۱۳۸۴ فروردین ۲۹, دوشنبه

مرز را در حریم دل بینید و حرف را در حکمت جانانه
شعر را در فریاد یاد دارید و یاری را ز یار فرزانه

خام نشدم تا خاموش شودم مرده شدم تا ابدی شوم
حال من این شود از این نیز بدتر شود تا بیدار شوم

مردم تا مرد دوران شوم تا یک شبی بی تو بی نشان شوم
خام شدم چون در حسرت آن شب که تا صبح محتاج تو شدم

عصاری

۱ نظر:

ناشناس گفت...

این راه مرد شدن نیست نه مردن نه بی نشان شدن راه مردی آن است که در عین نیاز بی نیاز باشی
بیا یک بار هم که شده نظر دیگران را بشنو نه به عنوان یک حربه برای استفاده در جنگها