۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

سرعتگیر از نوع افتصادیش

یاد هویدا افتاده بودم وقتی توی خیابان داشتم رانندگی کردم اخه میگفتند به ایشون وقتی نخست وزیر بود گفتند که اقتصاد دچار رکود شده چکار کنیم ایشون گفت بگویید گلکیر تاکسی های شهر را رنگش را عوض کنندو همچین کرکرهای مغازه های شهر نیز تعییر رنگ بدهید با این حربه هم چهره عوض میشد و ناخود اگاه هم یه چرخی توی اقتصاد کشور ایجاد میشد خوب این هم یه حربه بود برای 35 سال پیش اما این آخوند ها هم بلدند چون اونها امدند و کل شهر را دست انداز و سرعت گیر و نمیدونم میخ های برجسته و ساندویچهای دو نونه و از این چیزها ازنصب کردند خوب برای خریدش خوب هزینه باید بشه برای ساختش باید قیر همان طلای نایابی که 800 درصد تورم را تحمل کرده بود و کلی کارگر و شرکت و پیمانکار نیز برای انجام این کار بسیج بشوند خوب این روی خوش ماجرا روی بعدیش هم وقتی این همه اتومیبل توی شهر تردد میکنه از این دست اندازهها که عبور میکنند خوب یواش یواش جلو بندی ماشینش لنت ماشینش و لاستیک ماشینش از حد معمول خیلی سریع تر از بین میرود تازه این مطالب را از این مبحث که وقتی اتو مبیل شما وقتی با سرعت 50 کیلومتر یه مرتبه با دیدن یه دست انداز ترمز میکنه شما اگر متوجه ایشان نشوید هم باید خسارات تصادف را از سمت خودتون و از اتومبیل جلویی را نیز اداره بیمه تقبل کنه این میشه یه اقتصاد دوار و منظم و سالم کی میگفت دوره هویدا قیمتها ثابت میمند بابا اونها همه اشتباه میکردند چون عقل این اخوندها را نداشتند تازه چی اگر به یکی از شهرهای مرکزی ایران یعنی گلپایکان سفر کرده بودی ابتدای این شهر یه دست انداز ساخته بودند که تاکسیهای شهر به محض رسیدن به این دست انداز تمام مسافران خود را پیاده و در سمت دیگر دست انداز دوباره سوار میکرند چون با مسافر زیر اتومبیل به دست انداز گیر میکرد!!
بگذریم واین را مد نظر داشته باشیم این همه دست انداز جدای بر امار چاله و دربهای اب و فاضلاب و دریچه های مخابرات میباشد
عصاری
گبر

اقتصاد متورم

خوب خبرهای رنگی یکی یکی دارند میروند و این احمدی نژاد یه تنه مثل این گاوهای اسپانیایی به هر چیزی که میرسه یه شاخ میزند بدون اینکه بدونه بابا این ها باهم خیلی تفاوت دارند اما احمدی نژاد است و هیچ وزیر اقتصادش را عوض کرد و یه جوان دیگر که جرعت اب خوردن بدون اذن ایشون را نداره گذاشتند جای دانش جعفری که وقتی داشت در مراسم معارفه وزیر جدید سخنرانی میگرد وقتی داشت به انتهای حرفهایش میرسد با بغض خاصی یه مرتبه سکوت کرد و با سرفه ای تومعننیه دار با صدای گرفته با ادامه صجبتهاش برای خداحافظی استفاده کرد البته به ارقامی که اذهان داشت،که برای حیف و میل شدن تمام طرحهای خاصه احمدی نژاد استفاده شده بود و باز اینطوری مچاله شد از دولت اخراج شد راستی یادمان باشه که میگفتند ما شاه نمیخواهم نخست وزیر عوض میشه ما احمدی نژاد نمیخواهم هی وزیر عوض میشه بابا من رهبر هم نمیخواهم ما این حکومت را نمیخواهم باید کی را ببینم مردم خواب الود را؟
عصاری

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

آف لاین ها

اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند.... فقط از فهميدن تو مي ترسند. "دكتر علي شريعتي

تهرونیه داشته واسه آبادانیه خالی می بسته میگه: من یه سگ دارم وقتی میاد خونه درمیزنه آبادانیه میگه : ولک مگه سگت کلید نداره ؟

به آمار زمين مشكوكم !!! ،اگر اين سطح پر از آدمهاست ... پس چرا اين همه دلها تنهاهستند ؟

خيلي جالبه:
از سوسک مي ترسيم............ ....از له کردن شخصيت ديگران مثل سوسک نميترسيم.
از عنکبوت ميترسيم............ ....از اينکه تمام زندگيمون تار عنکبوت ببنده نمي ترسيم.
از خوب سرخ نشدن قورمه سبزي ميترسيم............ ....از سرخ شدن ادما از خجالت نميترسيم.
از سرما خوردگي ميترسيم............ ....از سرخورده کردن دوستامون نميترسيم. از شکستن ليوان ميترسيم............ ....از شکستن دل ادما نميترسيم.

حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست؛ خداوند در هر حضور رازی نهان کرده برای کمال ما، خوش آن روزی که دریابیم راز این حضور را.!


سهراب سپهری ورژن 2008: هر کجا هستم، باشم به درک! من که باید بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت! من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد! تیپ را باید زد! جور دیگر اما... کار را باید جست. کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد! فک و فامیل که هیچ... با همه مردم شهر پی کار باید رفت! بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است! پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست! سید خندان یه نفر....

بشر يك حشره نميتواند خلق كند ولي هزاران خدا خلق كرده است.

زندگي فرصت بس کوتاهيست تا بدانيم که مرگ ؛ آخرين نقطه پرواز پرستو ها نيست مرگ هم حادثه است...مثل افتادن برگ که بدانيم پس از خواب زمستاني خاک... نفس سبزبهاري جاريست.

روي دل نوشتم که اين منزل فروشي نيست سرايي که بيارايي و لباسي که بپوشي نيست به روي سينه بنوشتم که مشکل ميپسندم من به اصرار و استدعا به کاري که بکوشي نيست تو گفتي لاقل بگويم يکبار دوستت دارم بدان عشقم نمي آيد و اشکال از خموشي نيست.

گاهي وقتها از نردبان بالا ميرويم تا دستهاي خدا را بگيريم غافل از اينکه خدا پايين ايستاده ونرده بان رو محکم گرفته که ما نيفتيم!

شاملو: عيب کار اينجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه بايد باشم '' اشتباه مي کنم ، خيال ميکنم آنچه بايد باشم هستم،در حاليکه آنچه هستم نبايد باشم.

مرگ همکار

این مطلب را با اجازه صبور که برایم ایمل کرده بود را توی این وب لاگ میگذارم
یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:

«دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم.»
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.
این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: «این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»

کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.

آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
«تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جزء خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید.

زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید.

مهم‌ترین رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.

خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌هاى زندگى خودتان را بسازید.
دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً به آن‌ها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است.»

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه

گاش ایرانم تنها نبود

سلام سرزمین من
میدونم تنها تر هر منی با همه هستی و باز تنهایی نمیدونم تنهایی تو با چی پر میشه اما خدایای اکر من را از تنهایی در نیاوردی ایرادی نداره زمین اونقدر بزرگ است که تنهایی دیگر توی این تنهایی غریب بمونه و بمیره اما ایران من را بی کیان نکن بی همراه و هم یار نکن نمیخواهم اون نیز درمند باشه حتی برای فرزندان دوباره ایران
نمیدون این احمدی نژاد خودش را از خودش تفکیک کرده اخه اونقدر توی این تریبونها دم از رانت و دم از رانتخواری و دم از پارتی بازی و حرف از اینکه نمیگذارند ما کار کنیم میزنه که ادم یادش میره که بابا دولت که از خودتته قوای دیگه هم مال خامنه ای است خوب پس کی میتواند این رانتهای بزرگ را انجام بده یا خودش دزد است یا اقا و مقدای خودش رهبر فررانه اش خامنه ای
نمیدونم توی این هراز روز هر بار که خواست بگویید نمیگذارند ما به مردم خدمت کنیم یاد یکی از اقوامشون افتاد و خفه شد یاد گند کاری هایش افتاد و باز خفه شد مجبور شد از دشمن یاد ببره از نا محرم نام ببرده و غیر حزب الهی خوب اگر این چیزها برای تققی وجود نداشت ک دامان اسلام را هم اینها به این حرفها و رانتها الوده میکردند
داشتم توی رادیو گوش میگردم که میگفت البته رادیو معارف که بلی نفت و سرمایه ملی برای مردم نیست برای خداست که سرپرستی اون کارهای اجرایی اون را به دست ولی وفقه گذاشته شده تا از اون پاسداری کنه و از اون طرف هم اقای ترکان که امیدوارم هنوز یادتون باشه کی بودند اوموقع که صفر توی اسکناسها راه نداشتند اینقدر ایشون با اقای بهزاد نبوی توی صنایع و معادن چه صفرهای توی سندها زده بودند یادش بخیر اما الان شده معاون وزیر نفت که میگفت بلی دولت سالانه با نرخ کنونی نفت سالانه مبلغی بالغ بر 87 میلیارد دلار سوبیبد مواد هیدورکربنی مثل نفت و بنزین و موادپتروشیمی بر ملت پرداخت میشود میدونید این یعنی چی یعنی ما چقدر داریم توی دروغ زندگی میکنیم شاید یه چیزی توی همین حدود نیز توی انرژی توی اقتصاد و توی امثال اینها هزینه میشود و ما را توی یه منجلاب متورم شده از واهیات انداخته و اون موقع زمانی که میخواهیم چیزی خارج از این مجمومه تهیه کینم باید برویم سراغ زندگی واقعی یعنی باید نون بخریم یک یورو 1400 تومان یه لیتر سوخت به همین میزان دریافت کینم و یه ماشین سواری را هم بخیریم 8000 یورو خوب واقعا چی درست است دروغ اباد ما یه زندگی مجازی و واقعی که بیرون از اینجا جریان دارد
عصاری

۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه

بی انصاف

خیلی روزها بود که لغاتی وقتی را میشنیدم بی اونکه فکری کنم در موردش زود قضاوت میکردم بین اون و تمام اتفاقاتی که برایم افتاده بود اونقدر از اون شبه کلمات شرطی شده بودم که تقریبا خیلی از دوستانم اونهایی که حداقل دلشون برایم میسوخت به اعتراض برای روشن شدنم به من نشون میداند توی جه مسیری هستم البته حق را نمیش به خودم بدهم ونها هم راست میگفتند واقعا من اونقدر حساس وار به مسایل دینی که توش غرق شده بودم حساس شده بودم که وقتی کلماتی را میشنیدم بی مبالات به اون حمله میکردم و این نشان از ضعف من بود نتوانست بیان درونیاتم در مقابل کنگ شدن زبونم اما حالا وقتی بیشتر با ودم تنها میشوم به مسایل که در موردش فکر میکنم میفهم نباید اونطوری برخود میکردم من کسی بودم که یک باره ونقدر توی اعتقاداتم برکشتم که اگر هر ساخته بشر بود توی این جاده ای که من توش بودم میافتاد و با اون سرعت میخواست تغییر جهت بده از شتاب منفی در مقابل تغییر جهت پیش امده براش حتما و حتما خودش خودش را نابود میکرد و منهدم بازم خدا را شکر من ساخته خدا هستم که توانستم زنده بمانم بگذریم منظورم از این حرفها اعتراف نیست اعلام وضعت نیست فقط درد دل دوستانه است برای تمام کسانی که یا راه من را رفته اند یا اینکه به عنوان یه عابر دارند اینطور به این نوشته ها نگاه میکنند وقتی من از دین برگشتم شاید تغییراتی که در من ایجاد شده بشه با انگشتهای یه دست فقط شمارش کرد اما این شمارش شدگان چیزهایی بودند برای من حداقل اونقدر پر ارزش بود
ببیند عبادت کردن من صرفا ضررش فقط برای من است یا اینکه احترام من به کتاب و پیامبران چیزی بود که باز یه چیزی بود بین من و خدای من اما باور کنید بد ها و خوبیها چیزهایی نیستند که با دین بشه تعریف کرد بشه نمیخواهم خودم را تبرا کنم نه اینطوری نیست اما میخواهم بگم بد بد است چه دورغ باشه چه چیزی که بخواهد ادم را به دروغ بی اندازه دورغ زندگی کردن هم بد است خود فراموشی نیز دوباره بد است پس میشه گفت حتی تریاک نیز توی اصولم میتوانم حرام باشه دیگه وای به شراب اما توی اصول شما چی تا به حال خواستی خودت را بالا تر از چیزهایی که به تو محول شده ببیند باور کند وقتی بتوانی خود را از قوانینی که برای ممنوع کردن خود ساخته اند را با قانونی که برای تو محکمتر و روشن تر از دستورات بی نفسیر که خود جای این نکته توش است که شاید اسرارش برای حال فاش نشده باشد برای من و شما بی معنی است اما باور کنید زبان دل چیزی ماورای این است
راستی شیطان چی بود ؟
شیطان فرشته بود که مغذوب شده خداوندگار بود یا اینکه فرشته بود از جنس اتش بالا تر از خاک اما این را به یاد بیاوریم توی دین زرتشت اتش نشانه پاکی است و توی دین اسلام بعلاوه اب خاک نیز وسیله تطهیر است اما بدانیم که شیطان نه فرشته میتواند باشد نه اینکه اینمه ادم شیطان همزاد هر کسی است که هر کسی چون دوست نداره همزاد خودش که به گمانش از خودش حیلی بد تر از به خودش نسبت بده اون را از ابتدا از خودش روند کاری که به خداوند نسبت داد که بعد از سالها عبادت به خاطر اعتراض به اینکه محبور شده بود به ادم تعظیم کند و نکرد اما بیایید یه بار هم شده شیطان را همزاد خود بدانیم همزادی که وقتی کار بد میکنیم به او منفعت میرسانیم و بر عکس به این همزاد مقابلش نفع میرسانیم اما یادمون نره باز بازنده من و باز من میشویم بین خودمان و خودمان اما خدایا هیچ وقت دید قضاوتی که بین بد و بد تر است را از چشمهای ما نبر چون اونطوری شیطان برنده میشود بین خودمان و خودمان
عصاری

ذهن خاکستر شده

تا به حال با چشمهای بسته ارزوهایی که به اون نرسیدی را دنبال کردید که حداقل با این کار مزه اون ارزو را بچشید و از بودن اون حتی در خیالتون به طریقی که حتی مجازی بوده باشد نیز لذت ببرید
اما وای به روزی که توی ذهن هم نتوانید با اروزهایتون کنار بیایید کسانی امده باشند و اونقدر تند تند و بی مبالات روی ارزو های شما راه پیمایی کرده باشند که دیگه با صد تا لودر و گریدر نیز نشود اون تپه های ناهموار ارزو را سامان داد اما باز یه دل خوشی داره اون تپه ها یه چیزی و یه جایی است توی ذهن من و ذهن شما اما برای خود ماست توی سرزمینی که برای خودمان است و بس.
از این همه ارزو حرف زدیم و از نرسیدن به این همه ارزو با خودمان دعوا کردیم اما بازم خوشم چون اگر خوش نباشم باید بروم بمیرم مردن را نمیشه به عقب انداخت اما باور کنید وقتی ادم نتوانه به ارزوهای ممنوعه خود نرسه باز مرده است چه با چشم های بسته چه با یه دنیا چشم بسته
خواستم فقط بگم هنوز نمرده ام و دارم نفس میکشم بماند با چشم باز یا بسته
عصاری

۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

اف لاین دوستان

هیچ می دانی رمز عاشق بودن هر کس فقط این است ؛ ساده بودن ، ساده دیدن ؛ ساده پذیرفتن . پس ساده می گویم ، ساده باور کنید : خوشبختی تان آرزویم است!!!

اتل متل جدايي ... عروسکم کجايي ؟ // گاو حسن پريشون ... يه دل داره پر از خون // عشقم که رفت هندستون ... خونه ام شده قبرستون // يه عشق ديگه بردار ... يه دنيا غصه بردار // اسمشو بذار بچگي ... تا آخر زندگي // هاچين و واچين تموم شد ... عمر منم حروم شد
نيروي انتظامي گفت: در سال 85 ده درصد کاهش تلفات جاده اي داشته ايم تا سال 87 تلفات جاده اي به صفر خواهد رسيد و ان شاالله تا سال 89 در جاده ها زاد و ولد هم خواهيم داشت
می گن یه ماه تو آسمونه یه فرشته روی زمین! عزیزم خسته نمی شی دو شیفت کار می کنی
يک بار در يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگذاري امتحانات سال آخر ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ''شجاعت يعني چه؟'' محصلي درقبال اين موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت يعني اين'' و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته يود ! اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند

شیخ بهایی همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن زمدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن به مساجد و معابد، همه اعتکاف جستن دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن زمناهی ملاهی، همه احتراز کردن شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن به خدا که هیچ یک را، ثمر آنقدر نباشد که به روی نا امیدی، در بسته باز کردننسل سوم ؛ بد شانس ترين نسل تاريخ ايران :‌ تو نوزادی شیر خشک نایاب شده بود... تو بچگی هم دوران جنگ بود... دوران تحصیل هم هر چی طرح بود رو ما امتحان کردن... نظام قدیم، نظام جدید، نظام خیلی جدید... رسیدیم دانشگاه سهمیه ها بیداد کردن... فارغ التحصیل شدیم به خاطر زیاد بودن جمعیت کار پیدا نشد... خواستیم ماشین بخریم بنزین سهمیه بندی شد
پنج مرتبه بگو " يا احمدي نژاد " و براي پنج نفر بفرست، سهميه بنزينت زياد مي شه، يک نفر جدي نگرفت کارت سوختش باطل شد
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی ،که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین می برد
چقدر عجيبه كه يك ساعت عبادت به درگاه الهي ،دير و طاقت فرسا مي گذره ،ولي 60 دقيقه بازي يك تيم فوتبال مثل باد مي گذره ! -چقدر عجيبه كه 100 تومان كمك در راه خدا مبلغ بسيار هنگفتيه ، اما وقتي كه با همون پول به خريد مي رويم ،كم به چشم مي آيد -چقدر عجيبه كه يك ساعت عبادت در مسجد طولاني به نظر مي اد ،اما يك ساعت فيلم ديدن به سرعت مي گذره ! -چقدر عجيبه كه وقتي مي خوايم عبادت و دعا كنيم ،هر چي فكر مي كنيم ،چيزي به فكرمون نمي اد تا بگيم ،اما وقتي كه مي خوايم با دوستمون حرف دیگه وا مصیبته

دیروز امروز اما فردا


دیروزمان را برای فردایی شروع کردیم به ساختن ، افسوس که فردایمان را از پریروزی شروع کرده بودیم که همه ارزوهایش بر پایه دورغ بود و خیالات عبس کاش فردا نمیشد تا دوباره را با دروغ دوباره شروع نمیکردیم
اونقدر به خودمان دورغ گفتیم که نمیدونیم تفاوت بین راست و دروغ خودمان را باور کنیم کلام ما اخر راست بود یا دورغ ببنیم ایا چرت ترین سوال اعصار این نمیتواند باشد در زمانی که دورغهای رنگی باعثی شده برای الوان شدن زندگی چطور میشود دروغ های رنگی را از زندگی که فقط سیاه و سفید است تمیز داشت دیگه چشم احتیاج نیست برای رسیدن به حقیقت روشن اون حقیقت که بوده است همیشه گرم است نه گرمای روشنایی گرمای سوختن و باز سوختن
اخبار پیرامونمون یعنی برای هر وعده خوراک اخبار مان مسایلی است برای روحیه دادن به مردمی که درد خودشون را باید فراموش کنند چون مال خودشون مهم نیست این چیزی است توی همه جا که مملو از تورم است مثلا توی امارات متحده به عدد 40 درصد در مواد لبنی رسیده یا توی عربستان که 15 درصد رسیده و توی اتحادیه اروپا به عدد 3.5 درصد رسیده البته افرایش دستمزد 2 درصدی را فراموش نکینم اما یادمون نره ما مملکتمون اصلا تورم وجود نداره که بشود روش نرخ گذاشت ببینم مگر خمینی نگفت که میخواهد اب و برق را رایگان کنه مگر نگفت میخواهد اتوبوس ها را رایگان کنه میکه نگفت ما نیاز مند به معنویاتیم و ایشون و دارو دسته اون میخواهند به ما عطا کند مگر نگفت میخواهد ما را به صورت انسانی و ادمی وار برسوند یادتون نیست ؟
خوب پس اگر رایگان باشه دیگه تورم چطور باید جدی گرفته بشود ما میخواهیم دورخیز کینم تا به این مبلغ مفت برسیم یعنی تا الان از ابتدای انقلاب که تورم از 1000 درصد نیز فراتر رفته من که نمیدونم اما میدونم اونقدر میتواند این عدد بزرگ مبشه که از سمت بینهایت به صفر برسه اون زمان است که خمینی میتواند توی قبر از حالت ویبره خارج بشه و به دیگر مسایلی که اساس کارش کرد برای ویران گردن این همه ادم جوابگو باشه البته داره ادم میسازه اونهم از نوع خوبش یادمون نره مگر معنویت را برایمان نیاورد مگر ابتدا حجاب کشف شده را مکتوب نکرد مگر انتخاب را قیاس نگرد اما نمیدونم کمیته و امر به معرف و نمیدونم گشت ارشاد و این چیزها دیگر چه صیقه ای است برای ادم کردن ؟

عصاری

۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

حرفهای بی ادبیات

حرفهای برای هیچ کس
میخواستم چند بار به مناسبت سال نو بنویسم یاد دفترهای مدرسه میافتادم که وقتی اونها را عوض میکردیم برای شروع اولش از چند خودکار رنگی وبه حد متعالی اون خط خوشکلم را مینوشتم که خودم هم باور نمیکردم بتوانم اونطوری بنویسم اما چه فایده اون سطر نیز تمام میشد و اون صفحه نیز به همین شکل نمام میشد و باز من میماندم با 99 صفحه که باید اونها را به هر شکلی که میشد تحمل کنم البته راستش اونها میبایست من را تحمل کند خوب این سد که با خودم قرار گذاشتم کمتر بنویسم تا اینکه کجو کوله بنویسم
به اطراف نگاه میکنیم باید حرفی از درون همین مردم برای همین مردم نوشت که یاد اوری شونده این ادمها باشند تا نه تاریخ مصرف داشته باشه نه اینکه رنگ صفحه هایی از دفتر زندگی بشه که هیچ وقت از اون سوال برای امتحان انسانیت نیاید
راستی میدونید که سن گرفتن گواهینامه 18 سال است یعنی وقتی انسانی میخواهد از محدود مسئولیتی که جان و سرنوشت خودش یکمی فراتر است باید این توانایی را داشضته باشد که بتواند بهتر بی اندیشد تصمیم بگیرد و سرانجام انتخاب کند بین بد و یا خوب بین بهتر یا عالی و سرانجام بین کسانی که میخواهند برای اون تصمیم بگیرند برای انتخاب شوندگانی که چه بد و چه خوب توانایی باید داشته باشند تا منتخب شوند البته توسط انسانهایی که بهتر میتواند انتخاب کننده باشند.
راستی ما داریم چکار میکنیم زندگی یا اینکه ادای زندگی را در میاوریم نمیدونم باید بین کدام گروه خودمان را قرار بدهیم بین 10 میلیون گرسنه صرف که توی افریقا قرار دارند یا 4 میلیون مرفعی که بیکارند و توی سوئد زندگی میکنند و قتی میخواهند بروند دکتر امبولانس میایید در خونشون که بردشون دکتر؟
نه ما توی سرزمین خدایان خفته هستیم جایی که برای اینکه بدانند شیطان فرشته بود یا نه دست و پا میشکنند اما نمیروند جستجو کنند که خدایشان چه از اونها خواسته و چه باید بکنند فقط چیزهای که صرف شده برای ایونها انجام میدهند باقی چیزها که نیاید مهم باشه وقتی اذان موسیقی را خاموش میکنند محرم سیاه میپوشند و ماه رمضان نیز چیزی را نمیخورند تازه اونها که خیلی متحور هستند نیز سه روز توی رمضان روزه می گیرند و نماز میخونند نمیدونم فقط خدا اون موقع مکافت میکنه یا همیشه ؟
زندگی چیه؟
چیزی که تجربه نشون میده متاسفانه توی سرزمین ما زندگی یعنی فقط تولید مثل البته نه به شکل عامش نه بد تر از اونی که بشود اون را تجربه کرد ببیاید یکم از دورن گرایی فرار کینم ببینم وقتی میگوییند از دست نخورده بگیردید و بدهید به خورده یعنی چی چرا مردهای متاهل ما البته غالبا کسانی هستند که چشم چرانیهایشون خیلی جدی تر و بی حیا تر از مجردین ما است چرا زنهای متاهل ما چند برابر زمانی که توی خانه پدریشون هستند حرص و استرس خاصی از جهت مراقب از همسری را میکنند که مستعد و رها هست برای نامردی ک توی سننت و توی دین رها است
خدایا نه اسراییل را نه امریکا را نه انگلیس و نه اتحادیه اروپا را از شر شیطانی عاصی تر از ما ایرانیان لاییک و دین پروتزی نجات بده چون اونها به این جهت حواهند فهمید که بابا شیطان نه فرشته بود نه خدا زاد شیطان این دینی که مثل پروتز یا اینکه عصب کشی شده میتواند یه شیطان ناب و بی خطا بسازد نه بهشت میتواند انسان را از بدی های این شیطان رها دارد نه جهنم سرزیمن شریر ما
خدایا مردمان بی خرد را از شر شیطانی که درونشان هست و خود را مبرا از اون میداند و باز دراو اسیر هستند کمک کن البته من را بیشتر از باقی
عصاری

رنگ ماه

رنگ ماه توی تنهایی شب رنگ بی همتای گیتی
شعر بی استعاره بی قافیه حرف بی دلیل تنهایی
گاش بودی و میشنوید داستان بی استعاره مرا
پیک و لعل و داستان شبگیر و مرد شبانه را
روزگاران رفتند و بیرفیق شده ای دل
بی پیک و پیمانه ای شده ای دل
خواستی و با خواستند دنیایی شوی بهر همه
زنهار که رسم دنیا شدن ز دنیا رفتن شده ای بر همه
شکایتی از که کنم که دردام تویی
ماه و شعر و پیکم و لعلم تویی
دلخوشم که روزگاران را به فردا زنم
وای ازاین روزگاران که بی فردایش منم


عصاری

اف لاین دوستان

از گابريل گارسيا ماركز مي پرسند اگه بخواي يه كتاب صد صفحه اي در مورد اميد بنويسي، چي مي نويسي؟ مي گه 99 صفحه رو خالي مي ذارم. صفحه ي آخر سطر آخر مي نويسم اميد آخرين
چيزي است كه مي ميرد

به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک،چرا باید دور تو بگردم. ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی برو با دل بیا تا من بگردم

تحقیقات نشان داده فقط بیست درصد مردها عقل دارند ! هشتاد درصد بقیه زن دارند

پس از مرگم توي زيبا نگارم بيا با جمع دوستان بر مزارم سرت خم کن بزن بوسه به خاکم که من در زيرخاک چشم انتظارم
.
مرگ از زندگي پرسيد چرا من تلخم و تو شيريني؟ زندگي در جواب گفت : چون من دروغم و تو حقيقت

آخر داستان مرد هزار چهره لو رفت ؛در قسمت آخر آقاي شصت چي ماشينشو تحويل ميگيره ؛ توي راه برگشت به شيراز با ماشين رئيس جمهور تصادف ميکنه ؛ رئيس جمهور ميميره ؛ شصت چي اشتباهي ميشه احمدي نژاد ؛ الان دو ساله رئيس جمهوره و هر کاري ميکنه ميگه به به ؛به به

چند تا دل را شكستي ؟! چند دل بدست آوردي ؟! اشك چند چشم را در آوردي ؟! بر روي چند لب ، لبخند نشاندي ؟! چند تا روح را آزردي ؟! چند روح را به پرواز در آوردي ؟! در چند وجود ، بوته ي محبت كاشتي ؟! ريشه ي كينه ي چند قلب را بارور كردي ؟! کدام نابساماني را سامان دادي ؟! چه زخمهائي را التيام بخشيدي ؟! کدام بيچاره را چاره نمودي ؟! کدام روح آشفته را آرامش بخشيدي ؟! ........ يادت هست

با تو از خاطره ها سرشارم. با تو تا آخر شب بیدارم . عشق من دست تو یعنی خورشید. گرمی دست تو را کم دارم

ميدوني آدما بين الف تا ي قرار دارند. بعضي ها مثل " ب " برات ميميرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت ميشوند، مثل " م " منتظر مي مونند تا يه روز مثل " ي " يارت بشن

. هيچگاه نگذار در كوهپايه هاي عشق كسي دستت را بگيرد كه احساس ميكني در ارتفاعات هستی