۱۳۸۵ آبان ۹, سه‌شنبه

شکار من صیاد شد


در شبی تنها سرد و در گمین غزال بودم تا اون را بگیرم و با خود به جشن تولد میلاد تنم ببرم تا اون را برای ادامه زندگیم پایانی باشم از شانس من غزال تشنه هر شب برای خوردن اب حیات از چشمه زندگانی نیامد شاید در دام صیاد دیگری است شاید هم مریض شده است وای بر من اگر او مریض شده باشد چی؟
او بی انکه نه دوستی دارد و نه میتواند به تنهایی از خود مراقبت کند ایا میتواند این درد را به تنهایی تحمل کند ؟
من از دور با چشمهای کز کرده برای دیدن سایه های اون در شب به هر سوی که صدایی میامد روبرمیگردوندم اما صداهایی که من را به خود مشغول میگرد صدای نه غزال من بود بلکهصدای نفسهای غزالهایی بود که سارقانی مثل من قصد شکار چی شدنشون را با اونها تجربه کرده بود نمیدونم چرا تجربه اونها نمیتوانست من را از این تجربه باز دارد نمیدونم چی میخواست من را از این شرایط ممیز دارد اما هر چی بود اونجا دیگر فقط جسم من بود که مانده بود روح من نیز داشت با دم دم نفسهای صاتع شده میرفت و میگشت تا صاحب نفس را که من به کمینش بودم بیارود برای دلداری من انگار چرخ زمونه خیلی زود نوبت را عوض کرده چون زین را برگردونده و به شکارچی اسیر شده تبدیل شده ام
شکار نیامد و من خو را شکار کردم اما برای شکار کردن خودم از صید خود نیزگذشته بودم
برای من نیز مثل باقی شاید شکار چی نماها فقط عمل صید کردم مهم است ایا نتیجه نیزمیتواند برای من وبرای میلاد من مفید باشد و مهم؟
کمی دقیق تر میشود از دور صیدم را میبینم خرامان خرامان دارد میایید به سمت مقرمن اما وای بر من او تنها نیست اون اون با خیال من امده وای منحالا باید چکار کنم گلوله را به قلب خیال خودم بزنم تا بتوانم صیدم را برای ادامه زندگیم بکشم یا صید را ندیده بندارم و بروم تنها دوباره بمیرم
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۷, یکشنبه

خودزنی


در روزی که خودکشی تنها راه نجات است تفکر و بدعت گذاشتن یه خاطره بد برای پرهیز از یه استواری است
میدونید که عید روزه داران در دوشنبه شب در ایران اعلام شد و بلافاصله نیز از تعطیلات سه روز ان نیز در اخبار حرف به میان امد تا همه مردم را مات و مبهوت کنند تا اگر این شکرانه را خوب تر بجا میاورند چقدر تعطیل میشند
بعد از این سورپیز مردم یا به عابر بانکها هجوم اوردند یا به پمپ بنزینها تا از این فرصت به دست امده استفاده کنند و این سایه فقط روی اقشاری بود که به طریقی به دولت وابسته بودند و کار دولتی داشتند و اما بخشش خصوصی بهت زده به دنبال راه حل این فشار اقتصادی بود که به طریقی اون را در رابطه های کاری خود بکنجاند اما ایا با حرف میشود ؟
میدونید که برخی از روزنامهای مخالف دولت مردان البته فقط به لحجه از قول خود دولت مردان اعلام کردند که این تعطیلات روزانه هشتاد میلیارد تومان هر روزی به بخش دولتی فقط ضرر زده و بس خوشبحال دولت متمبل ما که اینقدر بلند بالا میپرد
از این بگذریم برسیم به بیانات این داستاد عالی مقام اقای احمدی نژاد که فرموند دوتا بچه کم است اخه بابا برای سیرکردن این هفتاد میلیون اگر واردات نکنید که ول معطلید دیگه چه برسد به بیانات ایشون که ما مستعد 120 میلیون جمعیت هستم از کار و اشتغال که هم امنون این هفتاد میلیون دارند را حرفی به میان نیاوریم یعنی 14 درصد بیکاری و نیمی بیشتر از جمعیت کشور که زیر فقر و باقی در حد فقر هستند به جز 15 درصد که اینها را باید به این اقای ایکیو یکی بگه میدونید برای خراب کردن پایه های اقتصاد و کشور داشتن بیشتر از یه چهار سال برای ایشون خیلی زیاد است ایشون تقریبا نرسیده به نمی از این فرصت توانستند بیشتر راه را بپماییند دلار نی زاز کشور داره میرود که اقایون اون را بر تحریم خود میداندد نه امریکا تازه اگر از ابشار دوم سانتیفیوژ و مسایل ارژانتینی که ایجاد شد تا به واسطه ای شیرینکاری اقای رفسنجانی در نامه ای که منسوب به امام بود بر علیه جناه حاکم و راست را به نوعی تلافی کرده باشند تا هم ایشون اقای ولایتی از کش.ر ممنوع خروج شوند تا بفهمند که بابا اینها خیلی خرتر از این حرفها هستند
دلم برای خودم دیگه نمیسوزه چون حقم اینطور باشیم چون حرفهای من نیز اگر از سر دلسوزی بود الان باید رنگش قرمز بود تا از ته دلسوزیم را نشون میداد تاحتی خودم نیز برای خودم ناراحت میشدم برای کشورم برای ملتم اما انگار من و همه توی خوابیم
شببخیر عصاری

۱۳۸۵ مهر ۲۸, جمعه

هزار دستان


ادمهای همواره در جریاناتی گم میشوند که خودشون شاید اصلی ترین مسببهای اون جریان بوده باشند اما وقتی تقریبا تعداد گم شده ها خیلی بیشتر از تمام فاعلین میشود ادم بی شک میاند که دشمن کیست داخلی است یا اجنبی باید یه بار دیگر با تاریخ دوست شد باید یه بار دیگر از تاریخ درس گوش ندادن تفسیر نکردن و باز هم فراموش کردن را به خاطر اورد دلم برای تاریخ تنگ نشده دلم برای خودمان دلم برای تمام ادمهای این دینا که رفتند و ما را بااین درسهای تکراری تنها گذاشته اند تنگ و دلتنگی میکنه و یاد بیاوریم اسامی که شاید یه روزی یه جریان را شروع کردند و بازنده اصلی اگر چه من و شما و ملت نیز هستیم اونها کسی بیشتر از همه ما هستند و بس
از خمینی و قطب زاده بگوییم یا از بنی صدر یاد بیاوریم از هادی غفاری به خفا نشته بگوییم یا از حسینعلی منتظری مرطود از خلخالی طوفانگر بگوییم یا از شفیعزاده محجور از بهشتی بگوییم یا از کنی از گوشه نشین جماعتی بگوییم که یه شبه راه هزار سال را طی کردند اما دمی فقط خوابیدند از رهبر بی کلاه یا هزاردستان بگوییم یا از استاد اون رفسنجانی از مهدی هاشمی بگوییم یا از محلاتی از هرکسی بگوییم به نوعی مردود شده درسهای تاریخ شده اند اون جایی که ریشهری میماند تا مطیع حاکمی بشود که حکم شرع حکمش تمام و کمال انجام شده را باید ،بیاوریم یا ابو شریف را که گم شد چقدر تاریخ زننده میشود که تمام مهرهایش را باید کنار هم بنشونیم تا برایمون یه داستان تکراری را بگویید و باز اخرش بازنده شاید دوباره تاریخ بشود که من و تو و ما هیچکدام از اون درس نمیگیریم و بلکه چشمانمان را بروی واقعیتی میبیندیم که داره باردیگر و بارهای دیگر تکرار میشوند و باز و یه بار دیگر به ادم دیگر نسبتش میدهیم و بعد هم نسیان
از ادمهای درجه یک تا اونجایی که یاد دارم میشمارم از رفیق دوست و از ایت از چمران و گروه امل لبنان از ابوشریف از احمد خمینی از یزدی از کیانوری از سرهنگ قزافی لیبایی تا یاسر عرفات فلسطینی از موسی صدر لبنانی تا احمد اقبال پاکستانی ، بهشتی از باهنر یا از دعایی و یا از صادق طباطبایی یا حبیبی توسلی را که نمیشود کمرنگ کمان داشت تا شیخ کروبی تا محمدمنتظری از اقای دستمالچی تا اقای سید جلال تهرانی اقای سنجابی اقای مطهری تئوریسن یا بار دیگر کسی را باید بیدار کرد؟؟؟
یاد کودتای نوژه بی افتادید یاد کودتای قطب زاده بی افتادید یاد فرار بنی صدر بیافتید یاد دکتر کیانوری بی افتید یاد گشته شدن بهشتی بی افتید یاد داستان بلند قهدیجان بی افتید یاد نجف اباد و منتظری یاد مردن احمد خمینی در یک شب رمضان و یا اینکه یاد خاموشیهای شدن های محمدی نیک و حجاریان و فریاد کور شده ایت الله شریعت مداری یادی از این همه کسانی که امدن برای شروع کردن و خودشان پایانی بیش نبودند
میگوییند انقلاب هموراه فرزاندان را میخوره اما ایا این حکایت از بیش نیز نبوده که فرزندان سحر شده بودند و دست بیضایی میخواست تا اون را ازگریبان نادانی بکشد بیرون ؟
بیشتر دقیق بشویم توی این همه افراد رنگارنگ کی برده شدکدام طیف پر رنگ تر از باقی شدند و کدام رنگ غالب برای تمام رنگها شد غرب رفتهگان شرق رفتگان قم رفته ها یا کسانی که در واپسین لحظات دم در خانه نوح با کشتی که نه با طناب کشتی خود را از مثلا ظلالت که نه شاید غافله دزدان که عقب مانده بودن رساندن و هزار دستان نیز امد و اونها را تا دم در ناخدایی اون کشتی برد احمدی نژاد فزرند کدام است حداد عادل دست نشانده کدام است شاهرودی در کدام کوه بود تا در این روز با این فرزند خلف دست بیعت بدهد رفسنجانی مرد هزار دستان نیز الان مردود خود شده مردود خیال بافی خود کروبی شیخ زاده هم خام زر شد و مثل کنف نیم سوخته عشق شب تاریک اونهانیز دیر و زود خواهند به خلوت رفتن را تجربه میکنند و مثل کسانی میشوند که دیروزتر این تجربه را تکرار کردند الان هراز دستان فقط در فکر فرار از باختن است اما تا چند حرکت ایا بیشتر میتواند دوام داشته باشد شاید خبرگان اخرین مرحله تا اچمز شدن باشد اما بازنده اصلی من و تو هستیم که باز تاریخ را فراموش کردیم و دنبال خیالات پرت و هپروتیم هستیم
بیدار شدن شاید یه روزی حاصل شود که نه من توانم برای حتی نوشتن است ونه تو توانی برای حتی دیدن داشته باشی
عصاری

۱۳۸۵ مهر ۲۴, دوشنبه

باران


در طلب باران به اسمانها میخواستم بروم تا از اون بالا اولین قطرات باران را تازه تازه بچینم امانتوانستم چون تدبیر به اقبالم نبود چون یادنم رفته بود چکمه خود را باخود ببرم چون تمام زمین ریز پاییک یا ترنم باران دیشبش پر از اب شده بود
یاد افلاطون بخیر :"کسی که نمیداند ازکجا امده است و به کجا میرود و چیست ان هدف اعلای زندگی که میبایستی خود را برای وصول به ان تکاپو بیندازد ،منکر خویشتن است

۱۳۸۵ مهر ۱۰, دوشنبه

یخدان و دل


خوب دوباره نوبت منه است که تنها دوباره برای رسیدن نوبت خودم در سرزمین خودم صف بنشینیم و دوباره برای رسیدن نوبت نوشتن لحظه شماری کنم که کی نوبت من بعد از خودم میشود میدونید بیشتر از این مسخره بودن را نمیشود در این ابیات گنجاندتا حداقل شروعی باشد بر افکارم

میخواهم از غم بنویسم میخواهم از درد بنویسم میخواهم انیس و مونس دل و خون خوردن باشیم و باشم ایا میخواهی با من دل نداشته و اما شکسته باشی دوست داری بدونی کسانی که دل ندارند چگونه میتواند این درد را همسان دل داشتهها ، نمایشگر این غصه باشند از چگونه گفتن ایا درد مند میشوید یا از چگونه بودن؟
حسرت نداشته بودن بد تر است یا داشتن اما ندانستن نخوندن و نجوا نکردن
دل من مرده سالها اون را با خودم نمیاورم میگذارمش توی یخدان اما نمیدونم چرا یخدان ما سرد نیست .اما به این شک ندارم که دلم شاید زنده است تا یخدانی که توی اون است را بخواهد به حیات دعوت کند تا برای نداشته های خودش و من راه بیابد اما با دیوارهای سرد و فلزی یخدان هم میشود با کلمات مهرانگیز حرف زد اونهم فلزی که بعد از سی سال اب دیدگیش را فراموش کرده حتی میشود گفت دیگر از مات بودنش هیچ کس فکر روزی که جلال داشت نمیتوان بکند یافت کسی که بیاد اورد این خیالات را باید فراموش کرد یخدان را توی پستوگذاشت روی اون را نیز پر از لوازم بیخودی کرد و دوباره به زندگی البته نه زنده بودن ادامه داد
عصاری
راستی قبل از انتهای این تله تاتر ایا غم ناک ترین نجوایی که شنیده اید از چه امده و ساخته شد ایا به این فکر کردید؟

۱۳۸۵ مهر ۹, یکشنبه

یادمانه دیروز؟


روزها یکی پس دیگری میروند و مردم در روزگار خود سیر طریق میکنند انگار نه انگار دیروز روزی بود که قرار بود امروز را بسازد و باز فردایی که قرار است روز دیگر دنیا دیگر را بسازد رقم خواهد خود هیچ به هیچ دیگر؟؟
دوست داشتنها را فراموش کنیم کینه ها را از دل برداریم و با سفید هم نشین شویم نه بانامردی سفید در منشور زمان در منشور وجودی سفید بودن
یادمانه از کجا رسیدم به کجا قرار بود کی باشیم شدیم کی قرار بود چه دنیایی بسازیم قرار بود با کی چگونه برخورد کنیم بیدار شدیم دیدم حرفهاییمان سخت است باید متفاوت بود را در استحکاک ادم بود حل کرد بیدار شدن را فراموش کردیم چون چشمهاییمان خود دیدن را بالا تر دیگران فقط در حس حسادت میدید نه انسان بودن نه ادم بودن همه رفتند ما دوباره اینجاییم به امید اینکه این بار من ها کنار هم بیاییند همه با همه ما شوند اما امید که با من و تو منافاتی نداره اما از زمان نمیدونم چرا مصون است انکار با اون کسی توی این دینا کاری ندارد و فقط میایید برای معذرت میخواهم دل خوش کردن الکی برای گذر از این زمان
یادمان رفت اخر قصه شد و دوباره نگفتم که کلاغ بد بخت رسید به سامانش ما که نه من درخم اول کوچه تردید موندم اما خودمانیم حداقل قالب پنیرو این بار لو نداد به رو باه چون یادگرفت که تجربه همواره با تکرار نمیایید بلکه با خواستن میایید
عصاری