۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

برگي از تاريخ سوخته ما

در ايران اسلامي علما خودشان حکومت نخواهند کرد و فقط ناظر و هادي امور خواهند بود. خود من نيز هيچ مقام رهبري نخواهم داشت و از همان ابتدا به حجره تدريس خود در قم برخواهم گشت.
مصاحبه با خبرگزاري رويتر، نوفل لوشاتو، 5 آبان 1357


در جمهوري اسلامي کمونيستها هم در بيان عقيد خود آزاد خواهند بود.
مصاحبه با سازمان عفو بين الملل، نوفل لوشاتو، 10 نوامبر 1978


در جمهوري اسلامي زنان در همه چيز حقوقي کاملاً مساوي با مردان خواهند بود.
مصاحبه با روزنامه گاردين، نوفل لوشاتو، 1 آبان 1357


در حکومت اسلامي راديو، تلوزيون، و مطبوعات مطلقاً آزاد خواهند بود و دولت حق نظارت بر آنها را نخواهد داشت.
مصاحبه با روزنامه پيزا سره، نوفل لوشاتو، 2 نوامبر 1978


در منطق اينها آزادي يعني به زندان کشيدن مخالفان، سانسور مطبوعات و اداره دستگاههي تبليغاتي. در اين منطق تمدن و ترقي يعني تبعيت تمام شريان هاي مملکت از فر هنگ و اقتصاد و ارتش و دستگاه هاي قانونگذاري و قضايي و اجرايي از يک مرکز واحد. ما همه اينها را از بين خواهيم برد.
سخنراني براي گروهي از دانشجويان يراني در اروپا، نوفل لوشاتو، 8 آبان 1357


ما همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داريم.
سخنراني براي گروهي از ايرانيان، نوفل لوشاتو، 19 مهر 1357



براي همه اقليت هاي مذهبي آزادي بطور کامل خواهد بود و هر کس خواهد توانست اظهار عقيده خودش را بکند.
کنفرانس مطبوعاتي، نوفل لوشاتو، 9 نوامبر 1978



نه رغبت شخصي من و نه وضع مزاجي من اجازه نمي دهند که بعد از سقوط رژيم فعلي شخصاً نقشي در اداره امور مملکت داشته باشم.
مصاحبه با خبرگزاري اسوشيتد پرس، نوفل لوشاتو، 17 نوامبر 1975

دولت اسلامي ما يک دولت دموکراتيک به معني واقعي خواهد بود. من در داخل ين حکومت هيچ فعاليتي براي خودم نخواهم داشت.
مصاحبه با تلوزيون NBC ، نوفل لوشاتو، 11 نوامبر 1978


من نمي خواهم رهبر جمهوري اسلامي آينده باشم. نمي خواهم حکومت يا قدرت را بدست بگيرم.
مصاحبه با تلوزيون اتريش، نوفل لوشاتو، 16 نوامبر 1978


در جمهوري اسلامي زن ها آزاد خواهند بود. در تحصيل هم آزاد خواهند بود. در کارهاي ديگر هم آزاد خواهند بود.
مصاحبه با هفته نامه گاردين، نوفل لوشاتو16 نوامبر 1978


پس از رفتن شاه من نه رييس جمهور خواهم شد، نه هيچ مقام رهبري ديگري را به عهده خواهم گرفت.
مصاحبه با روزنامه لموند، نوفل لوشاتو، 9 ژانويه 1979
__________________________________________________

كاريكاتور











وقتي احمدي ن‍ژاد تولد بگيره و لاريجاني به شغل جديدش منتصب بشه و روزنامه نگار خفن بياد ميشه همين ها با اون شيخ ملبس به اخوندي

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

حراج وسايل شيطان


به روایت افسانه‌ها روزی شیطان همه جا جار زد كه قصد دارد از كار خود دست بكشد
و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد.
او ابزارهای خود را به شكل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی،
شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود.
ولی در میان آنها یكی كه بسیار كهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت
و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.
كسی از او پرسید: این وسیله چیست؟
شیطان پاسخ داد:
این نومیدی و افسردگی‌ست
آن مرد با حیرت گفت: چرا این قدر گران است؟
شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: چون این مؤثرترین وسیلة من است. هرگاه
سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه
كنم و كاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم كسی را به احساس نومیدی،
دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بكنم..
من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به كار برده‌ام. به همین دلیل این قدر
كهنه است.

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

همینه



۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

بیمصرف!!

Today we have bigger houses and smaller families; more conveniences, but less time
ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داريم؛ راحتی بيشتر اما زمان کمتر

we have more degrees, but less common sense; more knowledge, but less judgment
مدارک تحصيلی بالاتر اما درک عمومی پايين تر ؛ آگاهی بيشتر اما قدرت تشخيص کمتر داريم

We have more experts, but moreproblems; more medicine, but less wellness
متخصصان بيشتر اما مشکلات نيز بيشتر؛ داروهای بيشتر اما سلامتی کمتر

We spend too recklessly, laugh too little, drive too fast, get to angry too quickly, stay up too late, get up too tired, read too little, watch TV too often, and pray too seldom
بدون ملاحظه ايام را می گذرانيم، خيلی کم می خنديم، خيلی تند رانندگی می کنيم، خيلی زود عصبانی می شويم، تا ديروقت بيدار می مانيم، خيلی خسته از خواب برمی خيزيم، خيلی کم مطالعه می کنيم، اغلب اوقات تلويزيون نگاه می کنيم و خيلی بندرت دعا می کنيم

We have multiplied our possessions, but reduced our values. We talk too much, love too little and lie too often
چندين برابر مايملک داريم اما ارزشهايمان کمتر شده است. خيلی زياد صحبت مي کنيم، به اندازه کافی دوست نمي داريم و خيلی زياد دروغ می گوييم

We've learned how to make a living, but not a life; we've added years to life, not life to years
زندگی ساختن را ياد گرفته ايم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ايم و نه زندگی را به سالهای عمرمان

We have taller buildings, but shorter tempers; wider freeways, but narrower viewpoints
ما ساختمانهای بلندتر داريم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما ديدگاه های باريکتر

We spend more, but have less; we buy more, but enjoy it less
بيشتر خرج می کنيم اما کمتر داريم، بيشتر می خريم اما کمتر لذت می بريم

We've been all the way to the moon and back, but have trouble crossing the street to meet the new neighbor
ما تا ماه رفته و برگشته ايم اما قادر نيستيم برای ملاقات همسايه جديدمان از يک سوی خيابان به آن سو برويم

We've conquered outer space, but not inner space. We've split the atom, but not our prejudice
فضا بيرون را فتح کرده ايم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ايم اما نه تعصب خود را

we write more, but learn less; plan more, but accomplish less
بيشتر مي نويسيم اما کمتر ياد مي گيريم، بيشتر برنامه مي ريزيم اما کمتر به انجام مي رسانيم

We've learned to rush, but not to wait; we have higher incomes, but lower morals
عجله کردن را آموخته ايم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داريم اما اصول اخلاقی پايين تر

We build more computers to hold more information, to produce more copies, but have less communication. We are long on quantity, but short on quality
کامپيوترهای بيشتری مي سازيم تا اطلاعات بيشتری نگهداری کنيم، تا رونوشت های بيشتری توليد کنيم، اما ارتباطات کمتری داريم. ما کميت بيشتر اما کيفيت کمتری داريم

These are the times of fast foods and slow digestion; tall men and short character; steep profits and shallow relationships
اکنون زمان غذاهای آماده اما دير هضم است، مردان بلند قامت اما شخصيت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی

More leisure and less fun; more kinds of food, but less nutrition; two incomes, but more divorce; fancier houses, but broken homes
فرصت بيشتر اما تفريح کمتر، تنوع غذای بيشتر اما تغذيه ناسالم تر؛ درآمد بيشتر اما طلاق بيشتر؛ منازل رويايی اما خانواده های از هم پاشيده

That's why I propose, that as of today, you do not keep anything for a special occasion, because every day that you live is a special occasion
بدين دليل است که پيشنهاد مي کنم از امروز شما هيچ چيز را برای موقعيتهای خاص نگذاريد، زيرا هر روز زندگی يک موقعيت خاص است

Search for knowledge, read more, sit on your front porch and admire the view without paying attention to your needs
در جستجو دانش باشيد، بيشتر بخوانيد، در ايوان بنشينيد و منظره را تحسين کنيد بدون آنکه توجهی به نيازهايتان داشته باشيد

Spend more time with your family and friends, eat your favorite foods, and visit the places you love
زمان بيشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانيد، غذای مورد علاقه تان را بخوريد و جاهايی را که دوست داريد ببينيد

Life is a chain of moment of enjoyment, not only about survival
زندگی فقط حفظ بقاء نيست، بلکه زنجيره ای ازلحظه های لذتبخش است

Use your crystal goblets. Do not save your best perfume, and use it every time you feel you want it
از جام کريستال خود استفاده کنيد، بهترين عطرتان را برای روز مبادا نگه نداريد و هر لحظه که دوست داريد از آن استفاده کنيد

Remove from your vocabulary phrases like "one of these days" and "someday". Let's write that letter we thought of writing "one of these days "
عباراتی مانند "يکی از اين روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنيد. بياييد نامه ای را که قصد داشتيم "يکی از اين روزها" بنويسيم همين امروز بنويسيم

Let's tell our families and friends how much we love them. Do not delay anything that adds laughter and joy to your life
بياييد به خانواده و دوستانمان بگوييم که چقدر آنها را دوست داريم. هيچ چيزی را که مي تواند به خنده و شادی شما بيفزايد به تاُخير نيندازيد

Every day, every hour, and every minute is special. And you don't know if it will be your last
هر روز، هر ساعت و هر دقيقه خاص است و شما نميدانيد که شايد آن مي تواند آخرين لحظه باشد

If you're too busy to take the time to send this message to someone you love, and you tell yourself you will send it "one of these days ". Just think…"One of these days ", you may not be here to send it !
اگر شما آنقدر گرفتاريد که وقت نداريد اين پيغام را برای کسانيکه دوست داريد بفرستيد، و به خودتان مي گوييد که "يکی از اين روزها" آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنيد ... "يکی از اين روزها" ممکن است شما اينجا نباشيد که آنرا بفرستيد!

نویسنده اقای کامکار

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

کاریکاتور






راستی قم هسته ای اینشکلی میشه البته بعد از اونکه
اژدهای سه سر و عالیجناب خاکستری پوش سابق مکار امروز رخ جدیدی از خود و خاندانش به نمایش میگذاره