ورقهای زندگی یکی بعد از دیگری پر میشوند و به انتهای این دفتر هر روز نردیک تر میشویم و بی انکه بدانیم کی به اخرین ورق میرسیم بهد ار پایان هر باب که ان را ما سالگرد تولد مینامیم جشن میگیریم تا خاطرات و گذر این دفتر را به یاد نسپاریم
از مومن بودن به اسلام به کافر شدن به اون رسیدم و از هر بعد که به اون نگاه میکنم هر دم خود را از اون دور تر میبابم به اون حد دور که تفکر در پنای او را برای سالهست که انگار به فراموشی پسردم؟
نه بیدار شدم و نه خفتم نه پیدا کردم و نه پر تلاش بودم اما این شعر زندگی کی باید معنا برای خود پیداکند من خود را از در لباسی می بینم که همواره بزارنده تن من نیست چون ندانستم که من کیم برای چی امدم /.
سکوت در باب ندانستن خیلی راحت است چون با فراموش کردن به حقیقت فکر نمیکنیم خود را به اون دوزخ که لباس ادمیت برایمان به ارمغان اورده میسپریم و با پرهایی از جنس نادانی برای خود جامعه مبدل پرواز نیز میسازیم
کعبه و نماز – خدا و بت – انسان و ادم- انسان و تکامل – داروین و پیامبران سامی- خدای نامرعی و خانه خدا- خدای بی نیاز و انسان و یک دنیا شاکر، وحمد و سپاس گوینده!
یک خیال بد یک دنیا بد یک وجود نا مطمئن یک دورغ بزرگ و یک حقیقت ناپیدا
همه میروند دنیال حقیقت اما دیوار اون کجاست تا از سوراخ کلید اون به ماورای خود نگاهی بی اندازیم تا باورهایمان را با گمانهایمان به یک خمر نریزیم تا افکار نا مبارک را با مبارکی نوای سبز قبایان به یک هاله پیمان ندهیم
انسان موجودی که اگر از بعد تکامل بیننده او باشیم بعد از خیلی از موجودات پا به عرصه این دنیا نهداده بعد از پلانگتونها بعد از ابزیان بعد از خزندگان بعد از دوزیستان بعد از پرندگان و بعد پستان داران ؟
ما که افریده خاکیم چرا این ساسله را با چشم میبینیم و به خود دروغ دوباره میکوییم ما در نهادمان یک چیز بیشتر گنگ نداریم تا اون از گنگی بیرون نیاید مات نخواهیم به دیوارهای حقیقت برسیم.
خوشا کاروانی که شب را طی کرد
این نشان از چیست طی کردن یا نسیان یا به دروغ پیوستن ؟
ما در درون خود یک سری نیازها داریم که تا به انها نرسیم و در انها سیراب نشویم نمیتوانیم به بعد بعدی از درونمان برسیم عشق و هوس . هزار صورت از این باب در این واقعه میگنجد اما ایا خدا نیز به این زمینه سازگار است ؟
ما انسانها خدا را در درون خود برای پرستش افریدیم تا او را بپرستیم تا اون را برای رسیدن به نیازهای خود اجیر خواسته های خود کنیم تا به وسیله او به نیازهای دست نیافتنی خود برسیم و بعد از ما و قبل از ما چی ایا حیوانات نیز خدا را میخواهند و ایا دارند خدا برای ما پله های اطمینان است پله های حرکت است تا فدایی نشویم حالا بیاییم بگوییم به خود خدا ما را افرید یا ما او را ؟ این سوال نه برای سوال بردن خدا باشد خیر این سوال برای روشن شدن تفکر روشن شیوه نگردش است به یاد داشته باشیم شروع را تا تکامل سیر شده نشود
عصاری
از مومن بودن به اسلام به کافر شدن به اون رسیدم و از هر بعد که به اون نگاه میکنم هر دم خود را از اون دور تر میبابم به اون حد دور که تفکر در پنای او را برای سالهست که انگار به فراموشی پسردم؟
نه بیدار شدم و نه خفتم نه پیدا کردم و نه پر تلاش بودم اما این شعر زندگی کی باید معنا برای خود پیداکند من خود را از در لباسی می بینم که همواره بزارنده تن من نیست چون ندانستم که من کیم برای چی امدم /.
سکوت در باب ندانستن خیلی راحت است چون با فراموش کردن به حقیقت فکر نمیکنیم خود را به اون دوزخ که لباس ادمیت برایمان به ارمغان اورده میسپریم و با پرهایی از جنس نادانی برای خود جامعه مبدل پرواز نیز میسازیم
کعبه و نماز – خدا و بت – انسان و ادم- انسان و تکامل – داروین و پیامبران سامی- خدای نامرعی و خانه خدا- خدای بی نیاز و انسان و یک دنیا شاکر، وحمد و سپاس گوینده!
یک خیال بد یک دنیا بد یک وجود نا مطمئن یک دورغ بزرگ و یک حقیقت ناپیدا
همه میروند دنیال حقیقت اما دیوار اون کجاست تا از سوراخ کلید اون به ماورای خود نگاهی بی اندازیم تا باورهایمان را با گمانهایمان به یک خمر نریزیم تا افکار نا مبارک را با مبارکی نوای سبز قبایان به یک هاله پیمان ندهیم
انسان موجودی که اگر از بعد تکامل بیننده او باشیم بعد از خیلی از موجودات پا به عرصه این دنیا نهداده بعد از پلانگتونها بعد از ابزیان بعد از خزندگان بعد از دوزیستان بعد از پرندگان و بعد پستان داران ؟
ما که افریده خاکیم چرا این ساسله را با چشم میبینیم و به خود دروغ دوباره میکوییم ما در نهادمان یک چیز بیشتر گنگ نداریم تا اون از گنگی بیرون نیاید مات نخواهیم به دیوارهای حقیقت برسیم.
خوشا کاروانی که شب را طی کرد
این نشان از چیست طی کردن یا نسیان یا به دروغ پیوستن ؟
ما در درون خود یک سری نیازها داریم که تا به انها نرسیم و در انها سیراب نشویم نمیتوانیم به بعد بعدی از درونمان برسیم عشق و هوس . هزار صورت از این باب در این واقعه میگنجد اما ایا خدا نیز به این زمینه سازگار است ؟
ما انسانها خدا را در درون خود برای پرستش افریدیم تا او را بپرستیم تا اون را برای رسیدن به نیازهای خود اجیر خواسته های خود کنیم تا به وسیله او به نیازهای دست نیافتنی خود برسیم و بعد از ما و قبل از ما چی ایا حیوانات نیز خدا را میخواهند و ایا دارند خدا برای ما پله های اطمینان است پله های حرکت است تا فدایی نشویم حالا بیاییم بگوییم به خود خدا ما را افرید یا ما او را ؟ این سوال نه برای سوال بردن خدا باشد خیر این سوال برای روشن شدن تفکر روشن شیوه نگردش است به یاد داشته باشیم شروع را تا تکامل سیر شده نشود
عصاری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر