۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه

ارمنستان




اینجا ایرانه


این شکلی میشه اینجا میشه ایران
وقتی کسی که پیراهن خونی که سردار نقدی و دارو دسته ایشون بلند میکنه میشه یه بت و بعد هم بت میورد زندان چون نشون داد که اینحا همه کتک میخورند این مختص دزد که اگر توی خونه صاحب خونه مضروب بشه میتواند برود از دست حتی صاحب خونه شکایت کند اینجا ایرانه کسی که استاد مددی را رسوا میکنه میرود زندان چرا با ابروی کسان بازی میشه اینجا مقصر مقصر است حتی اگر کسی باشه که میخواست با شرفش بازی کنه اینجا ایرانه
ایران سرزمین عجب ایران مهد خلایق هر چه لایق اینجا رنگ درد سبز و سفید و قرمزه اینجا اگر نفتش بشه 8 دلار یا اینکه بشه 145 دلار هیچ فرقی نمیکنه مردمش همان مردم بدبخت خواب الوده است اینجا باز ایرانه جایی که یه بار خط موبایلکه دولتش بود 500 هزارتومان مردمش میرفتند ثبت نام میکردند تا وقتی میگرفتندش بروند 2میلیون تومان بفروشند مردمش خوش بودند ببخشید خوش هستند به دهه فجری که توش یه اتفاق مهم می افته پیش فروش یا خودرو میشه یا نمیدونم یه سهام که توش یه تخفیف خوب است با اون پول که میخوابند میتواند برنده باشنداینجا ایرانه
جایی که بانکهاش ربا نمیگرند سود میکرند تا اسلامی باشند اینجا حتی مردمش وقتی خونه را رهن میکنند برای اینکه حرام نباشه توش ثمن معامله یکم نبات میگذارند تا حلال باشه اینجا باز ایرانه
جایی که مردمش عادت دارند بخوابند تا زمین مرده اونها ثروت برای اونها بیاورد نه اینکه فعالیت و نو اوری برای اونها پویایی بیاورد اینجا مردها منظور هر چیز مسکوت و مسموم ثروت میاورد اخه اینجا ایرانه
مهد دلیرانه جای است که مردمش هر چقدر هم زور به اونها بکند باز انعطاف دارند اخه کجای دنیا را شما سراغ دارید که هم نونهاشون گرون میشود و وقتی هم گران نمیشوند کوچیک میشود کجا دنیا شما سراغ دارید که اول میکند ما همه چیز داریم و اون موقع نایاب میشود و بعد گران بابا اینجا ایرانه
اخه کجای دیگر میشود اینطوری بود که پول نقد را از ادم میگرند تراول چک به ادم میدهند که فقط توی بانک صاحب تراول اعتبار داره و بعد از شش ماه فقط شعبه صادر کننده بابا اینجا اخر ایرانه
یادش بخیر یاد وقتی توی ایران مردم وقتی از هم راه میگرفتند حتی با یه دست تکان دادن احترام طرف مقابل را جبران میکردند وقتی بزرگتر را میدند به احترامش میرفند کنار همه با هم دوست بودند همه با هم مهربان میدند
اخه اینجا مردمشون یه فرقی کردند با قدیما یادش بخیر الان ببحشید گه اینطوری میگم با یه دست دست توی جیب بغل دستیشون میکند و با دست دیگر دارند یه نفر دیگر را دزد خطاب میکند اینجا اخر خط است اینجا تنها جای دنیاست که وقتی مسئولی دزدی و خط میکند شغلش ارتقاع مییابد و جاش عوض میشه برای دزدی بهتر اینجا اخر دیناست هر روز مردمش منتظرند تا خودشون را با محیط تطبیق بدهند نه محیط را وادار به اطاعت از قانون کند اینجا ایرانه است پلیساش میروند قایم میشوند تا جریمه کند نه اینکه راهنمایی کند اخه اسموش را هم عوض نمیکند میگدارند راهنمایی و رانندگی اخه باز اینجا ایرانه
اسمهای دزد ها شون مخفف است و اسمهای قاتلاشون همیشه لقب داره اینجاست که دزدها و زندانیهاشون بعد از مدتی توی زندان به اونها مرخصی میدهند که بیاییند بیرون تا دوباره سر مردم را کلاه بگذارند اینجا همیشه برای فرار از قانون ده تا قانون است اینجا تا هزار سال دیگر باز ایرانه چون همه ما میخواهیم اینطور باشه
عصاری

۱۳۸۷ تیر ۷, جمعه

تغییر

تغییر توی ذات طبیعت است پس از تغییر نترسید از مسکوت بودن بترسید
عصاری

۱۳۸۷ تیر ۲, یکشنبه

نامرد

کاش میشد این حس را نوشت ،نوشت که انزجار از وجود یعنی چی .
کاش میشد!
یه جا های هم است که وقتی داری حتی اون اتفاق را توی یه فیلم جایی که حداقل مطمینید که بابا این فیلم است واقعی نیست اما باز نمیتواند بدون استرس و بدون درد درون اون را رها کنید و بروید میدونید چی میشود میشود این که هزار بار خواستم نبینم که حد نامردی چیست اما باور کنید نمیشه به این انزجاز ازوجود که ادم توی لباس و لوای ادمیت چطور میشود نامردی را توی حس اورد توی دورن اورد و بی مهابا بر تر ادمیت شلاق زد و برای رسیدن به دمی هر جی میتوان ساخت هر چی را میشود احیا کرد به وطه نابودی کشید
نمیدونم حد نهایت در این نامردی چی و چقدر میتواند باشد اما باید یادم باشد که ایا رسیدن به این لذت کوتاه اما پر از احساس اگر چه نمیشود احساسی که توش دروغ باشه را از حس بودن مجزا ندانیم اما باور کردن این خیالات باز فرار از درون را می طلبد و بس بگذار با سکون همراه باشیم تا سکوت تلنگری بر خیالاتم بیشتر نزند
عصاری

۱۳۸۷ تیر ۱, شنبه

دوباره اصل ४४

سلام
یه بار پیش نیز این موضوع را نوشته بودم اما باور کنید این چیزی نیست که بشود به راحتی فراموش کرد و با یه بار گفتن تمام بشه و خلاص باور کنید تا تمام نشده ایران باید دست بکار بشویم.
اقای لاریجانی امروز در سمیناری که برای اصل ایران فروشی یعنی 44 صحبت میکرد و میگفت که اقتصاد دولتی نمیتواند تدبین کننده اقتصاد اسلامی یعنی اینکه توی این مدت سیاست گذاران و تئورسیتنهای اتفلاب اسلامی یعنی مطهری و بهشتی و دیگران نتوانسته بودند القا کننده دین توی اجتماع باشد کاری ندارم و نمیخواهم دست و پای دین را توی این مثال جایش را باز کنم اما دینی که نتواند حرفش را راحت و رک راست بزند و شرایطی را برای ایما و اشاره نیاورد چطور میتواند سعادت را به خورشید برساند.
بوجه سال 1387 بالغ بر 271 هزار میلیارد تومان است البته این بوجه را با نفت قیمت بشکه ای 30 دلار فکر نمیکنم کمتر بسته باشند بگذریم که نفت امروز بشکه ای حداقل 120 دلار است این مطالب را بکذارید کنار بروم سراغ دوباره اصل 44 که اقای احمدی نژاد در همان جلسه اعلام داشت که طی سالهای 84 تا 86 طی فروش اموال منقول و غیر منقول ملت چیزی نزدیک به 32 هزار میلیارد تومان بوده یادمون باشه که بوجه عمومی کشور امسال 71 هزار میلیارد تومان است یعنی اقایان تقریبا هر سال چیزی نزدیک به یک هفتم بوجه کشور را از این طریق به دست اوردند حالا برسیم به نفت که امسال فقط چیزی حدود 100 میلیارد دلار درامد نسیب کشور میشود با نرخ شنارو حال که خود این میشود رقمی بالغ بر 980*100 میلیارد که خودش به تنهایی میشود نهصد و هشت هزار میلیارد تومان خوب از مالیات و دیگر درامد ها کشورنیز بگذریم من که مطمنم حساب صندق ارزی که بیشتر از 20 میلیارد دلار عمرا پول داشته باشد پس اسن همه پول کجاست؟
ببیند عین حرفهای احمدی نژاد را در سخن رانی امروزش"
به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، محمود احمدي نژاد رئيس جمهوري اسلامي ايران كه صبح امروز شنبه در همايش نظارت بر اجراي سياست‌هاي كلي اصل 44 در مركز همايش‌هاي صدا و سيما سخن مي‌گفت، اجرا و نظارت بر سياست‌هاي اصل 44 را مكمل يكديگر براي تحقق اهداف عنوان كرد و گفت: در فرهنگ و ادبيات اقتصاد دنيا دو روش دولت و بازار آزاد شناخته شده كه هر دو آنها داراي اشكالاتي مي‌باشد. وي به بيان ايرادات و اشكالات اقتصاد دولتي پرداخت و افزود: اقتصاد دولتي بر خلاف عدالت، زمينه ساز تبعيض‌ها، سوء استفاده‌ها، اتلاف منابع و بهره وري پايين مي‌باشد و كمتر كسي در دنيا به دنبال توسعه و تقويت اقتصاد دولتي است. احمدي نژاد با اشاره به مشكلات اقتصاد آزاد، گفت: اقتصاد آزاد نيز بر خلاف عدالت زمينه ساز تبعيض‌ها مي‌باشد و نمي‌تواند مردم و اقتصاد را به نقطه تعادل پايه‌دار برساند.
خوب یادمون باشه برای بیست سال دیگر هم روش اعتدال از نوع مثبت را پیش خواهیم گرفت و سرانجام بیست سال هم از نوع منفی شاید یه اشی بشه دهن سوز که هم چشم امریکا را بسوزنه هم دهن اروپا را راستی اگر ما این میمون را نداشتیم باید چطور خامنه ای را سرپا نگه میداشتیم
راستی این را بگم شاه وقتی از ایران فرار کرد 13 میلیارد دلار برای این اخوندها گذاشته بود به جز املاک و اموال دولتی
اما اینها اون پولها را خودند و رفتند و باقی را هم خوردند و حالا دارند باقی اموال را نوش جان میکنند


عصاری

۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

جادو

یه روز از سرزمین خدایان شروع کردم یه روز تاوان اعتماد به استاد را نوشتم اما هیچوقت از دیو و افسون وسحر و جادو نگفتم چون نه توی ذهن من میکنجد نه توی افکار شما میشود اون را پرورش دادش چون برای دوران ما نیست برای افکار ما نیست ما مجرد از این اعمال و افکاریم ما رشد یافته حقیقتیم ما تکوین شده علمیم و حقیقت نه اون حقیقت مکتوب و غیر قابل لمس گاش میشد جرات دیو کشتن را داشت گاش میشد از سحر و جادو سننت گذشت و حقیقتی را نو از دید نو دید .
راستی دقت کنید هرزگاهی سردمداران کشور ما میخواهند کاری را که بر علیه منافع ملت است و فقط برای خودشون سود دارد اسم ملت را اول میاورند و او را زنده میکنند برای تثبیت عملی که میخواهند انجام بدهند گاش این همه ستاره که توی اسمان داریم میامند برای بیداری برای شکستن این همه حبابی که پیرامون این ملت گداشتند تا دنیای اونها را کوچیک و کوچیک تر از حتی دیروزشون کند نمیخواهم بی احترامی کنم ام واقعا اونقدر بخل زده به پیرامونشون نگاه میکند که قبله نمازشون را هم از بین این همه حباب مقدس میکنند و مبتدا گاش جادو گر از این دیو زمین میرفت تا دیگر هیچ تا هیچ فاصله گران تا گران ادمیت نمیشود یا اون شاعر ونزولایی را باید حق داشت که میگفت زمین اونقدر چرخید که ادمها را به هم برسونه و نزدیک کنه اما این همه حباب که ماساخیتم هر کس را کزدیم توی حبابی و سرانجام نیز هر جند حباب را کردیم توی کلونی که اونها محصور در اب شفاف بی رطوبتد برای زندگی کردن پس مرافب فردایی باشید که حباب بین خودتون و خودتون را با تلنگری از دست خودتون نترکانید جون رطوبت برای زنده موندن حباب لازم است اما توی اب نیز از این امکان محرومیم یادتون باشه با تجدید و تفکر دیو میشکند و سحر بی اثر میشود
عصاری

استاد اخلاق یا ضد اخلاق؟

خوب این هم از مردی که تمام چیزهایی که داشت یه مرتبه به وطه نابودی کشیده شد دکتری که با همه وجهی که داشت یک مرتبه به نیستی کشیده شد و ابروی چندین و چند ساله که داشت به نابودی کشیده شد نمیخواهم با این حرفها از گناه و اشتباه ایشون چشم پوشی کنم ایشون کار پست و اشتباه بس عظیم کرده بود و واقعا گناهی کرده است که طاوانی بسیار برای جبران او به اسانی به دست نمیایید این اقا کاری کرد که زنجان بیدار شد .
نمیدونم یادتون از اقای ادب و اخلاق در خانواده از جناب حسینی یا اینکه رییس پلیس تهران و خیلی و خیلی کسان دیگر که امثال این اعمال را انجام دادند و بعد از سالها همه اون را فراموش کردند اما کاش مردم ما اینقدر بی اعتنا به پیرامونشون نبودند اینقدر خموش وار و مسکوت نمیشدند برای فراموش شدن خودمان انقدر انرژی صرف کردیم که دیکه با این تلنگر ها بیدار نمیشویم یادتون است وقتی از مافیای شکر توی کشور اسم وبردند واسم فردی را با حرف مکسر به عنوان سلطان شکر نام بردند و دم از اینکه بابا دیگه مشکلی به اسم شکر نداریم را قریاد زدند و حالا کمتر از یک سال از این اتفاق ایشون 90 روز مرخصی میکردند و از زندان ازاد میشوند و جالب است که از ازادی از تاریخ 20 اسفند شروع شده است یعنی ده روز مانده به اغاز تعطیلات عید نوروز و یا اینکه تقریبا یک ماه تعطیلی کشور و ایشون توی این مدت با اسم مرخصی جهت برگرداندن اموال دولت و دیون و جریمه که میبایست پرداخت کند ازاد شدند که هنوز هم باز نکشند به زندان شاید ایشون فقط 90 روز البته کاری مرخصی از زندان گرفته بود که قوه قضایه این نکته را نگفته بودند
راستی چشم همه هم وطنان روشن هتلهای لاله فروخته شد به یه ایرانی به قیمت 120 میلیارد تو مان بازم جای بسی خوشحالی است که این مزایده را یه ایرانی برده نه یه ترکیه ای یا یه مالزیایی که توی این مزایده شرکت کرده بود .

۱۳۸۷ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

خط خطی

در بندم و از بند خودم آزادم هر دم به لبی بی مثال محتاجم
حلقه عشق را برون از دل دیدم اما سراب را دل بی دل دیدم
زترس حریفم شب را با تو بودم زمی و مستی شبزنده دار تو بودم



گاش میشد در بندی بودم هیچ را در نمیدم خود را رها اما بی کس نمیدیم
نمیشود این نام را بی ناز ننامم این قفس چه در بند در این تن بی خون نببنم

عصاری

۱۳۸۷ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

افکار درون

نوشتن برای بیان دورنیاتی که از خود ادم پا فراتر میگذارد شاید کاری بس عبث باشد اما حسنش این است که یه باز پروری در درون میشود اگر حرفی از سیاست نزنم اگر حرفی از حقایقی که پیرامونون در حال عبور است نزیم چی میماند به جزحرف زدن در مورد اب و هوا و اتفافاتی که این چند وقت اتفاق افتاد
اگر از این سوگلی دست بردازیم منظورم این احمدی نژاد است که دیگه جایی را برای اسیب نرساند نگذاشته داشتم امشب سخنرانی قبل از انتخاباتش را میدیدم که داشت از اینکه مشکلات جامعه چیه و باید چکار کند دولت خدمت گذار و از این حرفهای قشنگ اما این زمانی است که خود بانک مرکزی نرخ تورم را 25 درصد اعلام میکند این میدونید جه افتاقی را توی مسیر مردم رقم میزند یا اینطوری بگیم میدونید جقدر انسان از چرخه زندگی به بیرون پرتاب میشوند؟
توی تعطیلات خمینی هالی دیز (holy days) به اتفاق پسر عموم رفتم به ارمنستان کشوری سرسبز و خرم اما مرده و مسکوت اونجا وقتی مرسی از تمام وجود شاید توی خیلی از مسایل به ایران خودمان فخر بروزیم اما یادمون باشه اونها هیچی ندارند و بدبخت هستند جاده خوب ندارند و سوخت گران است و خیلی چیزهای دیگر اما اونها دورغ و ننگ توی خریدهایشان توی پرداختهایشون ندارند اینطور بگم اونها قاچاق و بازار سیاه ندارند چون نه چیزی سوبسید داره نه چیزی توی انحصار محض است بعد از بازگشت به کردستان و بانه رفتم شهر قاچاق جایی که همه جیز را میشود به راحتی قاچاق شده اون را تهیه کرد حتی بلدوزر وقتی توی جاده های پیچ در پیچ کردستان رانندگی میکنید انتظار ندارید که یه لندکروز دوران جنگ با سرعت 120 کیلومتر از کنارتون اونهم از شونه خاکی کنار جاده از شما سبقت بگیرد و با نزدیک شدن به پست بارزسی خیلی زیبا بپیچد توی کوه و راه میانبر را انتخاب کند یعنی یه شهر با اون عظمت و با اون حجم قاچاق دولت محترم و قوه قضایه محترم نداند این ها از کجا وارد میشود
وقتی توی ارمنستان در در حال برگشت به ایران بودم از حاده فرعی عبور میکردم که شاید هر نیمساعت نیز اتومبیلی از اون تردد نمیکرد پلیس اونجا جلوی من را گرفت من پیاده شودم از ایشون ادرس پرسیدم و بعد کمی اجیل تعارف کردم و وقتی از ایشون ادرس رستوان را پرسیدم اینشون به گمانش من مشروب میخواهم حتی رفت از پشت ماشین پلیس برایم بیاورد که من نخواستم و با سختی به ایشون منظورم را رسوندم و رفتم اما توی همین ایران عزیز همان ایست و بارزسی های بانه پلیس بازرسی علنا از من سوقاتی هایی که پشت ماشینم بود که ارومیه خریده بودم کرد ایا این چیزی بیشتر از دلیلی است که این همه جنس قاچاق توی بانه است؟
راستی این اقای نبوغ این بار شیرینکاری جالبی کرده و سهمیه بنزین ادمهای مرفع که دارند اتومبیلهای پرحجم خارجی دارا میباشند را از سبد سوبسید حذف کرده تا حقوق ملت پایمال نشود اما وقتی دم غروب شما یه اتومبیل نمره دولتی که بنزین ازاد میزند را زیر پای کارمندی که به اتفاق خانواده در حال رفت امد است یاد پایمال شدن حقوق ملت نمیشود تازه بگذریم اون ادم مرفع خودش یه جزی از این ملت است اما اون اقای کارمند جزی از این ملت نیست ؟

شب خوش انکار وقتی من خاموش ترم بهتر میشود اوضاع ایران را بررسی کرد اخه هوا خیلی گرمه؟!!
عصاری

۱۳۸۷ خرداد ۱۹, یکشنبه

مسكوت

براي ننوشتن حرف بسيار است و براي نوشتن حرفي نيست

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

یادی از سیمین بهبهانی

اين مکر و ريا گشت به گوش همه ياران
اين حيله بشد باور يک ملت نادان
ای وای از اين قوم وازاين ملت بيمار
لعنت به سر گور امام زاده مکار
ايرانی که بود تاج سر دانش دنيا
اينک قمه بر سر زدنش خنده دنيا
زنجير به سرو سينه زدن در غم تازی
از شب به سحر در غم ودر گريه وزاری
شد سنت ايرانی پس از عمری شهامت
ای وای از آن قومی که شد خام ديانت
...
ايرانی بشد چاکر درگاه امامان
آن شيرزن خاک گهر پوش دلارا
شد زينب و زهرا و خديجه و سهيلا
از کوروش واز ايرج و کاوه و بابک
قربانعلی و غلامحسين آمده اينک
لعنت به من و ما که بيگانه ستائيم
پيشانی به سنگ در هر تازی بماليم
لعنت به من و ما که فرزند يلانيم
بيرونی بيگانه از اين خانه ندانيم
نفرين به چونين تيع که تيزش نتوانيم
لعنت به چونين دست که مشتش نتوانيم
اهريمن از اين خانه برون ما نتوانيم
اين ديو ستمکار از اين سفره نرانيم
لعنت به من و ما که خاموش نشستيم
که خاموش نشستيم

وطن یعنی؟!!!

وطن یعنی صف نون صف شیر .وطن یعنی همیشه درگیر درگیر. وطن یعنی همین بنزین همین نفت .همین نفتی که رفته توی سفره ها رفته. .وطن یعنی تمام سهم ملت .یعنی یه تکه نون و باقی هم خجالت .وطن یعنی که اصلاحات چینی .وطن یعنی که روز نبینی .وطن یعنی همین ایینه دق .وطن یعنی خلایق هر چی لایق .وطن یعنی تحمل تب طاقت .وطن یعنی حماقت در حماقت
,

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

بارون

سلام اسمان
با بارون امدی خونه ما اما ترسیدی چتر که از ابر داشتی برداری از روی دل ما که با طراوت باورنت اون را هم بشوری میدونم و میدونی که این دل با این چیزها پاک نمیشند اما با این کارت که کوچیک نمیشدی ای ابر برزگ
عصاری

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

سرعتگیر از نوع افتصادیش

یاد هویدا افتاده بودم وقتی توی خیابان داشتم رانندگی کردم اخه میگفتند به ایشون وقتی نخست وزیر بود گفتند که اقتصاد دچار رکود شده چکار کنیم ایشون گفت بگویید گلکیر تاکسی های شهر را رنگش را عوض کنندو همچین کرکرهای مغازه های شهر نیز تعییر رنگ بدهید با این حربه هم چهره عوض میشد و ناخود اگاه هم یه چرخی توی اقتصاد کشور ایجاد میشد خوب این هم یه حربه بود برای 35 سال پیش اما این آخوند ها هم بلدند چون اونها امدند و کل شهر را دست انداز و سرعت گیر و نمیدونم میخ های برجسته و ساندویچهای دو نونه و از این چیزها ازنصب کردند خوب برای خریدش خوب هزینه باید بشه برای ساختش باید قیر همان طلای نایابی که 800 درصد تورم را تحمل کرده بود و کلی کارگر و شرکت و پیمانکار نیز برای انجام این کار بسیج بشوند خوب این روی خوش ماجرا روی بعدیش هم وقتی این همه اتومیبل توی شهر تردد میکنه از این دست اندازهها که عبور میکنند خوب یواش یواش جلو بندی ماشینش لنت ماشینش و لاستیک ماشینش از حد معمول خیلی سریع تر از بین میرود تازه این مطالب را از این مبحث که وقتی اتو مبیل شما وقتی با سرعت 50 کیلومتر یه مرتبه با دیدن یه دست انداز ترمز میکنه شما اگر متوجه ایشان نشوید هم باید خسارات تصادف را از سمت خودتون و از اتومبیل جلویی را نیز اداره بیمه تقبل کنه این میشه یه اقتصاد دوار و منظم و سالم کی میگفت دوره هویدا قیمتها ثابت میمند بابا اونها همه اشتباه میکردند چون عقل این اخوندها را نداشتند تازه چی اگر به یکی از شهرهای مرکزی ایران یعنی گلپایکان سفر کرده بودی ابتدای این شهر یه دست انداز ساخته بودند که تاکسیهای شهر به محض رسیدن به این دست انداز تمام مسافران خود را پیاده و در سمت دیگر دست انداز دوباره سوار میکرند چون با مسافر زیر اتومبیل به دست انداز گیر میکرد!!
بگذریم واین را مد نظر داشته باشیم این همه دست انداز جدای بر امار چاله و دربهای اب و فاضلاب و دریچه های مخابرات میباشد
عصاری
گبر

اقتصاد متورم

خوب خبرهای رنگی یکی یکی دارند میروند و این احمدی نژاد یه تنه مثل این گاوهای اسپانیایی به هر چیزی که میرسه یه شاخ میزند بدون اینکه بدونه بابا این ها باهم خیلی تفاوت دارند اما احمدی نژاد است و هیچ وزیر اقتصادش را عوض کرد و یه جوان دیگر که جرعت اب خوردن بدون اذن ایشون را نداره گذاشتند جای دانش جعفری که وقتی داشت در مراسم معارفه وزیر جدید سخنرانی میگرد وقتی داشت به انتهای حرفهایش میرسد با بغض خاصی یه مرتبه سکوت کرد و با سرفه ای تومعننیه دار با صدای گرفته با ادامه صجبتهاش برای خداحافظی استفاده کرد البته به ارقامی که اذهان داشت،که برای حیف و میل شدن تمام طرحهای خاصه احمدی نژاد استفاده شده بود و باز اینطوری مچاله شد از دولت اخراج شد راستی یادمان باشه که میگفتند ما شاه نمیخواهم نخست وزیر عوض میشه ما احمدی نژاد نمیخواهم هی وزیر عوض میشه بابا من رهبر هم نمیخواهم ما این حکومت را نمیخواهم باید کی را ببینم مردم خواب الود را؟
عصاری

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

آف لاین ها

اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند.... فقط از فهميدن تو مي ترسند. "دكتر علي شريعتي

تهرونیه داشته واسه آبادانیه خالی می بسته میگه: من یه سگ دارم وقتی میاد خونه درمیزنه آبادانیه میگه : ولک مگه سگت کلید نداره ؟

به آمار زمين مشكوكم !!! ،اگر اين سطح پر از آدمهاست ... پس چرا اين همه دلها تنهاهستند ؟

خيلي جالبه:
از سوسک مي ترسيم............ ....از له کردن شخصيت ديگران مثل سوسک نميترسيم.
از عنکبوت ميترسيم............ ....از اينکه تمام زندگيمون تار عنکبوت ببنده نمي ترسيم.
از خوب سرخ نشدن قورمه سبزي ميترسيم............ ....از سرخ شدن ادما از خجالت نميترسيم.
از سرما خوردگي ميترسيم............ ....از سرخورده کردن دوستامون نميترسيم. از شکستن ليوان ميترسيم............ ....از شکستن دل ادما نميترسيم.

حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست؛ خداوند در هر حضور رازی نهان کرده برای کمال ما، خوش آن روزی که دریابیم راز این حضور را.!


سهراب سپهری ورژن 2008: هر کجا هستم، باشم به درک! من که باید بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت! من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد! تیپ را باید زد! جور دیگر اما... کار را باید جست. کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد! فک و فامیل که هیچ... با همه مردم شهر پی کار باید رفت! بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است! پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست! سید خندان یه نفر....

بشر يك حشره نميتواند خلق كند ولي هزاران خدا خلق كرده است.

زندگي فرصت بس کوتاهيست تا بدانيم که مرگ ؛ آخرين نقطه پرواز پرستو ها نيست مرگ هم حادثه است...مثل افتادن برگ که بدانيم پس از خواب زمستاني خاک... نفس سبزبهاري جاريست.

روي دل نوشتم که اين منزل فروشي نيست سرايي که بيارايي و لباسي که بپوشي نيست به روي سينه بنوشتم که مشکل ميپسندم من به اصرار و استدعا به کاري که بکوشي نيست تو گفتي لاقل بگويم يکبار دوستت دارم بدان عشقم نمي آيد و اشکال از خموشي نيست.

گاهي وقتها از نردبان بالا ميرويم تا دستهاي خدا را بگيريم غافل از اينکه خدا پايين ايستاده ونرده بان رو محکم گرفته که ما نيفتيم!

شاملو: عيب کار اينجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه بايد باشم '' اشتباه مي کنم ، خيال ميکنم آنچه بايد باشم هستم،در حاليکه آنچه هستم نبايد باشم.

مرگ همکار

این مطلب را با اجازه صبور که برایم ایمل کرده بود را توی این وب لاگ میگذارم
یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:

«دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم.»
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.
این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: «این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»

کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.

آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
«تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جزء خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید.

زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید.

مهم‌ترین رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.

خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌هاى زندگى خودتان را بسازید.
دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً به آن‌ها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است.»

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه

گاش ایرانم تنها نبود

سلام سرزمین من
میدونم تنها تر هر منی با همه هستی و باز تنهایی نمیدونم تنهایی تو با چی پر میشه اما خدایای اکر من را از تنهایی در نیاوردی ایرادی نداره زمین اونقدر بزرگ است که تنهایی دیگر توی این تنهایی غریب بمونه و بمیره اما ایران من را بی کیان نکن بی همراه و هم یار نکن نمیخواهم اون نیز درمند باشه حتی برای فرزندان دوباره ایران
نمیدون این احمدی نژاد خودش را از خودش تفکیک کرده اخه اونقدر توی این تریبونها دم از رانت و دم از رانتخواری و دم از پارتی بازی و حرف از اینکه نمیگذارند ما کار کنیم میزنه که ادم یادش میره که بابا دولت که از خودتته قوای دیگه هم مال خامنه ای است خوب پس کی میتواند این رانتهای بزرگ را انجام بده یا خودش دزد است یا اقا و مقدای خودش رهبر فررانه اش خامنه ای
نمیدونم توی این هراز روز هر بار که خواست بگویید نمیگذارند ما به مردم خدمت کنیم یاد یکی از اقوامشون افتاد و خفه شد یاد گند کاری هایش افتاد و باز خفه شد مجبور شد از دشمن یاد ببره از نا محرم نام ببرده و غیر حزب الهی خوب اگر این چیزها برای تققی وجود نداشت ک دامان اسلام را هم اینها به این حرفها و رانتها الوده میکردند
داشتم توی رادیو گوش میگردم که میگفت البته رادیو معارف که بلی نفت و سرمایه ملی برای مردم نیست برای خداست که سرپرستی اون کارهای اجرایی اون را به دست ولی وفقه گذاشته شده تا از اون پاسداری کنه و از اون طرف هم اقای ترکان که امیدوارم هنوز یادتون باشه کی بودند اوموقع که صفر توی اسکناسها راه نداشتند اینقدر ایشون با اقای بهزاد نبوی توی صنایع و معادن چه صفرهای توی سندها زده بودند یادش بخیر اما الان شده معاون وزیر نفت که میگفت بلی دولت سالانه با نرخ کنونی نفت سالانه مبلغی بالغ بر 87 میلیارد دلار سوبیبد مواد هیدورکربنی مثل نفت و بنزین و موادپتروشیمی بر ملت پرداخت میشود میدونید این یعنی چی یعنی ما چقدر داریم توی دروغ زندگی میکنیم شاید یه چیزی توی همین حدود نیز توی انرژی توی اقتصاد و توی امثال اینها هزینه میشود و ما را توی یه منجلاب متورم شده از واهیات انداخته و اون موقع زمانی که میخواهیم چیزی خارج از این مجمومه تهیه کینم باید برویم سراغ زندگی واقعی یعنی باید نون بخریم یک یورو 1400 تومان یه لیتر سوخت به همین میزان دریافت کینم و یه ماشین سواری را هم بخیریم 8000 یورو خوب واقعا چی درست است دروغ اباد ما یه زندگی مجازی و واقعی که بیرون از اینجا جریان دارد
عصاری