند مهم باشد
نه این مهم نیست برای رسانه های ما کشته شدن یه نفر توی لبنان مهم است مجروح شدن اون دیگری در فلسطین مهم است اما مردن روزانه دها نفر توی ایران برای گرسنگی برای بی تدبیری برای مبتلا شدن به ایدز و یا به هر درد بی درمان دیگر که زاییده ضعف مدیران کشور است مهم نیست ونخواهد بود
هفته دولت بود هفته ای که طرحهای تکراری برای بار چندم به رسم یه مراسم قدیمی توی ایران باید دوباره توسط هییت دولت و کابینه هفتاد میلیونی احمدی نژاد که جدیدا باید فلسطینیها حماس و جهاد اسلامی و حزب الله لبنان نیز به اون افراد اضافه بشود دوباره پرده بردای و افتضاع بشود
بعد از این سفسطه ها من باید به گشته شدن بیشتر از هشتاد مسافر یه هواپیما دیگر در یه صانع هوایی دیگر باشیم با اون همواپیما های مدرن روسی که ضریب ایمنی فوق العاده اونها از بدیعات است تازه نیروگاه اتمی هم برای ما ساختن دیگر ضریب ایمنی اون دیگر با خداست دیگر با ماشین حساب هم نمیشود اون را به دست اورد تازه رهبر نیز خودش با دعای خیرش قرار است دور اون مجموعه یه فوت عاجل مرهمت برماییند
پس یادمان باشه اینجا ایران است ارزان و بیارزش بودن مردم و ملت خودمان است نه ......
روز خوش و یاد هفته دولتی که اگر قرار است جواب گوی این ملت باشد حداقل کاری که میشود برای این ملت کرد استفای وزیر را میتواند باشد با این خفت

عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۸, چهارشنبه

رهگذر

بد نیست من هم بنویسم از دیوارهای سیاه از ادمک های زشت . ادم بدی مثل خودم و از دورگردی مثل تو
کسی که نه شروعش با منه و نه قراره با من تمام شده شایدکمی بیشتر از یه رهگذر پس بمان تا اخر لحظاتی که از کنارم رد میشوید صادقانه قضاوت کن بر من بر خودت و بر دیوارهای کنارت

راستی هر روز بوی خونی که از عراق به مشام میرسه را احساس میکنی یا اینکه خونی را که هر روز اینجا داره به هر عنوانی بر روی زمین میریزد را تمام حس و حواست را به خودش جمع کرده و نمیگدارد شمام شما را بیکار بگذارد
چرا باید همواره بمب ادم را بکشت که ادم را ناراحت کند چرا اینهمه ادمی که هر روز در تصادف وضع بد جاده ها کشته میشود را ادم کشی نمینامیم چرا اینهمه انسانی که برای رسیدن به یه هوس زودگذر و ضعف در بردباری بع اعتیاد کشیده میشود را مردن و نابودی خانواده نمیبینیم چرا مردن از نوع جنگی برایمان شده بد و دردناک نمیدونم رهگذر هنوز داری با چشمانت به جملات من خیره نگاه میکنید یا دیگر نیستی
راستی شما فکر میکنید مشکل ترافیک ما چیست
ازنکاه من فقط ایرانی بودن مشکل ماست درد ما این است که فقط به خودمانم توجه داریم و مهم خودمان هستیم و وخانوادهمان و کمی بعد فقط خودمان تنها تراوشات خودخواهی داره تمام بعد های زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد
از این بد تر این تولد های امامها و نسبات اونها است که بر ترافیک بد تر تاثیر داره نمیدونم چرا باید نذرات با مردم ازاری باشه تا برای ادای اون بهترین دعا ها هموراه نثار باشه مردم گرسنه برای خودن یه لیوان شربت ماشین را در لاین اخر متوقف میکنند تا مبا دا شربت از دست برود
از این بگذریم میرسیم به چراغانی های اون ها که از پول ملت استفاده میشود برای اعلان ادم خوب بودن و ادم حلال خور بودن به امامشون که میخواهد یه روز لببیک بگویید به دعوت از مردم مظلوم و گردن تمام ظالمان را بزند پس اونهای که با پول ملت چراغهای را روشن کردن برای بهتر دیدن این امام خاص که زودتر بتواند کارش که کشتن ظالمان و دزدان کوی بازار است مثل برق دزدها

شب بخیر رهگذر
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۱, چهارشنبه

شب خدایان

در تداعی این افکار مریض شاید تو هم شریک باشی نخوانیدش تا ندانید درون این مریضخانه را.
برای دیدنش باید میرفتم باید برای خودم و برای تمامی افراد خانواده ام از برایش سبب خیر و خوبی میکردم چیزهایی که در برای به دست اوردنش کار و تلاش میگردم و میکردیم را باید از او سبب میخواستم اما باید برای خشنود کردنش نیز با خود برای او کاری و یا عملی میبردم تا نشان بندگی و نشان کوچکیم را برای او یاد اور اول برای خودم و بعد برای بی نفع نشان دادن اعمالم را از صرف بزرگی او میگردم و میداشتم
پس اطاعت را پسندیده دانستم در جهت رساندن رسم بندگی به کسی که به نیازمند نیست برای خودش نیز من بی اثرم و برای خودش شاید بودن من فایده اما شاید برایش برای باور داشتن ناتوانایی من در اعمال ازادی و حق انتخابم او را شاید بر دیدن این داستان تکراری مجاب کرده
میدانم من ناتوان نمیدانم نیمی از کارهایی که بنام عموم بر عهده همه گذاشته شد را بتوانم انجام بدهم تا باقی اعمال اکتسابی و باقی بماند
میخواستم از بت خانه بنویسم میخواستم از مکانی بنویسم که برای خدایان است جایی که بندگان برای ابزار بندگی به اونجا میروند و بندگی خود را ابزار میکنند جایی که شاید قبلا کسانی دیگر از برای خدایان دیگر حتی همین دیروز اونجا بودن اما تن من اونجا ندیدند و جا نگذاشتندبرای بودن انکسار من در شکست من در خودم
اما یه نفیر من را تفرین زده دیدکان دید و ممنوع شدم
عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۲۶, پنجشنبه

برنده

یه جنگ دیکر به پایان رسید و دوباره کسانی برای رسیدن به مقاصدشون کسان دیگر و حتی ملل دیگر را به گرمای خون داغ دار کردند تا هر روز خاطره نو از رقتگان و فراموش شدگان را به یاد بیاورند
میدونید هم اسراییل و هم حزب الله لبنان هم دو کشته های فراوان دادند اما بازنده اصلی فقط مردم لبنان هستند و بودند وقتی کشوری بعد از بیست و پنج سال ارتشش بتواند بیایید به مناطق جنوبی کشور فکر میکنند چی ازاد بود توی لبنانی که یه حکومت دارد و یه عالمه فرقه و دین و نیروهایی که هرکدام برای خودشان حاکم بودند و شاید هنوز هستند میدونید چیزی که لبنان را زنده نگه داشته و پایبند شاید همان درخت سرو باشد که توی پرچم اون کشور باشد درختی نشان مردانه ایستادن است اما هموراه تنها جلوی هر بادی و گاهی هم طوفان اما ایا همواره سرو زنده میماند
این سرو را به یاد داشته باشید وقتی در مورد عراق داریم فکر میکنیم بین این دوکشور خیلی چیزخایی برای مثال وجود دارد و خواهد داشت میدونید که توی لبنان نیز اگر گروهای مثل فالانژ و یا گروهای دیگر حتی مسیحی و یا شاید یهودی نیز وجود داشتند که حق در انتخاب سرنوشت خود داشتند چیزی که ما یک بار اون را در سالهای 57و 58 از دست دایدیم و فراموش کردیم که عراق نیز دارد اون را از دست میدهید و لبنان نیز اگر این سیر را تغییر ندهد خواهد داد
این سیاست است یا دروغ و فریب ملت که برای رسیدن به منافع که ترفتندی باید رجوع کرد حتی کشدن رفیق دیروز یاد حکیم بی افتید وقتی انزجار خود را از این شیوه حکومت اعلام کرد چگونه ترور شد یا چیزخای به همین سان اونهم از سمت منتقدان دیگران که خود را اصول خود را و مسیرهای خود را برتر از دیگران میدانند خود را اخرین انتخاب میدانند برای سیر قهرانی برای رسییدن به خدایی که ساحته شده از جبر است البته خدای اونها را باید از هر خدایی جدا داشت تا تفکر را در مخدوش شدن دل اسیر نکرد حتی خدای اونها را خدای اسلام نیزباید تمیز داد
میدونید این مسیر پاک سازی حزب الله را بایداز قبلا از این دید وقتی که دست عروسک کردان سوریه از لبنان کوتاه شد تا کم کم نقش اسپانسر این مقال یعنی جمهوری اسلامی نیز تله تاتر مشخص تر بشود
ببیند به نظر شما کی برنده است
فکر میکنم اینطور بیشتر از مردم ایران کسی دیگر نمیتواند از این اتفالات خوشحال تر باشد میگویید نه کمی به تاریخ اجازه مدارا با حال را بدهید
عصاری

cbs in tehran

بیچاره اقای والاس از شبکه سی بی اس امریکا که امده بود با اقای رییس جمهور اقای احمدی نژاد مصاحبه داشته باشد بیجاره بد جوری شوکه شدبود وقتی داشت این طور شواهد و قراینی که میبایست مشهود و مقبول که همواره سالها و سالها با اون زندگی میکرد و میکند را اینجا توی این ور دنیا فراموش و به ورطه فراموشی بسپارد چیزی هایی که ما سالها و سالها حتی دیگر برایم بدون قرین و بدون تفسیر شده باورمان نیست و باور نمیخواهیم بکنیم که مگر غیرش نیز میتواند باشد
میدوانید یه نقطه زیبا در بین حرفهای رییس جمهور بیان شد یه چیزی که نمیشود از اون بی خیال رد شد وقتی حرفی از بین عدالت و قانون بیان شد خود عدالت بر قانون پیشی گرفت چیزی که بنیان
عدالت خواهی را شامل میشود چیزی اصلا نمیشود بدون هم و بدون تفکیک هم برهم منطق گذاشت عدالت رسم قانون است و قانون نیز صدای عدالت در صورتی که دمکراسی و عدالت خواهی واقعا عادلانه باشد ایا توی ایران این مفهموم وجود دارد اصلا؟
از این حرف بگذریم تا برسیم به هاله نوری که اقای احمدی نژاد اصلا ردش کرد و بعدش هم رسید به این که میتوانیم توی خونه از حقوق خود دفاع کرد میشود با رفراندوم حق خود را ثابت کرد اما یادش رفت ما کجاییم ما نمیتوانیم این درد را بفهمیم ما برایمان این درد سخت نیست برایمان پاسخ ندادن رسم نیستاما برای رییس امریکا این یه نتگ است برای ما یه نسیان برای اون پیش مردمش یعنی شیرجه به انتهای منجلاب متفرویت برای اون و دیگر سردمداران حرکت به سمت اوج و والا به سمت شاید خدایی که می خواهد ستمگران را زود تر به ستمشان برساند
راستی از این بگذریم تا بداینم حزب الله کیه
کسانی مثل یا بد تر از طالبانی که در افعانستان بود کسانی بد تر از هر ستمگر و زور گو کسانی که خود را برتر از عموم مردم میداند برای نظر دادن برای تصمیم گرفتند چون کسانی که از اون حمایت میکنند پول و سلاح دارند کسانی هستند که میدانند چگونه ستم را به حد اعلا بر مردم برسانند حتی از همان رنگ باشند
بگذارید تاریخ بهتر برای مثل پیروزی اونها مثال بیاورد
عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۱۳, جمعه

موش کور: سپاه

با سلام
اقای سارگارا باعث شد تا من این چند سطر رابنویسم تا اینطور بی تفاوت خود را از این حوادث ندانم
میدونید که اقای سارگازا یکی از افرادی بودند که از پیروان خط امام در زمان انقلاب و قبل از اون بودند ایشان بعد از امدن از فرانسه به ایران شروع به پی ریزی ارکان سپاه پاسداران کردند همراه با دیگر هم گیشانشون دست به دادند تا بی قاعده ترین و بی منطق ترین ارکان نظامی را به وجود اورند این ارتش سبز رنگ بر خلاف رنگ لوای خود دارای حکمت تلخ و خشک بر مردمان و بر ایدولوژی اونها داشتند این سپاه همواره دارای نواوری نوین در این نظام دارد مثل اینکه ارامنه و دیگر اقوام دینی میتوانند بر اون وارد بشوند و با وجودی که مسلمانی را یکی از اولویت اولیه برای وارد شدن بر این نظام بود فکر نمیکنم بتوانند کسی هم سو بر اون دین مثل سنی و یا دیگر ریشهای دینی اسلام به اون وارد بشوند چون تماما به حربه های دینی خاص شیعیان این نظام را زنده و پویا میکنند
اما در ادامه میرسیم به سه انحرافی که اقای سازگارا که ایشون به عنوان حداقل به عنوان یکی از افرادی که توی این نظام بودند و خود را از تشکیل دهنده های این نظام میداند از سه عنوانی به انحراف حرف میزند که در زمانی که ایشان حداقل در ایران بودند و به عنوان یکی از دولت مردان این رژیم بودند میتوانستند بهتر و شیوا تر این مراحل را به مردم و ملت خواب الوده ایران گوش زد کنند
مردمی که به گقته ایشون هم خون عزیرانی را نثار زیاده خواهی خمینی و رفسنجانی کردند تا ملت همواره داغ بر سینه داشته باشند تا از خون عزیرانی که همواره عاشقانه به مرید خود و به اعتقادات خود تا اخرین توان خود از ایین واز کیش خود به ضم خود اما متاسفانه برای زیاده خواهی سردمدارن شهید راه سیر شده شدند
و از نهادینه شدن این سپاه برای سه قوا و نیروی چهارم قدس برای عملیات خارج از ایران برای کمک کردن به اقوام مسلمان البته فقط برای تثبیت افکار و ایدهای و ایدولوژی های خود تاسیس کردند و نیرویهای پنجم نیز در کنار اجازه رشد پیدا کرد اون هم نماییندگی ولی فقیه در سپاه بود که در تمام رسته ها در برابر تمام ادارات و نهاد های ارتش و سپاه بنیاد نهاده شد که هم اونها و هم حفاظت اطلاعات دو نیروی که هم راستا و هم سو و موازی و البته فقط در انتها به رهبر میرسید کار نظارت و تعیین خط و مش را بر عهده داشتند
و در مرحله دیگر از وارد شدن محسن رضایی و دیگر سردمدارن سپاه به عنوان دیگر اشتباهات نام برده است
ودر اخر هم اجازه به این نظام و دیگر ارکان دولتی برای به دست اوردن بوجه به صورت مستقل که در دو نهاد نمیشود سازمان بارزسی و همچنین حسابرسی کل کشور بر اونها هرجی داشته باشد یکی سپاه و دیگری وزارت اطلاعات بود که با رسوایی که وایت تایر در قاچاق کالا توسط وزارت اطلاعات در زمان فلاحیان و سپس اقدامات سپاه برای برنده شدن در مزایده ها و همچینی برنده تمام در تمام برنامه ها ی خاص که بیشتر نقش سپاه به عنوان یه دلال برای این نوع بازار سیاه شد تا هم بوجه خاصی برای این بند داشته باشد و هم نمایش بهتری بین مردم و ملت داشته باشد
اما اون زمان اقای سازگارا در کدام برف سرخود را پنهان کرده بودند که نمی توانستند ببین این مراسل را این اقدامات سرخ را مه با واسطه و بی واسطه با جان و مال ملت داشت بازی میکرد یادمان باشه بهتر از اقای نیک اهنگ کوثر کسی بهتر به ایشان پاسخ نگقتند

راستی اینر ا هم بهتر در کنار ندانسته هایم بگذاریم
سپاه در تهران در خیابان انقلاب روبروی درب اصلی دانشگاه تهران یه ملک مصادره را خریداری کرده و با پوشش باز سازی مشغول ایجاد یه تونل به داخل دانشگاه است که اگر فردای دوباره از دانشگاه بودی شلوغی امد این بار بیرون از دانشگاه نخواهد اونها را خاموش کنند اونها را از دورن بهتر مورد کنترل میکنند
ملک مورد نظر قواره دوم از تقاطع فخر رازی با انقلاب و درب ساختمان جنب بانک صادرات دربی که همواره قفل است و یک نگبان در پشت درب هموراه مشغول کنترل است اما .....
متشکرم عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۵, پنجشنبه

جنگ در کجاست

وقتی گربه در خونه ما دستش به اون گوشتی که میخریدیم و حالا با توجه اقدامات رییس محبوب ایران رجایی دوم با توجه به حمایت از مصرف کنندها که همواره شعار که نه اولویتها اصلی حتی مهم تر از اب خوردن رییس جمهور احمدی نژاد است باعث شده که ما هم مثل تمام ایرانیان دیگر نخوریم و دیگر این عادت بد که گوشت خوار باشیم را از ذهن الوده به این کلمات پاک داریم تا اون گربه مثل سردمداران کشوران خیط و خجول از کارها و گفته ها خود نباشند میدونید وقتی ایران به کنفرانس که در مورد مسله اسراییل و لبنان در روم بوده و ایران که یه پای این مناقشه مثل اسراییل بوده اما یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم اما هردو کشور به این کنفرانس دعوت نشدند و کشورهای نظیر ترکیه که همسایه ما است به اون کنفرانس دعوت شد و در اخر هم از کوفی عنان تا کاندولیزو راییس با توجه به اقدامات ایران و سوریه ضمن به خویش تنداری طرفین مخاصه یعنی اسراییل و گروه حزب الله از این دو کشور از دخالت در امور این جریان باز داشتد و جالب اینکه حتی لبنان نیز در این کنفرانس شرکت داشت اما نه برای ارامش به صلح بلکه برای اشنا سازی دیگر کشورها از اتقاقات و جریانها مورد نظر اما میدونید ایران از اینکه دعوت نشده به جامعه جهانی شکایت کرده.
میدونید این هفته در ایران خیلی سکوت مرگ بار اقتصادی در جریان بود و این را میشد در تمام صنایع و صنوف دید میدونید حتی مواد غذایی که این در نوع خود بی سابقه بود میدونید این یعنی چی؟
راستی این را بگیم که تقریبا دولتهای عربی بر اینکه حزب الله اغاز کننده جنگ بودند اتفاق نظر دارند چون هیچکدام از اونها اسراییل را محکوم نکردند اما انکار توی کشور ما برعکس است
عصاری