۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

عذر خواهی از رهبر

نمیدونم چطوری باید این نوشتن را اغاز کنم اخه مادرم بهم سفارش اکید کردند و از من خواستند که به مرده فحش و ناسزا ندهم من هم به بناچار فقط از روی اجبار مجبورم به جای فحش و ناسزا به خمینی فقط همه فحش ها را نثار خامنه ای در به در شه بدهم
خوب باید از این بابت از ایشون یه عذر خواهی کنم که مجبورم بیشتر از سابق بیشتر حواله ایشون کنم.
راستی توجه کردید اگر ایران را بخواهند در کوتاه مدت دچار نحریم سخت و پر جواب کنممیبایست چه را نگذارند بیاد ایران تا خیلی چیزها تغییر کنه
هوب مطمین باشید با تریاک و مواد مخدر میتواندد بدتری فشار کوتاه مدت را بر همه چیز حتی اخوندهای بی درد و مرفع و رهبر فرزانه دیکتاتور وارد کنند میکید نه بیشتر فکر کنید شاید نظرتون تغییر کنه
عصاری

کار فرهنگی

امروز مسیر کاریم به سمت بهشت زهرا بود و کنار اونجاهم قبر خمینی هست با توجه به سالروز مرگش اونجا تقریبا همه تیرچراغ برقش منقوش به تیزر تبلیغاتی خمینی است بگذریم نزدیم اونجا بود که دیدم یه پسر تقریبا 14 ساله داره روپایی زنان به سمت حریم قبر خمینی میره البته شایان ذکره یه تویوتا وانت سپاه از پشت یه پرو از جلو ایشون را اسکوت میکردند و دو سه نفر با دربین عکاسی و فیلم برداری از ایشونکه داشت یه کار فرهنگی میکرد داشتند تصویر برمیداشتند خوب خودتون ارژش چه معنوی و چه مادی این اثر فرهنگی را برداشت کنید.
عصاری

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

نکته!!

از چارلي چاپلين مي پرسند : خوشبختي چيه ؟ ميگه خوشبختي فاصله اين بدبختي تا بدبختي بعديه

افکار دیگران!

مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت.سپس کم کم وضع عوض شد.پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید.باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.کسادی عمومی شروع شده است.آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

واقعیت؟؟!!

درمتن زیر نتیجه آزمایشات ایجاد محدودیت برای برخی موجودات زنده عنوان شده، بسیار جالب است ، حتما بخوانید، براستی آنچه تا کنون درباره ناتوانی های ما به ما گفته شده چه تاثیر عمیق و پنهانی بر ما ذهن ما دارد:نتیجه آزمایشات بر حيوانات به سادگی به ما نشان می دهند که چطور محدوديتهای ذهنی تحميل شده از طرف محیط بر ما تاثیر می گذارد. آزمایشات انجام شده بر کک، فيل و دلفين مثال خوبی هستند:کک‌ها حيوانات کوچک جالبي هستند آنها گاز می گيرند و خيلي خوب می پرند آنها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند .اگر يک کک را در ظرفی قرار دهيم از آن بيرون می پرد . پس از مدتي روی ظرف را سرپوش مي گذاريم تا ببينيم چه اتفاقی رخ مي دهد .کک می پرد و سرش به در ظرف می خورد و پايين می افتد . دوباره می پرد و همان اتفاق مي افتد! اين کار مدتی تکرار میکند . سر انجام در ظرف را بر می داريم و کک دوباره می پرد ولی فقط تا همان ارتفاع! سرپوش برداشته شده درست است و محدوديت فيزيکي رفع شده است ولی کک فکر می کند اين محدوديت همچنان ادامه دارد!فيل‌ها را مي توان با محدوديت ذهني کنترل کرد . پاي فيلهای سيرک را در مواقعي که نمايش نمي دهند می بندند . بچه فيلها را با طنابهای بلند و فيلهای بزرگ را با طنابهای کوتاه به نظر مي آيد که بايد بر عکس باشد زيرا فيلهای پرقدرت به سادگی می توانند ميخ طنابها را از زمين بيرون بکشند ولی اين کار را نمي کنند ! علت اين است که آنها در بچگی طنابهای بلند را کشيده اند و سعی کرده اند خود را خلاص کنند و سرانجام روزی تسليم شده دست از اين کار کشيده اند!از آن پس آنها تا انتهای طناب می روند و مي ايستند آنها اين محدوديت را پذيرفته اند.دکتر ادن رايل يک فيلم آموزشی در مورد محدوديتهای تحميلي تهيه کرده است . نام اين فيلم \"می‌توانيد بر خود غلبه کنيد \" استدر اين فيلم يک نوع دلفين در تانک بزرگي از آب قرار مي گيرد نوعي ماهی که غذای مورد علاقه دلفين است نيز در تانک ريخته مي شود . دلفين به سرعت ماهيها را مي خورد . دلفين که گرسنه مي شود تعدادي ماهي ديگر داخل تانک قرار ميگيرند ولي اين بار در ظروف شيشه اي دلفين به سمت آنها مي آيد ولي هر بار پس از برخورد با محافظ شيشه اي به عقب رانده مي شود پس از مدتي دلفين از حمله دست مي کشد و وجود ماهيها را نديده مي گيرد . محافظ شيشه اي برداشته مي شود و ماهيها در داخل تانک به حرکت در مي آيند آيا مي دانيد چه اتفاقي مي افتد ؟ دلفين از گرسنگي مي ميرد غذاي مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولي محدوديتي که دلفين پذيرفته است او را از گرسنگي مي کشد .از آنجا که نحوه ی عملکرد مغز جانوران از این نظر بسیار شبیه به هم است ما می توانيم از اين آزمايشات بفهمیم که ما هم محدوديت هايی را می پذيريم که واقعی نيستند. به ما می گويند يا ما به خود می گوييم نمي توان فلان کار را انجام داد و اين برای ما يک واقعيت می شود محدوديتهای ذهنی به محدوديتهای واقعی تبديل می شوند و به همان محکمی!باید این سوال مهم را از خود بپرسیم که چه مقدار از آنچه ما واقعيت می پنداريم، واقعيت نيست بلکه پذيرش ماست؟