۱۳۸۵ دی ۱۰, یکشنبه

تاریخ مسکوت و خالق انسان


در اخرین ثانیه های سال دوهزار و شش هستیم و باز زمان بی توجه و بیرحم دارد از کنار ما عبور میکند اما میشود که اینبار نیزما اون را فراموش نکینم.
میدونید جرالد فورد و صدام حسین ویه وزیر بی نام ایرانی نیز جز اخرین همراهان این سال بودند که به ما باز ثابت بشودکه دم ما دم میگذرد حتی بی اثربودن و یا پر اثر بودن تو براون نمیتواند اون را از کاری که میخواهد به انجام برساند یعنی عبور باز دارد اما هر چه بود رفت و ما ماندیم با دوستان جدید با دستهای که هموراه ما بودند و حالا نیستند و یاد و خاطراتی که میتوانیست بهتر باشد اما نشد چون میگذرد بی رحم و بی توجه به من و تو
از این مسایل که میگذرد بدون اینکه من و را بیدار کند میخواستم توی سرزمینم از افکار ملولم بنویسم بدونم که هنوز ندونسته هایم بیشتر از اونقدر هست که میتوانم وسعتی برای اون تخمیل بزنم اما من زنده ام و باید بدونم که حد اقل چقدر نمیدونم چقدر باید برد بار باشم تا ندونسته هایم را تحمل کننده باشم تا عبوری که دارم شاید کمی پر رنگ تر باشد

بهتره بدونیم که "دین الهی ، مجموعه عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتی اجرایی است که خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده است تا انسان در پرتوتعالیم آن هوا و هوس خود را کنترل وآزادی خود را تامین کند.
و دوباره بهتربدونیم که" خداوند از روی لطف و مهر ما را افرید برای هیچ !! چون او بی نیاز است چون او نیاز ندارد که با و یا بی وجود ما بتواند اون را بیابد و بیانجامد پس بهترین گزینه برای ثابت ما در نگاه میشود برای هیچ که ما هر چقدر هم بتوانی درک کنیم هر چقدر هم بتوانیم بلند بالا ببینم و رشد کنیم به این نکته که از ابد و تا ازل نگارش شده است که بی نیاز بودن خداوند دین های سامی است میرسیم به این هیچ؟ پس چرا باید برای حتی هیچ بینیازی دین اورد تا برای کنترل هوس برای رسیدن به حق ازادی و یا نیازهایی که این جهنم، جهنم ندیده را بهشت ساخت
بهشتی که مال انسانهای خدا زده بود و بعد خدای نامهربان بعد از خوردن سیبی رای به تبعید انسان به زمین داد مگر غیر از این بود که نباید کسی را به جرم پدر و ابای اون محکم نکند پس تبعید برای چه است ؟
چقدر تکرار حرفهای تکرای بی سبب میشود عامل ازرده شدن نگوییم تا نشونیم یا بگوییم تا فراموش کنیم از سجدگاه بگوییم یا خانه خدایی که از بعد بت خانه ها ساخته شد یا از تکرار سنگهایی که شیطان را میکشد تا سببی برای گمراهی معصومان نگردد نه عوام یا اینکه تکراری است برای هیچ دوباره؟
میدانید از شکر گزاری اجنه یا از ملائک بشنویم یا اینکه از تکوین بشنویم از خدایی بشنویم که از زمانی امده که نه کران بود نه بی کران یا اینکه از خدایی بگوییم که طی هفت روز افرید از چه؟
نمیگوییم کافرم به خدا میگوییم خدا ما خدایی است که به من و تو و همه مسولیتی داده که به دنبال اندیشه باشیم و به دنبال هدفی که میبایست به پیماییم تا به ارزش مند بودن زندگی خود پی ببریم به اسایش برسیم که با تعالی شدن بعد انسانی ثابت میشود برای هر کس در هرمقامی به طریقی نه گرفته شده از پدری برای پسری تا برای ایینده ای چون تعالی شدن هر بعد بی سبب از اندیشه مند بودن نمیتواند باشد سعی در جد برنده است یا سعی در سیر مسیر؟
عصاری

۱۳۸۵ دی ۲, شنبه

شرح بیماری

بوی نای را حتی از نوشته هاییم میشود از پشت ماورای دیوارهای شیشه ای که در کنار هر چشمی و گوشی موجود است به راحتی استشمام کرد بوی نخفت که همیشه گی شدن را در بساط میپرواند چیزی نیست بیشتر از مردن امروز و به خاک نسپردن دیروز است
از سیاست نمیشود گفت از پیرامونمون نمیشود گفت بیماری مزمن که داشتم به بیماری مروزی تبدیل شده است که فقط رنگ عوش کردن را در پی نداشت که اون را نیز به ارمغان اورد چرا کسی نمیایید این دنیا را از این بیماریها و از این عفونتها پاک کند چرا کسی نمیایید باخود کشی خودش تدبیری بر مرگ من بیاندیشد تا دیروز بیشتر از یه قدم نیست گر بخواهید از فردا بیایید

میدونم مثل من تو هم نمیدانی چه میخوانی چی میدانید از این مرد ناتمام اما فقط فرق من و تو این بیشتر مگر میتواند باشد که من در غرق شدن از بدیهاییم دارم گله میکنم و میدانم به کجا میروم بی سبب باز هم میروم و تونمیدانی چه میخوانی چه میجوییم اما بی سبب باز میخونی

کاش این بار باز من تمام نشده به پایان میرسیدم تا دیگر بیماری مزمنی برای افرادی انسان نما به عیان نمیاوردم
روزگاران را به می میفروشیم به لعلی میبازیم و به طبعی مینازیم
سفر را به تنهایی اغازی، برای به پایان بردن ادمیت است و بس
غزل گزیر پایی را بشناس که همراه بخت توست
که دیشب بدون بخت تو باز رمیده اما به ناکجا باد
تکرار دیشب را هر شب قبل از خواب میبینی و باز میخوابی که مکدر نشوی با خیالات موهوم
اما ایا نمیبینی که این بخت با بختی که دیشب داشتی هم نام نیست

عصاری

۱۳۸۵ آذر ۱۶, پنجشنبه

روزنامه


به مرزهای تاریخ نزدیکتر میشویم برای تکرار بیخردی و با یه تجربه دیگر که ازمایش شدنش را از قبل باید پیش بینی کنیم تا بدانیم که خواب بودن و ندیدن و اسیربودن در هپروت چقدر میتواند قدمت و اثر داشته باشد
با نزدیک شدن به ساعت انتخابات دوباره مردم فراموش شده دوباره توی جریان بی اثر میشوند و دوباره فراموش ترین فرد این مجموعه خواهند بود
و از طرف دیگری امروز هم دوباره نیروی انتظامی به مردم نشان داد که حرف زدن انتقاد کردن و امثال اینها نباید اصلا باشد چون تا وقتی ولی امری چون خامنه ای و احمدی نژادی ها وجود دارد دیگر مه توی ایران کسی نیاز به ازادی دارد و نه اصلا زنده است!!
راستی میدانید در زمانی که به مهرماه نزدیک میشدیم کاغذ که دست افراز دانش اموزان میبود با افزایش بی سابقه ای مواجه شد و کاغذ به صورت یه جنس نایاب تبدیل شد و الان که زمان انتخابات و سر مردم شیره مالیدن است کاغذ وفور و از طرفی ارزان شده؟ تا کسانی مثل رفسنجانی و جنتی و امثال اینها متضرر نشود و کاغذ گران برای چاپ تبلیغات انتخاباتی صرف نکند
راستی شما به کی رای میدهید ؟
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۳۰, سه‌شنبه

لبنان و حرکت برای حذف حزب الله؟


خوب روزهای رنگی رفتند و نوبت روزهای سفید و سیاه که نه سفید که خاکستری اخر پاییزکه هستیم میرسیم برف و سرما همه چیزی که را به این سه رنگ ختم میکند سفید وخاکستری و سیاه اما دل من که سیاه است بی کاستی و بی اثر اما استوار در مقابل همه چیز ایستاد
روزهای از هفته گذشته یاد خاطراتی را از ما زننده میکرد که مبود فقط میتوانستم به ادامه فکر کنیم و فقط بس
همانطور که با اونقدر بوق و کرنا کردن درگیری پلیس امریکا با دانشجوی ایرانی که به گفته مقامات جمهوری اسلامی به علت دیر نشان دادن مدارک شناسایش مورد ضرب شتم قرار گرفته شده و در پی ان تقریبا کیله مقامات مملتی ما اون رامحکوم و این برخورد را با یه دانشجو را زننده و کریه خواننده حتی اقای فانتزی منظورم رییس مجلس شورای اسلامی نیز اینطور بیان کردند که ما حتی با مجرمان نیز اینطور برخورد نمیکنیم چه برسد به یه جوان دانشجو و ناخوداگاه ادم یاد کوی داشنگاه میافتاد و برخورد دوستانه پلیس با دانشجویان که اونها را چه صمیمی میزند چه صمیمی از پشت بان به پایین پرتاب میکردند و چقدر زیبا و دست داشتی اونها را با باتونهای برقی و معمولی و گاز اشکاور مورد ملاطفت اونهم از نوع جمهوری اسلامی قرار میداند یاد روزگان را بخیر
از این داستان بگذریم و برویم دور تر لبنان شهری که جزی از توابع حکومت خامنهای اعظم در امده جای که اون حکومت که نه ولی در اونجا تخریب و غوغا و پول کلان برای رسیدن مقاصد صرف میکند
اوایل هفته رییس حزب الله لبنان اقای نصرالله از اینکه نخست وزیر اونها زا امریکا دستور میگیرد و به طریقی میخواست لبنان را دوباره به اشوب بشکاند و و با اون راه مسیر اختشاش در اون کشور مجروح از دخلالت ایران و سوریه را دوباره با دملی چرکین دوباره به تب جنگ حتی این بار دوباره داخلی ترقیب دارد و امشب نیز یکی دیگر از وزیران اون کشور را مورد ترور قرار داند تا حکومت این حزبرا با رنگ سرخ همراه کند و به باقی نشون بدهد که این گروه هم همانند استادانشان و تامین کننده بوجه اون با چه دیدی میخواهند حکومت را و قدرت را به دست گیرند
با تشکر عصاری

۱۳۸۵ آبان ۲۶, جمعه

خواب طولانی من


روزگاران دارند از من سبقت میگیرند و با تمام سرعت از تمام حرفهایی که با هم زده بودیم فاصله و باز فاصله شون را زیاد تر میکند چشمهای خمارم باز نمیتواند تا این غریزه را درک کند پیری و فرتوتی شاید کمک کننده باشد برای فراموش شدنم و فراموش کردن اما ایا این بیشتر از مردن است
حرفهاییم تمام بشونیستند چون خرجش کمی فکر کردن است برای پی بردن به نادانیم
برای رسیدن به این مهم نباید از هیچ کوهی بالا رفت و نه باید از هیچ ناممکنی ممکن ساخت فقط باید بهتر دید فقط باید روشن دید و فقط باید از من گذشت از این همه یان و از این همه فریاد و فغان که فقط هزنین است و بس را شنید و بعد نشنید
اما ماورای این همه کج خلقی و نادانی برای من یه خرسنید است برای شما نمیدانم شاید به بهالت گذراندن زمانتان باشد و بس اما برای من همانطور که به عرض میرساندن نشانه پیری است نشانه مردن است نشانه مرگ است در نرسیدن به ارزوهایی قشنگ که اون میبایست تا الان حداقل صرف میشد که نشد میشد زندگی را طور دیگر دید میشد زندگی را زیبا تر دید اما نشد و نخواستم بشود و مقصر من بیشتر نیستم
میدانم یک بار بیشتر نیستم میدانم برای زندگی کردن باید کاری بکنم برای زنده بودنم باید تلاش کنم .و برای رهایی از خواب باید قسم به نخوابیدنم قسم به بریدن زنجیرهایی که حصاروار در پیرامونم کشیدم بخورم و نشکنم اما تردید و اما خواب نیمروز که من را مست خودش کرده نمیگذارد فکر کنم من را با دلایلی هر چند سخی و هر چند کودکانه به خیالات پریشون میبرد تا به یاد اونها نیافتم اما کاش این نادانی یه شب از این دل من میرفت شاید یک شب ضمیرم را نتواند بیدار کند اما میشد گفت توی اون شب حداقل بیدار بودن ازاد بودن را میتوانستم با تمام حرمان در تمامی یاختهای خود حس کنم گرم شوم برای روزگارانی که برای زنده بودن میبایست انرژی ادمیت را صرف کنم توکه داری این حرفهای شاید بی سروته و شاید بی نقاب را بخونی بدان اینها پر از سرافکنده برای راوی اون است و تو ای خواننده بدان که اینها قسم دوباره شاید اگر هم نباشد اما حرفی است که برای اولین بار این تن بریدیه از زبان این لسان بریده داره فریاد میکند داره فریاد از این بی دادی خودش میکنه کسی که میخواست برای خودش ارمی بسازد که شداد نیز در بدو ورود مات بماند اما دربطن حرکت چشمهایش با خیالات ارم و شداد مبهوت شد اما اون کسی که حامی من است هرزگاهی به طریقی با نیشتری یا با لطافتی خاص سعی در بیدار کردن این خوابالوده تن میکند اما ایا بیدار بشو است؟
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۱۳, شنبه

ارم استرانگ ایران


برای کاری امروز به جلوی دانشگاه تهران رفته بودم جایی که مملو از کتاب فروشیهای رنگارنگ است و پر از کتاب بگذریم تابرسیم به اصل داستان که از چند وقت قبل که اطلاع یافته بودم کتاب خاطرات محمدی نیک یا همان ری شهری کسی که توانسته بود به قول خودش نه روسها کودتای سال 61 قطب زاده را کشف کند برایم جالب تر بود که ایشون از ابتدا توی این سیستم بوده و کسی که وزیراطلاعات باشه نمیتواند خیلی ساده محو بشود اما ایشون شد و این همه چیزهایی بود که من را به سمت خرید کتاب خاطرات ایشون سوق میداد البته ناگفته نماند این کتاب توسط سازمان اسناد ملی نشر شده ولی در اون مکان حتی کتاب فروشی موسسات کیهان اطلاعات استان قدس و امیرکبیر که همه اونها برای خودم رژیم است این کتاب یافت نمیشد شایان ذکر است بیشترین کتابی که من توی قفسه خاطرات یافتم خاطرات بیل کلینتون بود انگار لهجه ایشون بیشتر باب طبع ایرانیان است و بس
راستی یه کمی از اقتصاد بگیم چون اوضاع کار ما هم خیلی خراب شده چون اقایان دارند با هر چند توانای که دارند به اون کمک میکنند که اخرین حرکات را به سمت سقوط اقتصاد ازاد بردارد و فقط اقتصاددولتی اونهم با زور دلارهایی نفتی که نه دیگه یورویهای ارزِ داره حرکت میکند و با سوبسیتهای اقتصادی داره پیش میرود تا به دیگران ثابت کند ایران اخوندی هنوز زنده است راستی به جز دولیتان و کسانی که به این رژیموابسطه هستند کدام قشر دارد حرکت اقتصادی پویا میکند؟
اخه یادمان نرفته بود که قرار شد بانکها سودشان را کم کنند تا پولهای مسکوت به حرکت درایید رقمهای سود به تک رقمی با اون همه اب و تاب اورده شد تا به همه ثابت کنند که اگر معلم بزرگ اینها مطهری نیز در اقتصاد یه بار شکست خورد اینها شکست بردار نیستند چون دوباره الان سود بانکها به همان مبالغ قبل رسیده بنزینی که قرار بود وارد نشود یا پالایشگاه ساخته شود یا از مصرف اونبه عناوینی حتی جیربنید محدود بشود نیز دوباره وارد میشود چون بنا به گفته اقتصادان نفتی پالایش نفت در کشور با این قیمت اصلا به صرفه نیست باید نفت را به همین شکل صادر بکینم و پس باید دوباره بنزین وارد شود و از این داستانها تکراری نیز بگذریم میرسیم به داستان حماسی رییس جمهور با مبارزه پی در پی ایشون با مفاسدین اقتصادی که فقط هموراه سایه ها را دستگیر میکنند و فقط ارقام نجومی دارند میخونند میدونید اد م را یاد داستان ارم استارانگ امریکایی میاندازه که با سفینه رفته بود ماه و باقی کشورهایی که نمیتوانستند باور کنند امریکا این کار را کرده میگفتند اونها دارند فلیم بازی میکند و اصلا اوت یه جایی توی صحرای اریزونا است که میگوییند ماه و از این حرفها و ارقان و دلایل نیز اصلا واهی است و اینجاهم همینطور ارم استارنگهای من افرادی هستند که فقط روح دارند نه اسم و شکل و قیافه مقدار پول کشف شده و اختلاص شده نیز مثل امار و ارقامی بود که امریکاییها از فضا مثلا دریافت میکردند اما اونها بعد از مدتی فهمیدند که نه خودشون کردند ما باز هم نمیتوانیم باور کنیم که بابا اونها دارند ما را فلیم میکنند این اخوندها اخر رل بازی کردند و بس ما سرکار گذاشته اند چون دوباره ادامه داستانشون مونه و باید فردایی نیز بایید که یه جنبه دیگر و یه صرت دیگر به این بازی سرکار گذاری ادامه بیابد
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۱۲, جمعه

دست دوستی


چند شب پیش دوستی ناشناس برای نوشته ای گذاشته بود که وقتی اون را میخوندم به کاری که میکنم بیشتر امیدوارم میشوم به خیالاتی که دارم بیشتر وابسته میشوم و به استقامت هم فکرانم که فکر میکنم من را مجبور به نوشتن میکنه مجبور به فکر کردن و سپش بیان درونم حداقل کاری که نشان بدهد هنوز زنده ام و باید زنده بمانم چون میخواهم چون میبایست برای حتی خودم هم شده این کار را که ناتمام است انجام دهم
برای نشون دادن زنده بودم میدونم نوشتن کافی نیست حرف زدن کافی نیست و بی مطالعه و فکر کردن عمل انجام دادن میشود یه اشتباه بزرگتر از حال پس دست یاریم برا به تمام کسانی که فکر میکنید که توی این سیستم کسانی هستیم درجه دوم برای خواسته هاییمان چون همانند اکثریت مخالفیم اما بی اثر بخش میخواهم کمک کنند حتی ناشناس وار ایمل بزنند پی ام بدهند تا سیستم حرکتی در جهت پیدار اوردن همفکریمان ایجاد کنیم تا خواب پیر میخانه را تعببیر کنیم و دوباره مستانه و سرمست از این ازادی از این ازاد زیستن یا در کل ادم بودن و ادمیت را شناختن در جهت نفع انسانها استفاده کنیم نه دین را برای مقاصدمون اجیر کینم دمکراسی توخالی را برای نداشته هاییمان عملی کینم چون میخواهیم فقط باشیم
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۱۱, پنجشنبه

شرح در شرح


خوب سپاه موشک شهاب هایش را ازمایش میکنه و ارتش هم توی اماده باشه تا اگر زورش هم به بحرین و متحدانشون نرشد حد اقل بگه ایران هنوز توی ترس است نه برای اینکه کسی به ایران حمله کنه نه اصلا برای اینکه به باقی ثابت کنه تا اخرین خون ایرانی را مصرف خواهد کرد تااین رژیم به مسند بماند مهم نه ایران است نه دین است و نه چیز دیگر
بیایید یه بار دیگر از دید پنجره به ایرانمان نگاه کنیم یادتون است احمدی نژاد وقتی به قدرت رسید همه در این فکر بودیم که دیگه هر روز کشت میزیه توی خیابانها و هی بگیر بگیر شروع میشه یادتونه چه هم همه ای راه افتاده بود اما نه اینکه اتفاق نیوفتد افتاد اما کمرنگ تر از اونقدر که ما فکر میگردیم میدونید چرا چون مردم و اکثریت اگر چه یه مخالف رژیم هستند اما یه موج سردو خواب الود هستند بی اثرهستند اما فقط هستند مهم کسانی دیگر هستند که باید به اون ها فکر کرد شاید با اصلاح طلبان یا میانه روها کسانی که شاید هم کیش هستند اما باز یه دشمن رنگی هستند حتی برای خود این رژیم تا اینکه یک دست تر بشوند دیگر حتی اگر توی دور ترین نقطه کشور بخواهیم یه مدیرگل یا یه بخشدار دوم خردادی نیز بیابیم نمیتوانیم انگار سوراخهای چشمه سرند اونقدر بزرگ بود که تکه های بزرگ و کوچیک را همه با هم بلعید و همه را گم کرده است این همان اتفاقی بود که اول انقلاب نیز افتاد گروه مجاهدین خلق تنها گروه مسلمان پیشه بودند اگر چه به جدایی دین از سیاست اما باز به اسلام و روحانی و حجاب و خیلی چیزهای دیگر اعتقاد داشتند حالا یه با از خودتون بپرسید چرا اولین گروه که پاک سازی شده این گروه بود که میتوانست اخرین گروه باشد یعنی حتی با خیلی از گروهایی که حتی با اسلام نیز اعتقاد نداستند در ابتدا هم راستا شدند و بعد از نکته اینجاست بعد از از بین بردن گروه مجاهیدن که نه خیلی بزرگ بود بعدش سراغ دیگران رفتند چون اونها را با حربه دین میشد کنار بزنند اما دشمن هم کیش یه کم از بین بردنش سخت تره مگرنه اقاین احمدی نژاد و خامنه ای
میدونید یه کم دیگه جالب تر نیز میشه جنگ خامنه ای شروع میشود با مصباح یزدی چند تمساج پیر با شغال گرگ نما چیزی که شاید سالها در خفا دارد جریان مییابد و در بیرونش مثل مسکوت موندن مرداب است اخر یا عرفان خامنه ای و خمینی باید پیروز بشود یا منطق مصباح اما بدی این جریان اینکه مهره فعال نداره شغال پیر و به کمک یاران تمساح در جریان پاک شازیها برنده شده اما توی خبرگان رهبری یه کم این سیر مسیر طولانی تر شد چون وزیرکشور اگر چه از طرف احمدی نژاد انتخاب شده بود اما مهره رهبری بود چون اون کسی بود که انتخابش کرد بود نه احمدی نژاد و معلم بزرگش مصباح برنده خبرگان کیه؟
کسی که به تمامی سوالهای کتبی شورای نگهبان جواب میدهد یا اون که از سوراخ تنگ عینک دبیر شورای نگهبان که خودش نیز باید توسط خودش تایید بشه جالبیش اینجاست که کی میتواند صلاحیت این جغد پیر را تایید کند یا در اخر وزیرکشوری که باید اسمها را اون از توی صندق رای در بیاورد
شبخوش ایران ما
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۹, سه‌شنبه

شکار من صیاد شد


در شبی تنها سرد و در گمین غزال بودم تا اون را بگیرم و با خود به جشن تولد میلاد تنم ببرم تا اون را برای ادامه زندگیم پایانی باشم از شانس من غزال تشنه هر شب برای خوردن اب حیات از چشمه زندگانی نیامد شاید در دام صیاد دیگری است شاید هم مریض شده است وای بر من اگر او مریض شده باشد چی؟
او بی انکه نه دوستی دارد و نه میتواند به تنهایی از خود مراقبت کند ایا میتواند این درد را به تنهایی تحمل کند ؟
من از دور با چشمهای کز کرده برای دیدن سایه های اون در شب به هر سوی که صدایی میامد روبرمیگردوندم اما صداهایی که من را به خود مشغول میگرد صدای نه غزال من بود بلکهصدای نفسهای غزالهایی بود که سارقانی مثل من قصد شکار چی شدنشون را با اونها تجربه کرده بود نمیدونم چرا تجربه اونها نمیتوانست من را از این تجربه باز دارد نمیدونم چی میخواست من را از این شرایط ممیز دارد اما هر چی بود اونجا دیگر فقط جسم من بود که مانده بود روح من نیز داشت با دم دم نفسهای صاتع شده میرفت و میگشت تا صاحب نفس را که من به کمینش بودم بیارود برای دلداری من انگار چرخ زمونه خیلی زود نوبت را عوض کرده چون زین را برگردونده و به شکارچی اسیر شده تبدیل شده ام
شکار نیامد و من خو را شکار کردم اما برای شکار کردن خودم از صید خود نیزگذشته بودم
برای من نیز مثل باقی شاید شکار چی نماها فقط عمل صید کردم مهم است ایا نتیجه نیزمیتواند برای من وبرای میلاد من مفید باشد و مهم؟
کمی دقیق تر میشود از دور صیدم را میبینم خرامان خرامان دارد میایید به سمت مقرمن اما وای بر من او تنها نیست اون اون با خیال من امده وای منحالا باید چکار کنم گلوله را به قلب خیال خودم بزنم تا بتوانم صیدم را برای ادامه زندگیم بکشم یا صید را ندیده بندارم و بروم تنها دوباره بمیرم
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۷, یکشنبه

خودزنی


در روزی که خودکشی تنها راه نجات است تفکر و بدعت گذاشتن یه خاطره بد برای پرهیز از یه استواری است
میدونید که عید روزه داران در دوشنبه شب در ایران اعلام شد و بلافاصله نیز از تعطیلات سه روز ان نیز در اخبار حرف به میان امد تا همه مردم را مات و مبهوت کنند تا اگر این شکرانه را خوب تر بجا میاورند چقدر تعطیل میشند
بعد از این سورپیز مردم یا به عابر بانکها هجوم اوردند یا به پمپ بنزینها تا از این فرصت به دست امده استفاده کنند و این سایه فقط روی اقشاری بود که به طریقی به دولت وابسته بودند و کار دولتی داشتند و اما بخشش خصوصی بهت زده به دنبال راه حل این فشار اقتصادی بود که به طریقی اون را در رابطه های کاری خود بکنجاند اما ایا با حرف میشود ؟
میدونید که برخی از روزنامهای مخالف دولت مردان البته فقط به لحجه از قول خود دولت مردان اعلام کردند که این تعطیلات روزانه هشتاد میلیارد تومان هر روزی به بخش دولتی فقط ضرر زده و بس خوشبحال دولت متمبل ما که اینقدر بلند بالا میپرد
از این بگذریم برسیم به بیانات این داستاد عالی مقام اقای احمدی نژاد که فرموند دوتا بچه کم است اخه بابا برای سیرکردن این هفتاد میلیون اگر واردات نکنید که ول معطلید دیگه چه برسد به بیانات ایشون که ما مستعد 120 میلیون جمعیت هستم از کار و اشتغال که هم امنون این هفتاد میلیون دارند را حرفی به میان نیاوریم یعنی 14 درصد بیکاری و نیمی بیشتر از جمعیت کشور که زیر فقر و باقی در حد فقر هستند به جز 15 درصد که اینها را باید به این اقای ایکیو یکی بگه میدونید برای خراب کردن پایه های اقتصاد و کشور داشتن بیشتر از یه چهار سال برای ایشون خیلی زیاد است ایشون تقریبا نرسیده به نمی از این فرصت توانستند بیشتر راه را بپماییند دلار نی زاز کشور داره میرود که اقایون اون را بر تحریم خود میداندد نه امریکا تازه اگر از ابشار دوم سانتیفیوژ و مسایل ارژانتینی که ایجاد شد تا به واسطه ای شیرینکاری اقای رفسنجانی در نامه ای که منسوب به امام بود بر علیه جناه حاکم و راست را به نوعی تلافی کرده باشند تا هم ایشون اقای ولایتی از کش.ر ممنوع خروج شوند تا بفهمند که بابا اینها خیلی خرتر از این حرفها هستند
دلم برای خودم دیگه نمیسوزه چون حقم اینطور باشیم چون حرفهای من نیز اگر از سر دلسوزی بود الان باید رنگش قرمز بود تا از ته دلسوزیم را نشون میداد تاحتی خودم نیز برای خودم ناراحت میشدم برای کشورم برای ملتم اما انگار من و همه توی خوابیم
شببخیر عصاری

۱۳۸۵ مهر ۲۸, جمعه

هزار دستان


ادمهای همواره در جریاناتی گم میشوند که خودشون شاید اصلی ترین مسببهای اون جریان بوده باشند اما وقتی تقریبا تعداد گم شده ها خیلی بیشتر از تمام فاعلین میشود ادم بی شک میاند که دشمن کیست داخلی است یا اجنبی باید یه بار دیگر با تاریخ دوست شد باید یه بار دیگر از تاریخ درس گوش ندادن تفسیر نکردن و باز هم فراموش کردن را به خاطر اورد دلم برای تاریخ تنگ نشده دلم برای خودمان دلم برای تمام ادمهای این دینا که رفتند و ما را بااین درسهای تکراری تنها گذاشته اند تنگ و دلتنگی میکنه و یاد بیاوریم اسامی که شاید یه روزی یه جریان را شروع کردند و بازنده اصلی اگر چه من و شما و ملت نیز هستیم اونها کسی بیشتر از همه ما هستند و بس
از خمینی و قطب زاده بگوییم یا از بنی صدر یاد بیاوریم از هادی غفاری به خفا نشته بگوییم یا از حسینعلی منتظری مرطود از خلخالی طوفانگر بگوییم یا از شفیعزاده محجور از بهشتی بگوییم یا از کنی از گوشه نشین جماعتی بگوییم که یه شبه راه هزار سال را طی کردند اما دمی فقط خوابیدند از رهبر بی کلاه یا هزاردستان بگوییم یا از استاد اون رفسنجانی از مهدی هاشمی بگوییم یا از محلاتی از هرکسی بگوییم به نوعی مردود شده درسهای تاریخ شده اند اون جایی که ریشهری میماند تا مطیع حاکمی بشود که حکم شرع حکمش تمام و کمال انجام شده را باید ،بیاوریم یا ابو شریف را که گم شد چقدر تاریخ زننده میشود که تمام مهرهایش را باید کنار هم بنشونیم تا برایمون یه داستان تکراری را بگویید و باز اخرش بازنده شاید دوباره تاریخ بشود که من و تو و ما هیچکدام از اون درس نمیگیریم و بلکه چشمانمان را بروی واقعیتی میبیندیم که داره باردیگر و بارهای دیگر تکرار میشوند و باز و یه بار دیگر به ادم دیگر نسبتش میدهیم و بعد هم نسیان
از ادمهای درجه یک تا اونجایی که یاد دارم میشمارم از رفیق دوست و از ایت از چمران و گروه امل لبنان از ابوشریف از احمد خمینی از یزدی از کیانوری از سرهنگ قزافی لیبایی تا یاسر عرفات فلسطینی از موسی صدر لبنانی تا احمد اقبال پاکستانی ، بهشتی از باهنر یا از دعایی و یا از صادق طباطبایی یا حبیبی توسلی را که نمیشود کمرنگ کمان داشت تا شیخ کروبی تا محمدمنتظری از اقای دستمالچی تا اقای سید جلال تهرانی اقای سنجابی اقای مطهری تئوریسن یا بار دیگر کسی را باید بیدار کرد؟؟؟
یاد کودتای نوژه بی افتادید یاد کودتای قطب زاده بی افتادید یاد فرار بنی صدر بیافتید یاد دکتر کیانوری بی افتید یاد گشته شدن بهشتی بی افتید یاد داستان بلند قهدیجان بی افتید یاد نجف اباد و منتظری یاد مردن احمد خمینی در یک شب رمضان و یا اینکه یاد خاموشیهای شدن های محمدی نیک و حجاریان و فریاد کور شده ایت الله شریعت مداری یادی از این همه کسانی که امدن برای شروع کردن و خودشان پایانی بیش نبودند
میگوییند انقلاب هموراه فرزاندان را میخوره اما ایا این حکایت از بیش نیز نبوده که فرزندان سحر شده بودند و دست بیضایی میخواست تا اون را ازگریبان نادانی بکشد بیرون ؟
بیشتر دقیق بشویم توی این همه افراد رنگارنگ کی برده شدکدام طیف پر رنگ تر از باقی شدند و کدام رنگ غالب برای تمام رنگها شد غرب رفتهگان شرق رفتگان قم رفته ها یا کسانی که در واپسین لحظات دم در خانه نوح با کشتی که نه با طناب کشتی خود را از مثلا ظلالت که نه شاید غافله دزدان که عقب مانده بودن رساندن و هزار دستان نیز امد و اونها را تا دم در ناخدایی اون کشتی برد احمدی نژاد فزرند کدام است حداد عادل دست نشانده کدام است شاهرودی در کدام کوه بود تا در این روز با این فرزند خلف دست بیعت بدهد رفسنجانی مرد هزار دستان نیز الان مردود خود شده مردود خیال بافی خود کروبی شیخ زاده هم خام زر شد و مثل کنف نیم سوخته عشق شب تاریک اونهانیز دیر و زود خواهند به خلوت رفتن را تجربه میکنند و مثل کسانی میشوند که دیروزتر این تجربه را تکرار کردند الان هراز دستان فقط در فکر فرار از باختن است اما تا چند حرکت ایا بیشتر میتواند دوام داشته باشد شاید خبرگان اخرین مرحله تا اچمز شدن باشد اما بازنده اصلی من و تو هستیم که باز تاریخ را فراموش کردیم و دنبال خیالات پرت و هپروتیم هستیم
بیدار شدن شاید یه روزی حاصل شود که نه من توانم برای حتی نوشتن است ونه تو توانی برای حتی دیدن داشته باشی
عصاری

۱۳۸۵ مهر ۲۴, دوشنبه

باران


در طلب باران به اسمانها میخواستم بروم تا از اون بالا اولین قطرات باران را تازه تازه بچینم امانتوانستم چون تدبیر به اقبالم نبود چون یادنم رفته بود چکمه خود را باخود ببرم چون تمام زمین ریز پاییک یا ترنم باران دیشبش پر از اب شده بود
یاد افلاطون بخیر :"کسی که نمیداند ازکجا امده است و به کجا میرود و چیست ان هدف اعلای زندگی که میبایستی خود را برای وصول به ان تکاپو بیندازد ،منکر خویشتن است

۱۳۸۵ مهر ۱۰, دوشنبه

یخدان و دل


خوب دوباره نوبت منه است که تنها دوباره برای رسیدن نوبت خودم در سرزمین خودم صف بنشینیم و دوباره برای رسیدن نوبت نوشتن لحظه شماری کنم که کی نوبت من بعد از خودم میشود میدونید بیشتر از این مسخره بودن را نمیشود در این ابیات گنجاندتا حداقل شروعی باشد بر افکارم

میخواهم از غم بنویسم میخواهم از درد بنویسم میخواهم انیس و مونس دل و خون خوردن باشیم و باشم ایا میخواهی با من دل نداشته و اما شکسته باشی دوست داری بدونی کسانی که دل ندارند چگونه میتواند این درد را همسان دل داشتهها ، نمایشگر این غصه باشند از چگونه گفتن ایا درد مند میشوید یا از چگونه بودن؟
حسرت نداشته بودن بد تر است یا داشتن اما ندانستن نخوندن و نجوا نکردن
دل من مرده سالها اون را با خودم نمیاورم میگذارمش توی یخدان اما نمیدونم چرا یخدان ما سرد نیست .اما به این شک ندارم که دلم شاید زنده است تا یخدانی که توی اون است را بخواهد به حیات دعوت کند تا برای نداشته های خودش و من راه بیابد اما با دیوارهای سرد و فلزی یخدان هم میشود با کلمات مهرانگیز حرف زد اونهم فلزی که بعد از سی سال اب دیدگیش را فراموش کرده حتی میشود گفت دیگر از مات بودنش هیچ کس فکر روزی که جلال داشت نمیتوان بکند یافت کسی که بیاد اورد این خیالات را باید فراموش کرد یخدان را توی پستوگذاشت روی اون را نیز پر از لوازم بیخودی کرد و دوباره به زندگی البته نه زنده بودن ادامه داد
عصاری
راستی قبل از انتهای این تله تاتر ایا غم ناک ترین نجوایی که شنیده اید از چه امده و ساخته شد ایا به این فکر کردید؟

۱۳۸۵ مهر ۹, یکشنبه

یادمانه دیروز؟


روزها یکی پس دیگری میروند و مردم در روزگار خود سیر طریق میکنند انگار نه انگار دیروز روزی بود که قرار بود امروز را بسازد و باز فردایی که قرار است روز دیگر دنیا دیگر را بسازد رقم خواهد خود هیچ به هیچ دیگر؟؟
دوست داشتنها را فراموش کنیم کینه ها را از دل برداریم و با سفید هم نشین شویم نه بانامردی سفید در منشور زمان در منشور وجودی سفید بودن
یادمانه از کجا رسیدم به کجا قرار بود کی باشیم شدیم کی قرار بود چه دنیایی بسازیم قرار بود با کی چگونه برخورد کنیم بیدار شدیم دیدم حرفهاییمان سخت است باید متفاوت بود را در استحکاک ادم بود حل کرد بیدار شدن را فراموش کردیم چون چشمهاییمان خود دیدن را بالا تر دیگران فقط در حس حسادت میدید نه انسان بودن نه ادم بودن همه رفتند ما دوباره اینجاییم به امید اینکه این بار من ها کنار هم بیاییند همه با همه ما شوند اما امید که با من و تو منافاتی نداره اما از زمان نمیدونم چرا مصون است انکار با اون کسی توی این دینا کاری ندارد و فقط میایید برای معذرت میخواهم دل خوش کردن الکی برای گذر از این زمان
یادمان رفت اخر قصه شد و دوباره نگفتم که کلاغ بد بخت رسید به سامانش ما که نه من درخم اول کوچه تردید موندم اما خودمانیم حداقل قالب پنیرو این بار لو نداد به رو باه چون یادگرفت که تجربه همواره با تکرار نمیایید بلکه با خواستن میایید
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۳۱, جمعه

خداکوش2


خدای من کوش
این اخرین مطلبی بود که نوشتم در مورد خالقم و من در کفرم مغروق تر شدم و هر روز و هر زمان از خداییم دور ترمیشوم کاش این تاریکی که پیرامونمان را دوباره دارد میگیرد من را نیز با خود ببرد تا من نتوانم ببینم چیزهایی که واجب است به دیدن اما یه ناتوان مثل من باید چکونه سعی کند در گناه خود غرق در افکار پلید خود شناور در سرزمین خود ،خود را ازاد اما همواره اسیر در همه چیز دارد میبیند.
دیگر نمیدونم از انسان حرف بزنم یا از حیوانیت انسان دیگر حتی توان برای حرکت در اوردن این انگشتها را نیزندارم اما یه نفیر دور من را دارد بیدار میکند من را دارد مجبور به نوشتن میکند تا بودن را تا اندیشیدنم را به تحریر بیاورم بنویسم تا دیگران بیایید از نادانیم رهایی خود را بیابند و از کلماتم خیال یه ادم مفسد را بیابند در هر زمان من میروم به سمتی یه پسامد از من به تو و هر کس دیگر خواهد رسید اما همراه من میسوزم و خواهم سوخت چون تو اینجا داری فقط من را نظاره میکنی و بس
من دارم با تمام وجود به ایمانت وبه خدایت توهین میکنم اما باز تو بی اثر از هر موج براییم نفرینت را نیز نخوستی بفرستی اما ایا این ارامش نشان از چیست ترس از فکر نکردن یا ترس از نخوندن هر بیت و بیت و کلمه و کلمه این نوشته ها یه روز من هم تمام خواهم شد بافریاد اون نفییر هم نخواهم نوشت نخواهم بیدار شد اما باز تو میمانی و تو دیگری که فقط میخواهند باشند تا ببیند در این درگه به کدام سمت میروند یا کشیده میشوند
دوست داشتم رنگ نوشتهاییم را امشب تغییر دهم تا شاید با این بتوانم رنگ خودم و رنگ افعالم نیز تغییر کند اما ایا صورتی که من ساخته ام همان است که میبایست باشد؟
ایا جایت را در وجودت لمس کردی ایا میدونید این تن که همراه داری تا کی با تو خواهد امد تا کی با تو هم دم و رفیق خواهد بود تا کجا؟
من میروم و او نیز با من میایید تو هستی اون خدایی که توی ذهن خودت برایخودت ساختی اونقدر بزرگ که دست نیافتینست یا اونقدر کوچیک که هر بار که خواستی اون را از درونت بیرون و هرزگاهی با یه پیک شراب به مهمانی خودت دعوت میکنیدش اما همه و همه یه بدلیجات بیشتر نیست
تا نتوانی بدانیدش تا نتوانی بخوانیدش برای تو ایا بیشتر از یه بدل است یا بیشتر ؟
اگر خدای تو بی نیاز باشد مثل اون خدایی که باور دارم ایا اون میتواند بی دلیل بسازد ایا اون میتواند بی انگه بنداند بسازد و ایا اون را میشود با هر دست به ترازوی برد برای تزار کردن؟
اما من تا نتوانستم برای اون خدا حتی به اندازی درگم شعورم و نیازم جوابی بیابم برای گذر از این طونل تفکر ایا زندگی بر من مجاب است و زنده بودن برای من شیرین هر باز نیز خود را برای فردایی زنده نگه میدارم که شاید بیایید و من را به باید مقیید کند اما اون فردا چرا نمیدانم هموراه فردای فردای من نیست تا به اصل نرسیده دوباره فرار میکند از تن ودست من ،کاش تو این را میدانیست که کشته شدن من برایت یعنی رستگاری بیا این حق را در خودت تمام کن اگر باور داری دینت را و خودت را رستگار کن و من را رها از خیال
اخه من چطور میتوانم خود راقانع سازم که اگر خداییم نیاز ندارد به من نمیخواهد بودن من را چون نه من یه وسیله ام براش و نه یه هدف پس نادان میبود اگر من را ساخته است و اگر نه نیاز داشت به من و بودن من پس خداییم کامل بزرگ و قادر نیود چون لنگ بودن و فعل من بود؟
پس خدایی من را ایا شما دیده اید؟
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۳۰, پنجشنبه

خدا کوش؟


امروز از خداینمان بگوییم یا از درد ادمیت از شعارهای حماسی بگوییم یا از غمناک ترین اوازی که توی گوش ما نه بلکه طبیعت سرود شده اما هر چیزی باشه هر چیزیکه به ضمیر ما وارد بشود چیزی بیشتر از این نمیتواند باشد که این کیست این چیست و این چه خواهد بود
هر چه بیشتر با خود فکر میکنم که چرا امدهام امدنم بهر چه بود و اون خدایی که بالای هر چیزی دیگر است برای چه من را خلق کرده بیشترمبهوت و مقنوم میشوم
چرا راهی نمیابم تا از این بعد انسانی ازاد بشو م بشگنم این غرور هزار ساله را در اندیشه های نو در نگرش نو بر، ادمی نو ای کاش میشد و من میتوانستم بنگرم در خودم در سمت خداییم
بیایید به درد دل من بیچاره با انگشت عدالت خود قضاوت کنید تا بدانید من چه درد دارم و با چه دشمنی دست بگیریبانم اون هم چیزی نیست جز جهالت خودم در سیر ادمیت خودم کاش نبودم .در هر روز با دیدی دیگر سعی میکنم ببینم روز دیگر را با امید دانستن شروع میکنم باز هیچ هر بار اشکی و هر بار ابی به گونه هاییم میرسه فکر میکنم شاید اینبار تطهیر بشوم بتوانم چشمهاییم را دوباره باز کنم اونی بشوم که بتوانم ناتوانیهایی خود را در اندیشه جبران کنم اما به خودم میاییم میبینم یه شب دیگر، میبینم یه نادانی دیگر میبینم دوباره یه روز دیگر امد و من دوباره هم بستر خواب شدم اما در خواب بس غریب و عجیب که دوست داشتم این بار که چشم باز میکنم متوجه بشوم که اونها همه یه خواب بود یه کابوس بس عجیب و عظیم و ترسنک اما چقدر میتوانم سر خود را شیره بمالم خودم را دلداری بدهم برای بی خیال شدن از این افکار چون راه اخر این افکار یه روز قبل از دیروز شروع شده و تا فردای دیروز ادامه خواهد داشت ای خدا ای کسی که من رارهایی میبخشی من را رها کن تا بتواننم با این اشکهای نماک اخرین غسل ادمیتم را رقم بزنم تا رها بشوم از رخت هر چه ادمیت است لعت بر این ادمیت و من
یه خدایی داریم بزرگ عظیم دست نیافتنی بزرگتر از هر بزرگی که میشود اون را در محدوده ، کران تا بیکران اندیشه جایی داد چیزی که اصلا نمیشود اون را با آزار دادن اندیشه ترسیم کرد اما اون را اونقدری میبینیم و مفروض میداریم و بعد میرسیم به اونکه اون بی نیازه بدون هیچ نیازی به هیچ اندیشه حتی حتی عبادت حتی به هیچ
پس ایا بی نیازی میشود دلیل بر افریدن ایا با بی نیاز بودن میشود کاری کرد که غیر انتفاعی باشد پس میشود این عین دروغ و دورنگی این میشود اصل حتی نشان دادن رحمت و کرم و یا نشان دادن قدرت یا هر چیز دیگر که انیها نشان از چیست ضعف؟
تن دادن به چیزهایی نبایدفراموشی برایمان بیاورد ما خدایی داریم در اندیشه بینیاز در حجم بی اندازه و در هر چیزی برتر و بدون مقیاس پس چرااصلا اون میایید این چینین چیزی مثل ادم که حتی میخواهد خدای خود را مورد ارزیابی قرارد دهد میافریند ایا خدا میخواهد با این کارش خودش را در وجود خودش ثابت کند که این نیز نمیشود دلیل بر بزرگی برتری و بی نیازی/.
در کتابها در اندیشهای معنوی به این میرسیم که خدا را بی اندازه بزرگ مفروض میدارند وادم را در درک و در نتیجه کوچیک انقدرکوچیک که اصلا نمیتواند حد و اندازه تصویر کردن خیال خدا را در خود و یا تمام همنوعان خود داشته باشد پس او دیگر دست نایفتی میشود برای هر ادمی پس چطور است که وقتی ما شعوری داریم که میتوانیم این را درک کنیم که خدا اونقدر بزرگ است چرا نمیتوانیم به همن نسبت بفهمیم که چرا خدا افریده است اگر نمیتوانیم برای این سوالمان در اینجا پاسخ بیابیم چرا میاییم ارزش و بها فکر کردن اندیشه کردن خیال کردن را از خود دیور میداریم که مبادا به کفر برسیم بر جایی که نه خدا وجود میتواند داشته باشد و نه این نظم و نظام
میدانید میگوییند که خدا انسان را در مرحله همانند رحم قرار داده و ایشان منظور انسان نمیتواند در این مقام و مکان درکی از وجود داشته باشد تا به بعد بعدی از وجود که معاد و قیامت باشد وارد بشود تا بتواند درک کند و بیاندیشد و متوجه بشود در این صورت ما ها چون در این مرحله هستم که بر ندانی اشکار پس چکونه حرجی به ماست بر جهت خوب بود؟
میدویند ادم نه سنگ نه دنیا نه هیچ نه اما خدا هست خدا افرینده بر همه پس از افریدن هر کدام در هر جایی برای یا تکمیل کردن یا برای کاری افریده چون بی دلیل افریدن یعنی نادانی خدا که با توجه اعتقادی که ما داریم مردود بود این حرف از پاییه است و اما در مورد منظومه ها در مورد نظم امدن میدونید من بی سوادم من نادانم میداننم اگر کاری را خرا ب درستکنم انقدر به هم برخورد میکنند تا یکی که قوی تر باشه بر دیگری مستولی بشود توی صنعت جایی که من تا اندازه دیدم اندازه درک میتواننم روی اون منطقم را برپا دارم میتواننم این را بیابم که دو تا چرخ دنده که از روی نادانی من روی هم نصب شده است هر چند خیلی ناربط هم باشد انقدر بر هم سایش دارند و نیروی مخالف به استعاره میگذارند تا یکی یکی دیگر را خرد و نابود کند برنده اون جنس قوی است این قانون قانون طبیعت است این یعنی خود طبیعت بزرگ ترین معلم ما اگر فراموش نکرده باشیم و اگر این سایش در سمتی باشد که بعد از مدتی این دو چرخ دنده میتوانند تا زمانی قبل از نابودی نیز به حرکت در بیاییند تا پس از اون به نابودی و جهالتم خرد بشوند ایا سایش را در طبیعت نمیبیند ایا زور و قدرت را در طبیعت نمیبیند و هر چیزی که با شرایط محیطی خود را وقف داده است تا زمانی بیشتر عمر کند و در این حرکت نیز میشود بر تکامل داریون نیز بیشتر اندیشه کرد چیزهایی یببیند و یا غالبی شود بر مقلوب در جهت حرکت به جلو؟
ایا کفر از این بیشتر که تا الان شنیدیده اید بر گوشتان رسیده است بدانید یا ندانید اگر نتوانید بیاببید با اینها را در گوش خود مرور کنید که حداقل بیدار بشوید
ایا تا به حال از خودتان پرسیدید که اون چیزیکه شما ندارید چیه تا کامل بشوید اکر اون را داشته باشید میتوانید با یه معنا ی دیگر حتی به خدا حتی به همه چیز که وجود داشته نگاه کنید و اون را دورباه ترسیم کنید اون چیزی نمیتواند باشد جز زمان باشد تا بیشتر قبلش در این مورد بی اندیشیم تا بتوانیم بهتر بگوییم
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۲۳, پنجشنبه

تردید

دو هفته سپری شد تا اخرین مرز هایی که نباید رفتم نه با دین داری به اون جا رفته بودم و نه با کافریم اما رفتم و خواستم دیگر نروم نه اون باشم که خودم تا شاید دمی پیش از اون، اون را نقطه ابتذال ادمیت میدانستنم خود در اون اسیر بودم نمیدونم براتون اتفاق افتاده وقتیدارید به سمت بدی پیش می روید تمام عوامل و امکانات به اون سیر خوش میایید و سریع و تقریبا بی مهابا براتون سیر را مسهل تر میکنند و وای بر زمانی که میخواهید از اون نقطه عبرت بگیرید و باز کردید اما با هزار درد و الم نیز نمیشود به سیر اون امیدوارانه نگاه کرد
هوس ادمی را بر انسان بودنش مسخ میکند اون را در ابتدای خودشناسی و سیرت دچار تردید میکند واون را در مسیری پس ناکجا اباد میبرد باز خدایی را شکر که هوس را گذاشت در این انسان که اگر بد تر اون را میگذاشت ما چکار میتوانستیم بکنیم و بس
برایم همواره ا انسان تقریبا یه موجودی بود ناشناخته و از اون بد تر دوباره خود تقسیم بندی بعد از انسان یعنی زن و مرد اون ها که درودو بوته کاملاا متفاوت هستند چرا و چگونه باید با هم باشند با هم یه هدف اون هم زندگی کردن است را داشته باشند و با هم و کنار هم خود و دیگران و حتی جنس مخالف را تحمل کنند چیزی که برای نشان دادن تفاوت خیلی خیلی راحت میشود نام بیابیم تا برایش بیاییم هم سان بودن را نشان بدهیم
گاش صدای خوانده ای که من دارم الان گوش میدهم نوایش را میشنوید اون به زبان نه من نه شاید تو دارد از دردی میگویید که چون از دلش است برایم خوش و نرم و لطیف اما هموراه غمناک است چون برای متوجه شدن درد نگاه یا حس و یا حتی صدای نفس نیز اون را به حد اکمل نشان خواهد داد
اما چه بد ما همواره اون را میشنویم اون صدای حزن انگیز دیگر مارا از درد همدیگر با خبر نمیکنه اون چیزی که ما را از درد همدیگر ایمن کرده چیه اون هوس لعنتی نیز گاهی میایید توی روانشانسی این دردها اون برای رسیدن به هدفش حتی محزون بودن را اسیر میکنند اما ما نمیتوانیم حتی نقاش روی دیوارهای همدیگر باشیم
از هنر فقط نفش بازی کردن را یاد گرفتیم با اون خود را گول میزنیم و بعد حتی برای خود نیز یه نقش جدید بازی میکینم میدونید گاهی یادممون میرود که گریمور رول خودما کسی نیست به جز خودمان چون دیگه خودمان هم به خودمان ایمان اوردیم در نقش خودمان گاش دوباره روی دفتر مینوینستیم روی دیوار خط میکشیدم تا دیگر مجازی بودن بر همه چیزمان سیطره پیدا نکنه بازم این مجازی بودن خیلی بهتر از یاداشت روی امواج تراوش شده انرژی از درون مغزمان است
از ادم میگفتیم تا کجا رفتیم انگار خطاط خط نوشته های ذهن من مثل من بد خط بود همواره خطوط را با هم قاطی مکیکرد از سروته نوشتههایش میزد تا زود تر نوشته های که میبایست گفته بشود را فقط فعل انجامش را بکند نه باز تاب انجامش چقدر بد مثل من
از انسانها بگم از یافتهرهای جدیدم از اینکه خدای که باز خود خدا راباید دوباره بگوییم چکار کرده
زنها چه موجودات عجبی هستند و البته شاید اونها نیز همین تعریف مشابه را برای ما مردها داشته باشند اما باید من نوشته های خود را از دیوار مغز م روی این صفحه سفید بیاورم تا شما نیز ببیند درک کردم تا این نقطه حتی اگر تمام حرفهای من به ضم شما هپروتی بیش نباشه اما اونها بر عکس مردها روی چیزی همه چیزی را بنا کردند که ادم را به شرم میاورد در برابر انجامش چیز که من در نوع خودم اصلا برایم قابل تصویر نیست که اگر یه روز جای اونها بودن میتوانستم تحمل کننده اون عمل اونها بوده باشم اونها روی عشق و عاطفه همه چیزی را که وجود داره برپا میکنند اون حتی مسایل جنسیشون را روی همین برپا میدارند دردها و الامشون را با اون تحمل میکنند حتی موجودی مثل من مرد را با هزاران بدی و تخطی نیز باز به همین حس میبخشند تا دوباره به من رسم انسان بودن چیزی که برای خیلی ها مرده است بکنند اونها میایید برای رسیدن به نقطه عطف این تجلی مرد را تحمل میکند حتی در نقطه اوج میاییند مرد را با ترحم به زندگی برمیکردانندمردی که هواره اسیر یه چیزی است که هوس نامیده میشود ایا زنها از این سیر مصونند ؟
به نظر من اونها مصونند اما وقتی دارند رل بازی میککند تکرار این رل عاشقانه اونها را از مسیر واقعی دور میکننددیگر به قول معرف حرفه ای برخورد میخونند نه به صورت کسی مه واقعا برای دل خودش این کار را میکنند
راستی خدا کجاست /
کسی اون را دیده منکه خیلی وقته از اون خبر ندارم به قول ابرها دارم اون را لای امواج نور خورشید مییاببم اما اون اونجا چکار میکنه
خدای تو اگر هستی پس این مزخرفی که خواستی باشه منظورم خودم هست را چیست که افریدی ایا نمیدانستید این کیست که اون را افریدی تا حتی یواش یواش خودش را نیز مردود از همه چیز ببیند یه بار میییاد میگویید ما خدا را افریدیم نه خدا یه بار دیگر میایید میگویید خدا ما را افریده است اما من باورش دارم بیشتر دارد به سیر قهر کشیده از افتاب بدل میشه خوب یکی هم بیایید اگر خدا اون کس را دوست داره این دیوانه را از انسانها جدا کنند

عصاری


۱۳۸۵ شهریور ۱۸, شنبه

اقتصاد پویا

اصلاحات در تمام افوقها در سمت پیشرفت داره سیر میکند با این شتابزدگی که اون داره پیش میرود همواره هر ایرانی نا غاقل از این عبور همواره جا میماند
نمیدونم چرا این ایران در این خواب خوش نمیوزی که سالها فرو رفته نمیتواند بیدار بشود شادی از حسرت اینکه این خواب نمیه روز تداعی کننده تمام روزش باشد از این رخت تن بر نمیکند تا شادی ننبیند در چه جهنمی در کنار کدام در جزای چه کاری گرفتار امده
باز اقایان بر واردات بنزین تن دادند چیزی که رییس جمهور رجایی لقب نیز نتوانست بر این سیطره خود و شعارهای رنگارنگش را رهایی بخشد چیزی که داشت حتی روی تولید خودرو روی تولید تمام کشور نیز تاثیر بگذارد تا جایی که حتی اصلاروی حرفهای زیبای خود نیز یاد نمیاورد با وجودی که اون حرفها با درامدی که امسال از 50 میلیارد دلاری صنعت نفت نیز خواهد گذشت چیزی که در سالها از اون خبری نبود اما ندانم کاریها اشتباهات و تکرار اونها دوباره اشتبا سیاهی را پیش می اورد باز هم خواهد اورد اما دوباره باز کبکها برای دیده نشدن اما این بار برای ندیدن اشتباه مکرر خود چشمهای خود را بستند توی برفی از خیال توی روحانی تبار از صحر و جادوی یغمای ملت نابودی خود برای رسیدن به هدفی که چند روزی بیش نخواهد سیر مسیر داشته باشد
قبل از این در مورد بنزین خیلی بحث شد حتی با این عبارت که رانت خواری در این موضوع به حدی است که اگر فقط با چهار سال هزینه سوبیت بنزین میتوانیم ایران را از واردات این بنزین خلاص کنیم باز هم یه سال دیگر گذشت و باز هم یه خواب خوش نیم روزی دیگر
توی این دوران توی این عصر هر بار یه هزینه بر این ملت تحمیل میشود و باید به طریقی نیز این پولهای باداورده که فقط در دست سردمداران هست به طریقی خرج شود تا دیگر اثری از بودنها نباشد
یه روز فلسطین یه روز سوریه یه روز لبنان و یه روز دیگر یه بورکینافاسور دیگر و شاید فردای فردای فردای به میدان شوش خودمان هم این مال بخشیها نرسد اما اگر این میدان شوش هم برمیخیزید بر اسبداد شاه نمای این اخوندها خدمت میکرد ایا کمتر از جنوب لبنان کمتر میماند؟/؟!
احمدی نژادبر این که باید جوانان بر خواستهایشان اصرار بورزند و اون را فریاد بزنید این حس مرد را دارد در این نلت از بن میخشکاند چیزی که در برابر اون فقط یه سرخی سرب بهترین پاسخ در این نیزدیک سی سال بوده است و بس
راستی میدونید تویاین زمان که وقت استفاده و تهیه توزیع لوازم تحریر و کتاب و دفتر برای دانش اموزان است نه کاغذ گیر میایید و نه اینکه با افزایش سر سام اور اون باعث خاطره خوش دوران جنگ را برای هر ایرانی خواهد داشت
این بار هم یه خواب دیگر امشب یه یاداوری بد دیگر از بیدار شدن
عصاری

رنگارنگ

عاشق هستم عاشق یه دنیای زیبا دنبال یه دوستم دنبال یه کسی که با من بمیرد با من بماند و من را باخودش تا مرز دیورز و تمام فرداببرد اون که سالها از دور من را میپایید و هر بار به روزی دیگر نفرین بلاتکفی من را نفیر نیکمد و حتی برخی از مواقع نفرین
تو هم میایید اینجا من را یاد اون میاندازی و اغ من را با این حرفهایت از ته بن میسوزانید کاش این تن من هم از اهن بود که با سوختن سرخ بودنم برای تو و هر کس دیگر تراوش سوختن به تمام معنا باشد نه فقط دود سوختنم نشان از مردنم و مسیرم حرکت برای فراموشی باشد
امشب هم دوباره یه مهمان دارم هم تویی و هماون اما اون امشب تنها نیست شادی باز با تو برود و من را هموراه اون تنها بگذارد سالها با دعا خواندمش و بعد از نامید شدنم کافر شدم حتی بر بودنش نیز سیر ادمیت را از ته به سر مسیر کردم اما چه فایده ته دلم میدونم تو هستی پاک بزرگ مهربان و یه عاضق پرست اون را حتی بر سیر بدیت و بردگینیز مسیر مجازات نمیدهی
میدونی من غافل باز نمیدانم مسیری که پیش گرفتم از اون جایی که باید بروم وبرسم باز دور است پس اگر واقعا خدای منی اگر واقعا دوست منی و اگر واقعا من را بهوده یافردید من را رهنما باش من را برای خودم او را برای خودش تابرزگیت را در ذهن تن خاک الودم به کور تن سیرانی خود نیز یدک بکشم
بیتب

۱۳۸۵ شهریور ۱۱, شنبه

دیروز نامه

دیروزم با رهگذر شروع شد اما با خواب تمام شد امروز شد اما دوباره خوابیم و رهگذر رفته و به مقصود رسیده
دیروزم را با خون بی رنگ در ایران نوشتم دیروزم را به ارزان بودن ادم در ایران نوشتم چیزی که انکار اینجا جز بی ارزشترین و بی بها ترین چیزهاست میایید و میروم اما ؟؟ فکر میکنید اگر اونها مثلا در تصادف مثلا در بی تدبیری یا مثلا در بی مسئولتی فرد و گروهی از بین بروند اما مگر میتواند مهم باشد
نه این مهم نیست برای رسانه های ما کشته شدن یه نفر توی لبنان مهم است مجروح شدن اون دیگری در فلسطین مهم است اما مردن روزانه دها نفر توی ایران برای گرسنگی برای بی تدبیری برای مبتلا شدن به ایدز و یا به هر درد بی درمان دیگر که زاییده ضعف مدیران کشور است مهم نیست ونخواهد بود
هفته دولت بود هفته ای که طرحهای تکراری برای بار چندم به رسم یه مراسم قدیمی توی ایران باید دوباره توسط هییت دولت و کابینه هفتاد میلیونی احمدی نژاد که جدیدا باید فلسطینیها حماس و جهاد اسلامی و حزب الله لبنان نیز به اون افراد اضافه بشود دوباره پرده بردای و افتضاع بشود
بعد از این سفسطه ها من باید به گشته شدن بیشتر از هشتاد مسافر یه هواپیما دیگر در یه صانع هوایی دیگر باشیم با اون همواپیما های مدرن روسی که ضریب ایمنی فوق العاده اونها از بدیعات است تازه نیروگاه اتمی هم برای ما ساختن دیگر ضریب ایمنی اون دیگر با خداست دیگر با ماشین حساب هم نمیشود اون را به دست اورد تازه رهبر نیز خودش با دعای خیرش قرار است دور اون مجموعه یه فوت عاجل مرهمت برماییند
پس یادمان باشه اینجا ایران است ارزان و بیارزش بودن مردم و ملت خودمان است نه ......
روز خوش و یاد هفته دولتی که اگر قرار است جواب گوی این ملت باشد حداقل کاری که میشود برای این ملت کرد استفای وزیر را میتواند باشد با این خفت

عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۸, چهارشنبه

رهگذر

بد نیست من هم بنویسم از دیوارهای سیاه از ادمک های زشت . ادم بدی مثل خودم و از دورگردی مثل تو
کسی که نه شروعش با منه و نه قراره با من تمام شده شایدکمی بیشتر از یه رهگذر پس بمان تا اخر لحظاتی که از کنارم رد میشوید صادقانه قضاوت کن بر من بر خودت و بر دیوارهای کنارت

راستی هر روز بوی خونی که از عراق به مشام میرسه را احساس میکنی یا اینکه خونی را که هر روز اینجا داره به هر عنوانی بر روی زمین میریزد را تمام حس و حواست را به خودش جمع کرده و نمیگدارد شمام شما را بیکار بگذارد
چرا باید همواره بمب ادم را بکشت که ادم را ناراحت کند چرا اینهمه ادمی که هر روز در تصادف وضع بد جاده ها کشته میشود را ادم کشی نمینامیم چرا اینهمه انسانی که برای رسیدن به یه هوس زودگذر و ضعف در بردباری بع اعتیاد کشیده میشود را مردن و نابودی خانواده نمیبینیم چرا مردن از نوع جنگی برایمان شده بد و دردناک نمیدونم رهگذر هنوز داری با چشمانت به جملات من خیره نگاه میکنید یا دیگر نیستی
راستی شما فکر میکنید مشکل ترافیک ما چیست
ازنکاه من فقط ایرانی بودن مشکل ماست درد ما این است که فقط به خودمانم توجه داریم و مهم خودمان هستیم و وخانوادهمان و کمی بعد فقط خودمان تنها تراوشات خودخواهی داره تمام بعد های زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد
از این بد تر این تولد های امامها و نسبات اونها است که بر ترافیک بد تر تاثیر داره نمیدونم چرا باید نذرات با مردم ازاری باشه تا برای ادای اون بهترین دعا ها هموراه نثار باشه مردم گرسنه برای خودن یه لیوان شربت ماشین را در لاین اخر متوقف میکنند تا مبا دا شربت از دست برود
از این بگذریم میرسیم به چراغانی های اون ها که از پول ملت استفاده میشود برای اعلان ادم خوب بودن و ادم حلال خور بودن به امامشون که میخواهد یه روز لببیک بگویید به دعوت از مردم مظلوم و گردن تمام ظالمان را بزند پس اونهای که با پول ملت چراغهای را روشن کردن برای بهتر دیدن این امام خاص که زودتر بتواند کارش که کشتن ظالمان و دزدان کوی بازار است مثل برق دزدها

شب بخیر رهگذر
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۱, چهارشنبه

شب خدایان

در تداعی این افکار مریض شاید تو هم شریک باشی نخوانیدش تا ندانید درون این مریضخانه را.
برای دیدنش باید میرفتم باید برای خودم و برای تمامی افراد خانواده ام از برایش سبب خیر و خوبی میکردم چیزهایی که در برای به دست اوردنش کار و تلاش میگردم و میکردیم را باید از او سبب میخواستم اما باید برای خشنود کردنش نیز با خود برای او کاری و یا عملی میبردم تا نشان بندگی و نشان کوچکیم را برای او یاد اور اول برای خودم و بعد برای بی نفع نشان دادن اعمالم را از صرف بزرگی او میگردم و میداشتم
پس اطاعت را پسندیده دانستم در جهت رساندن رسم بندگی به کسی که به نیازمند نیست برای خودش نیز من بی اثرم و برای خودش شاید بودن من فایده اما شاید برایش برای باور داشتن ناتوانایی من در اعمال ازادی و حق انتخابم او را شاید بر دیدن این داستان تکراری مجاب کرده
میدانم من ناتوان نمیدانم نیمی از کارهایی که بنام عموم بر عهده همه گذاشته شد را بتوانم انجام بدهم تا باقی اعمال اکتسابی و باقی بماند
میخواستم از بت خانه بنویسم میخواستم از مکانی بنویسم که برای خدایان است جایی که بندگان برای ابزار بندگی به اونجا میروند و بندگی خود را ابزار میکنند جایی که شاید قبلا کسانی دیگر از برای خدایان دیگر حتی همین دیروز اونجا بودن اما تن من اونجا ندیدند و جا نگذاشتندبرای بودن انکسار من در شکست من در خودم
اما یه نفیر من را تفرین زده دیدکان دید و ممنوع شدم
عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۲۶, پنجشنبه

برنده

یه جنگ دیکر به پایان رسید و دوباره کسانی برای رسیدن به مقاصدشون کسان دیگر و حتی ملل دیگر را به گرمای خون داغ دار کردند تا هر روز خاطره نو از رقتگان و فراموش شدگان را به یاد بیاورند
میدونید هم اسراییل و هم حزب الله لبنان هم دو کشته های فراوان دادند اما بازنده اصلی فقط مردم لبنان هستند و بودند وقتی کشوری بعد از بیست و پنج سال ارتشش بتواند بیایید به مناطق جنوبی کشور فکر میکنند چی ازاد بود توی لبنانی که یه حکومت دارد و یه عالمه فرقه و دین و نیروهایی که هرکدام برای خودشان حاکم بودند و شاید هنوز هستند میدونید چیزی که لبنان را زنده نگه داشته و پایبند شاید همان درخت سرو باشد که توی پرچم اون کشور باشد درختی نشان مردانه ایستادن است اما هموراه تنها جلوی هر بادی و گاهی هم طوفان اما ایا همواره سرو زنده میماند
این سرو را به یاد داشته باشید وقتی در مورد عراق داریم فکر میکنیم بین این دوکشور خیلی چیزخایی برای مثال وجود دارد و خواهد داشت میدونید که توی لبنان نیز اگر گروهای مثل فالانژ و یا گروهای دیگر حتی مسیحی و یا شاید یهودی نیز وجود داشتند که حق در انتخاب سرنوشت خود داشتند چیزی که ما یک بار اون را در سالهای 57و 58 از دست دایدیم و فراموش کردیم که عراق نیز دارد اون را از دست میدهید و لبنان نیز اگر این سیر را تغییر ندهد خواهد داد
این سیاست است یا دروغ و فریب ملت که برای رسیدن به منافع که ترفتندی باید رجوع کرد حتی کشدن رفیق دیروز یاد حکیم بی افتید وقتی انزجار خود را از این شیوه حکومت اعلام کرد چگونه ترور شد یا چیزخای به همین سان اونهم از سمت منتقدان دیگران که خود را اصول خود را و مسیرهای خود را برتر از دیگران میدانند خود را اخرین انتخاب میدانند برای سیر قهرانی برای رسییدن به خدایی که ساحته شده از جبر است البته خدای اونها را باید از هر خدایی جدا داشت تا تفکر را در مخدوش شدن دل اسیر نکرد حتی خدای اونها را خدای اسلام نیزباید تمیز داد
میدونید این مسیر پاک سازی حزب الله را بایداز قبلا از این دید وقتی که دست عروسک کردان سوریه از لبنان کوتاه شد تا کم کم نقش اسپانسر این مقال یعنی جمهوری اسلامی نیز تله تاتر مشخص تر بشود
ببیند به نظر شما کی برنده است
فکر میکنم اینطور بیشتر از مردم ایران کسی دیگر نمیتواند از این اتفالات خوشحال تر باشد میگویید نه کمی به تاریخ اجازه مدارا با حال را بدهید
عصاری

cbs in tehran

بیچاره اقای والاس از شبکه سی بی اس امریکا که امده بود با اقای رییس جمهور اقای احمدی نژاد مصاحبه داشته باشد بیجاره بد جوری شوکه شدبود وقتی داشت این طور شواهد و قراینی که میبایست مشهود و مقبول که همواره سالها و سالها با اون زندگی میکرد و میکند را اینجا توی این ور دنیا فراموش و به ورطه فراموشی بسپارد چیزی هایی که ما سالها و سالها حتی دیگر برایم بدون قرین و بدون تفسیر شده باورمان نیست و باور نمیخواهیم بکنیم که مگر غیرش نیز میتواند باشد
میدوانید یه نقطه زیبا در بین حرفهای رییس جمهور بیان شد یه چیزی که نمیشود از اون بی خیال رد شد وقتی حرفی از بین عدالت و قانون بیان شد خود عدالت بر قانون پیشی گرفت چیزی که بنیان
عدالت خواهی را شامل میشود چیزی اصلا نمیشود بدون هم و بدون تفکیک هم برهم منطق گذاشت عدالت رسم قانون است و قانون نیز صدای عدالت در صورتی که دمکراسی و عدالت خواهی واقعا عادلانه باشد ایا توی ایران این مفهموم وجود دارد اصلا؟
از این حرف بگذریم تا برسیم به هاله نوری که اقای احمدی نژاد اصلا ردش کرد و بعدش هم رسید به این که میتوانیم توی خونه از حقوق خود دفاع کرد میشود با رفراندوم حق خود را ثابت کرد اما یادش رفت ما کجاییم ما نمیتوانیم این درد را بفهمیم ما برایمان این درد سخت نیست برایمان پاسخ ندادن رسم نیستاما برای رییس امریکا این یه نتگ است برای ما یه نسیان برای اون پیش مردمش یعنی شیرجه به انتهای منجلاب متفرویت برای اون و دیگر سردمداران حرکت به سمت اوج و والا به سمت شاید خدایی که می خواهد ستمگران را زود تر به ستمشان برساند
راستی از این بگذریم تا بداینم حزب الله کیه
کسانی مثل یا بد تر از طالبانی که در افعانستان بود کسانی بد تر از هر ستمگر و زور گو کسانی که خود را برتر از عموم مردم میداند برای نظر دادن برای تصمیم گرفتند چون کسانی که از اون حمایت میکنند پول و سلاح دارند کسانی هستند که میدانند چگونه ستم را به حد اعلا بر مردم برسانند حتی از همان رنگ باشند
بگذارید تاریخ بهتر برای مثل پیروزی اونها مثال بیاورد
عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۱۳, جمعه

موش کور: سپاه

با سلام
اقای سارگارا باعث شد تا من این چند سطر رابنویسم تا اینطور بی تفاوت خود را از این حوادث ندانم
میدونید که اقای سارگازا یکی از افرادی بودند که از پیروان خط امام در زمان انقلاب و قبل از اون بودند ایشان بعد از امدن از فرانسه به ایران شروع به پی ریزی ارکان سپاه پاسداران کردند همراه با دیگر هم گیشانشون دست به دادند تا بی قاعده ترین و بی منطق ترین ارکان نظامی را به وجود اورند این ارتش سبز رنگ بر خلاف رنگ لوای خود دارای حکمت تلخ و خشک بر مردمان و بر ایدولوژی اونها داشتند این سپاه همواره دارای نواوری نوین در این نظام دارد مثل اینکه ارامنه و دیگر اقوام دینی میتوانند بر اون وارد بشوند و با وجودی که مسلمانی را یکی از اولویت اولیه برای وارد شدن بر این نظام بود فکر نمیکنم بتوانند کسی هم سو بر اون دین مثل سنی و یا دیگر ریشهای دینی اسلام به اون وارد بشوند چون تماما به حربه های دینی خاص شیعیان این نظام را زنده و پویا میکنند
اما در ادامه میرسیم به سه انحرافی که اقای سازگارا که ایشون به عنوان حداقل به عنوان یکی از افرادی که توی این نظام بودند و خود را از تشکیل دهنده های این نظام میداند از سه عنوانی به انحراف حرف میزند که در زمانی که ایشان حداقل در ایران بودند و به عنوان یکی از دولت مردان این رژیم بودند میتوانستند بهتر و شیوا تر این مراحل را به مردم و ملت خواب الوده ایران گوش زد کنند
مردمی که به گقته ایشون هم خون عزیرانی را نثار زیاده خواهی خمینی و رفسنجانی کردند تا ملت همواره داغ بر سینه داشته باشند تا از خون عزیرانی که همواره عاشقانه به مرید خود و به اعتقادات خود تا اخرین توان خود از ایین واز کیش خود به ضم خود اما متاسفانه برای زیاده خواهی سردمدارن شهید راه سیر شده شدند
و از نهادینه شدن این سپاه برای سه قوا و نیروی چهارم قدس برای عملیات خارج از ایران برای کمک کردن به اقوام مسلمان البته فقط برای تثبیت افکار و ایدهای و ایدولوژی های خود تاسیس کردند و نیرویهای پنجم نیز در کنار اجازه رشد پیدا کرد اون هم نماییندگی ولی فقیه در سپاه بود که در تمام رسته ها در برابر تمام ادارات و نهاد های ارتش و سپاه بنیاد نهاده شد که هم اونها و هم حفاظت اطلاعات دو نیروی که هم راستا و هم سو و موازی و البته فقط در انتها به رهبر میرسید کار نظارت و تعیین خط و مش را بر عهده داشتند
و در مرحله دیگر از وارد شدن محسن رضایی و دیگر سردمدارن سپاه به عنوان دیگر اشتباهات نام برده است
ودر اخر هم اجازه به این نظام و دیگر ارکان دولتی برای به دست اوردن بوجه به صورت مستقل که در دو نهاد نمیشود سازمان بارزسی و همچنین حسابرسی کل کشور بر اونها هرجی داشته باشد یکی سپاه و دیگری وزارت اطلاعات بود که با رسوایی که وایت تایر در قاچاق کالا توسط وزارت اطلاعات در زمان فلاحیان و سپس اقدامات سپاه برای برنده شدن در مزایده ها و همچینی برنده تمام در تمام برنامه ها ی خاص که بیشتر نقش سپاه به عنوان یه دلال برای این نوع بازار سیاه شد تا هم بوجه خاصی برای این بند داشته باشد و هم نمایش بهتری بین مردم و ملت داشته باشد
اما اون زمان اقای سازگارا در کدام برف سرخود را پنهان کرده بودند که نمی توانستند ببین این مراسل را این اقدامات سرخ را مه با واسطه و بی واسطه با جان و مال ملت داشت بازی میکرد یادمان باشه بهتر از اقای نیک اهنگ کوثر کسی بهتر به ایشان پاسخ نگقتند

راستی اینر ا هم بهتر در کنار ندانسته هایم بگذاریم
سپاه در تهران در خیابان انقلاب روبروی درب اصلی دانشگاه تهران یه ملک مصادره را خریداری کرده و با پوشش باز سازی مشغول ایجاد یه تونل به داخل دانشگاه است که اگر فردای دوباره از دانشگاه بودی شلوغی امد این بار بیرون از دانشگاه نخواهد اونها را خاموش کنند اونها را از دورن بهتر مورد کنترل میکنند
ملک مورد نظر قواره دوم از تقاطع فخر رازی با انقلاب و درب ساختمان جنب بانک صادرات دربی که همواره قفل است و یک نگبان در پشت درب هموراه مشغول کنترل است اما .....
متشکرم عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۵, پنجشنبه

جنگ در کجاست

وقتی گربه در خونه ما دستش به اون گوشتی که میخریدیم و حالا با توجه اقدامات رییس محبوب ایران رجایی دوم با توجه به حمایت از مصرف کنندها که همواره شعار که نه اولویتها اصلی حتی مهم تر از اب خوردن رییس جمهور احمدی نژاد است باعث شده که ما هم مثل تمام ایرانیان دیگر نخوریم و دیگر این عادت بد که گوشت خوار باشیم را از ذهن الوده به این کلمات پاک داریم تا اون گربه مثل سردمداران کشوران خیط و خجول از کارها و گفته ها خود نباشند میدونید وقتی ایران به کنفرانس که در مورد مسله اسراییل و لبنان در روم بوده و ایران که یه پای این مناقشه مثل اسراییل بوده اما یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم اما هردو کشور به این کنفرانس دعوت نشدند و کشورهای نظیر ترکیه که همسایه ما است به اون کنفرانس دعوت شد و در اخر هم از کوفی عنان تا کاندولیزو راییس با توجه به اقدامات ایران و سوریه ضمن به خویش تنداری طرفین مخاصه یعنی اسراییل و گروه حزب الله از این دو کشور از دخالت در امور این جریان باز داشتد و جالب اینکه حتی لبنان نیز در این کنفرانس شرکت داشت اما نه برای ارامش به صلح بلکه برای اشنا سازی دیگر کشورها از اتقاقات و جریانها مورد نظر اما میدونید ایران از اینکه دعوت نشده به جامعه جهانی شکایت کرده.
میدونید این هفته در ایران خیلی سکوت مرگ بار اقتصادی در جریان بود و این را میشد در تمام صنایع و صنوف دید میدونید حتی مواد غذایی که این در نوع خود بی سابقه بود میدونید این یعنی چی؟
راستی این را بگیم که تقریبا دولتهای عربی بر اینکه حزب الله اغاز کننده جنگ بودند اتفاق نظر دارند چون هیچکدام از اونها اسراییل را محکوم نکردند اما انکار توی کشور ما برعکس است
عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۲, دوشنبه

جنگ

تازیانه های جنگ هر روز بیشتر بر مردم سیتره خود را با هر گلوله ای که شلیک میشود به رخ میکشاند اما ایا باز مردم این دنیای به اصلاح متمدن باید این رنج را که چون ادم هستند تحمل باید بکنند؟
جنگ نوین از به اسارت گرفتن دو سرباز کشور اسراییل توسط نیروهای گروه تقریبا که نه دقیقا خودمختار حزب الله لبنان شروع شد گروهی که با بوجه ماهیانه 10 الی 15 میلیون دلار توسط جمهوری اسلامی تغذیه میشود و نه توسط دولت لبنان و نه توسط ملت لبنان خط و مسیر خود را تعیین میکند این گروه از ایران و سوریه خط مشی و مهمات و اسلحه دریافت میکند و نقریبا ایینه و نقطه نظر دولتهای این دوکشور است دولت سوریه نیز بعد از مرگ حافظ اسد دچار مرگ سیاسی شد و تابه اون حدی که مجبور شد از خاک لبنان نیروهای خود را خارج کند به دنبال تثبیت موقعیت سابق خود بود و با همکاری شریک خود یعنی ایران در صدد بازگشت به قبل خود بود و با نفوذی که در این گروه لبنانی داشت و رابط دولت ایران با اون گروه شد تا مسیر نزدیک تری برای مقاصد خود بیابد از این مسایل بگدریم میرسیم به این مرحله که در حال حاضر دولت لبنان در این مخامصه تقریبا بی طرف ترین موضع خود را دارد چون در مرحله ای است که به تمام دولتها ثابت کردکه خلح سلاح نشدن این گروه در توان و در کنترل ما نیست اونها یک دولت و ملتی در راستای لبنان ازاد تشکیل داند برای برسیدن به اهداف و مقاصد یک ایدولوژی که با هزینه کشورهای دیگر اما در خاک اونها و با خون اونها در حال رقم خوردن است و بس
میدونید برایم جالب است مقایسه این دو اتقاق در مرز ایران و پاکستان یه گروه 15 نفری مقامات ایرانی به اسارت گرقته میشود و به خاک پاکستان برده میشود اما برای دولت ما یه اتقاق بیش نیست اما دو سرباز برای اسراییل یعنی دو انسان یعنی همان نامه همان پیر زنی که با استمداد خود باعث جنگی در بین اسراییل و دول عربی شد تا به اونها ثابت کنند اونها همانطوری که از یک نژاد هستند به پشت هم نیز بر هم استوار هستند نه فقط برای منافع؟!
راستی میدونید سیایست ایران در این جنگ چیست اول اثبات قدرت خارجی ایران در زمانی که اگر به ایران حمله نظامی اگر بشود در ضمن تحت تاثیر قرار دادن مسایل اتمی در این زمان برای دفع زمان و در اخر ایجاد بی ثباتی در منطقه برای رسیدن به اهداف خود
شاد زی
عصاری

۱۳۸۵ تیر ۲۵, یکشنبه

سنگ نوشته

یه شب تو امدی یه شب من نبودم یه سایه از اون بالا از جایی که خورشید میاید اینبار امد تا نبودن تو را به رخ من نکشد تا فراموش شدنم را به خاطرم نیاورد اما؟
اون سنگ اسمونی یاد اورد چه حدیثی بود که سایه را از بالا به پایین رسوند و من را از مجبور به دیدن بالا کرد چیزی که بود و میبایست میبود اما ایا من استحقاق این عبور را داشتم ؟
اولش با ترس اخرش با ترس یه عمر همواره با ترس یه ترس از نبودن و نکردن و نشنیدن یه ترس از حسرت تمام حسرتهای بی ثمر شدم ای کاش اسمان بود ای کاش یه اسمان دیگر بود
ایده ارمان و ارزو تمام منطق عبور از این سیر ادمیت اما بعد دیگر ادمیت در بوته ازمایش اونهم ازمایش خودش در وجود خودش

عصاری

۱۳۸۵ تیر ۲۲, پنجشنبه

سایه

برای امشب از دیشب شروع میکنم و برای هر روز هم از دیروز اما اثرها هم کمرنگ تر میشود نمیدونم شاید روزها را هم رنگ بی اثری گرقتند تا این گذر بر اونها نمود نکند اما باید دیروز را بخاطر داشت چون تنها چیزی که فعلا نشدنی است در این دنیا بازگشت به قبل است .
میدونم برای هر کسی حتی شما هم حرفهای من حرفهای بی منطق حرفهای بدون شروع یا حتی فقط کنار هم امدن کلمات باشد اما بیشتر مواقع این حرفهای من نیست این را فقط بدانید تا بدانید این هم شاید من باشم اما بی مسیر در مسیر حرکت ادمها در جاهایی که اونها قدم بر اون مسیر گذاشتند و اما شاید بر اون مسیر عبور کرده اند تا شاید اتفاق را برای تکارا شدن به ورطه فراموش سپرده باشند فقط همین
عصاری

۱۳۸۵ تیر ۱۶, جمعه

برای هیچ کس

برای نوشتهایم نمیتوانم خواننده ای بیابم اونقدر برای دلایلم منطق ساختم خودم هم باورم شده آخر منطق هستم اما توی هپروت هنوز خوابم توی خیالاتم غرق ام نمیتوانم به خودم دلداری ندهم که این بار حداقل شاید تویی باشد تا بداند این بار شاید شاید من اون ادم همیشه نباشم کسی بشوم که حداقل برای دو مرتبه نوشته های خودش را بخونه و بعد بگذاره توی وب لاگش این بار اگر بتوانم مرد همیشه نمیخواهم باشم میدونید دیدم سازم شکسته از غم سازم شده این بار بی صدا میخواهم بنویسم و بگوییم سکوت تو صدای من و فریاد او همه نواهایی هستند که از بعد اغازین رخت بر این دنیا کشیده اما بی اثر مانده در خیلی مواقع فقط توانسته یه رخت اونهم از جنس کاغذ برای این دنیا باشد اما نوشته ها چی آیا اونها نیز عاقبت همان رختها را خواهند گرفت میدونید به خودم امد هم باز که دارم بی اثر شدنم را با تمام وجود احساس میکنم و میدانم دارم مثل همه میشوم مثل تمام ادمهای که پیرامونم هستند و برای فقط حالشون تلاش میکنند و برای آتی برای نقشی که باید داشته باشند اصلا نمیخواهند خم به ابرو بیاورند شاید این بیماری مزمن این ادمهاست چیزی که همه دارند و نمیتوانند اون را تمییز بدهند از تن خودشان نمیدانم شاید تو راست میگویی من باز دارم بی منطق میگوییم باز دارم توی خیالات خود شنا میکنم و هر بار توی این شنا معتبر تر میشوم میدونم داری من را از اون ورای دیوارها میبینی و میدانید من و تو و هر مایی که در اطرافمون وجود دارد یه نوعی گرفتاره گرفتار تنش گرفتار افکارش و اصولش و یا در کل گرفتار محدودیه ای خود برای خود ایجاد کرده و بالطبع خود کرده را تدبیر نیست اما ایا میشود هر شب چشمک زدن ستارها را فراموش کرد زود خوابید تا اونها را نبینیم ایا میشود مثل تم بارون بر صورت اونهمه شقایق تلنگر بیدار باش بزنیم و باز خواب باشیم و باز دنبال ناجی باشیم این انگشتهای عصانگر دیگر به دستور من نیستند دارند ازته ماورای اعماق ونوشته ها خرفعایی مییابنند تا توی این دخمه باید درج شود کاش دوباره دخمه ای میبود تا من را به اون میسپردند تا روز یک روزمانده به رستاخیز و تا اون زمان من هم فراموش شده این دنیا نمیشم اما ایا واقعا این رخداد من را اثری میکنه تا با اون سیر تا سیاره های دوررادور جایی که اون ستارههای هر شب بیدار هستند ببرد"

۱۳۸۵ تیر ۱۲, دوشنبه

حرکت به جلو؟!

حرکت به سمت جلو اونهم با سرعت باد به این تنها مولفه مورد حتم و با ور جمهوری اسلامی ایران است
اما چیزی که توی این حرکت فراموش شده جهت این سیر قهقرانی است که ادم را مبهوت میکنه
میدونید کسانی که توی این مملکت پا نهادن برای حکومت خیلی حساب شده شروع کردند برای بلعیدن کسانی که شاید توی این سیستم هم بودند که مال نمیتوانست اونها را استقنا کند اما بسیاری از اونها این خصیصه را دارند و داشتند که با گذر زمان این خاصیت روزبه روز نمایان تر میشد
میداند از این شیوه شروع کردند کسانی که با رژیم بنا به هر دلیل وابسته بودند محکوم بودند کسانی که پول هنگفت داشتند اونها بلطبع دشتشون توی کاسه رژیم باید باشه پس اونها هم خائن هستند و نمیدونم این گذر را نمیتواستند ببینند کسانی که در تجارت های بزرگ و یا سرمایه گذاری سنگین در صنعت انجام میدهد همواره با توجه با شرایط روز باید برنامه ریزی کند و فکر روز داشته باشد بداند اگر امروز دولت این تصمیم را میگیرد بر اقتصاد و سرمایه ایشان چگونه سایه میاندازد و این درکل میشود صاحب سرمایه به دولت نزدیک بشود چیزی که حتی امروز در این اقتصاد با این همه مریضی نه به اون سطح که با سطح خیلی نازلی قابل دید است
میدونید هفته گذشته رفتم سازمان چاپ سوره که سازمان تبلیغ اسلامی اون را زیر نظر دارد و با توجه به اینکه این درچاپ خانه در زمان رژیم گذشته متعلق به اقای علمی بود کسی که کمتر کسی را میتوان یافت که به قدرت رسیده باشد و با کتابهای که ایشان به طبع رسونده باشد با سواد نشده باشد اما به هر هزار و یک دلیل قانع کننده رژیم کل مجموعه از ایشان مصادره شد و بعد از بیست و هفت سال فقط جایی که چاپ خانه توی اون بود در خیابان پامنار تهران 17 میلیارد فرخته شد ماشین الات را فراموش کنید ببیند این پول از کجاست به کجا رفت ایا مشخص خواهد شد این ثروت کجارفت و ایا این پول با اون منشا داره تبلیغ دینی خواهد شد که توی اون حق الناس را بالا تر از حق الله میداند ؟!
میدونید اول امدند کسانی که با توجه به وضع کشور با اون حالت نیمه تعطیل و حکومت نظامی ترجیع دادند از کشور بروند برای مدت موقت با توجه به داشتن ثروت بلافاصله اموال اونها را مصادره کردند و برای صاحبان صنایع بزرگ نیز به هر انگی اموالشون مصادره شد و جالب است برای کسانی که مورد نداشتند به علت بدهکاری به سیستم بانکی کشور که هرمیتواند برای رشد کلان از اون استفاده کند نیز به علت بدهکار بودن اموالشون را مصادره کرد و بعد نوبت به بانکها بود که چون برشکسسته شده بودند چون بدهکاران انها شده بودند خود دولت که همه چیز را مصادره کرده بود پس اونها را نیز مصادره کرد و به این روش ثروت شاه و ثروت تمام سرمایه داران شد حساب رهبر که امروز میخواهد بنا به اصل 44 همه را دوباره به مردم که نه کسانی که از این رژیم با توانیهای خاص یا اینکه خود افراد این رژیم تمام بنگاه های دولتی را که نه مصادره ای را از ان خود کنند اونهم به صورت رسمی نه صوری تازه اصل پولش هم کجا خواهد رفت را هم باید فراموش کرد

عصاری

۱۳۸۵ تیر ۹, جمعه

صدامین

این صدامین مطلبی است که دارم توی این وب لاگ مینویسم پس این اسم را انتخاب کردم
بلند بلند دارم به ترانه هایی گوش میدهم که خودم از اون ها سر در نمیاورم و فقط صرفا دارم گوش میدهم انگار کار مهم و اساسی فقط
همین است تا یه ورق دیگر از این زندگی بخوره تا شاید فردایی بیایید تا امروز به اون امید پایان برسد و یه دوباره دیگر بشود
نمی دونم با چه حرفی از اون جایی شروع کنم به باز کردن صندق دلم جایی که توی اون یه عالم اصرار از من ناقل اونهاست
باید سعی کنم تا اون فقط بگم تا هم تو و او و هم خودم از توشتن و خواندنش محکوم مشوند صد البته محکوم تنها من هستم که میگوییم برای نقد شدن و تو میخوانی برای نقادی اما ایا تو هم امین هستی و عادل؟
چیزی که توی این دنیا به ما رسید تمام شد
امروز یه روز دیگر است فردا هم یه فردا دیگر اما بی افق تا زمانی که نیامده اما وقتی امد میشود همین امروز شاید به اندازه همین الان بی اهمیت و بی ارزش میدونید این ساعتی که من دارم مینویسم این مطالب را در جمعه شب مصادف با یکی از اتفاقاتی که یه ورق اساسی توی زندگیم زد و ماحرای زندگیم شاید به مقدار بی اندازه ای تغییر کرد مهم شاید بود اما غبار زمانه اون را کم کم کمرنگ نیز کرده اما همواره من را به خاطر میاندازد و توی وب لاگ اولینم توی اون اون را نوشتم چیزی که من را به سمت ایران برگردانند البته من اون کسی نبودم که رفته بودم حتی توی اون مدت اندک نیز به مثابه یه ادم دنیا گشته در بعضی از مسایل پخته شودم و بیشتر از پخته شدنم بیدار شدنم مهم بود چیزهایی را دیدم که گر هر بار و هر بار هم صد جور به من تلفیق میشد نمیتوانست من را به اونها متوجه کند اما مهم اون بود که شد
خوب از من و ماجرای من بگذریم به ایرانمان میرسیم جایی که حداقل برای همه ما ی خونه است اما به اندازه یه سرزمین جایی که الان هم مثل همیشه در دست دژخیمان است یک بار با عبا یک بار با زور یک بار به اسم حیله یک بار به اسم روشنگری و روشن فکری اما مهم نیست دوباره فقط ارزش مند میشود با اون بخواهیم هم درد بشویم بدانم بیگناه ایران ماست که هموراه در دست متخاصمان بود ایا اب و هوای چند گانه اون در این سیر درد مند ایران بیگناه است یا نه اون یه سایه از شرایط اقلیمی است مه بر خود ایران سیطره انداخته میدونید عربها اقلیمشان تقریبا با شرایط کشورشون و تاریخشون خیلی هم سو است و یا کشور دیگری کنار دریا هم اون طور اما مردمان ما عادت کردند به چهار فصل توی چهل اقلیم ایران زمین تا هر طیف و طایفهای سیر خود را به اون تقدیس به عبارت عبور کند
با احترام
عصاری

۱۳۸۵ تیر ۲, جمعه

برای شماست!!

این متنی را که میخونید فقط برای شخص شما که دارید این را میخوانید نوشته ام متاسفم که نتوانسم برای پارای از مسایل تمام و کمال بنویسم اما میدانم اون چیزی که میبایست بدانید و متوجه بشوید را حتی به تلنگری خواهید فهمید اما وجدانتون را از پاسخ محروم ندارید
پرواز بلند میبایست باشد که هر چند در تلاطم و زلزله بخواهد بر اصل پرواز اثر بگذارد نتواند جز نسیم بشود بر ایده و سلوکی که شما دارید هرزور به خود یاد اوری میکنید که باید بیدار بشویم و اون باشیم که هستیم نه اونکه برای به دست اوردنش دمی را به تمامی میبازیم برای شروع برای خودمان حتی به صورت ابتدایی هم شده یه برنامه میگذاریم توش پر از اما و خود یا و واو میگذاریم و برمیدارین که اصولمان اول برای خودمان خوشاید باشد و بعد به ثبات رسیدن مان راه رستگاری باشد و این محور عشق میایید محبت میایید و دشمنی و کینه میایید و و روز های تکراری و لحظات ناب اما دوباره میرسیم به جایی که هوس بر حواس میخواهد مستولی بشود و از راه اصول حتی به وصالی میخواهد یه چیزهایی را به قراموشی بسپاریم تا شاید چیزی که الان بهتر ین است عاید بشود
این را میدانیم که اصولی که هر شخص برای خود دارد باید یه قواعد و قوانینی با اصول دیگران هم خوانی و شیوا تر گویا شود تا بتوان زبان عشق زبان تکریم و زبان حس ماورای حیوانی را از هم تمیز دارد که توی خیلی جوامع دین میخواهد این اصل را بازی کند و و در برخی دیگر ایدولوژی خاصی که اسم اون را میشود یه رخدار بدیع به صورت دمکراتیک نامید من شخصا نمیخواهم انسان ایدالیسمی باشیم بهتر میداند رئالیسم باشم تا بطن جامع بتواند برای سوالهایی که دارم و برای پاسخهایی که دارم محل ایمنی باشد برای زمان انیم و اتیم
میشود از عبارت بالااین را به اختصار نام برد که من در مقابل حتی مخاطبم میبایست شرایطی را ایجاد کنم که ایشان با بودن من احساس شرمندگی پیش خودش نکند و من هم به همین شکل اما اگر فرضا ایشون بخواهد یه شخصیت دیگری باشد برای اینکه اینجا بماند برای اینکه بخواهد با اون به واسطه ای وصالی بیابد یه محل برای خودش بسازد که توی اون یه عالم خیالات و هپروت وجود داشته باشد چون اینجا اون همان همیشگی نیست و از کجا میداند من همان واقعی هستم و باز فرضا بداند که من هستم اون کسی که خودم را دارم نشون میدهم ایا اون برای اینکه از حقیقت خود پا فراتر گذاشته تا باشد ایا استحقاق ادمیت را دارد در صورتی که بر اصول ادمیت دارد پشت میکند
میداند جالب از این طیف میشود این را نام برد که ارامنه ایران برای ازدواج اصلا چیزی که توی اسلام به عنوان مهریه نام دارد ندارند؟
یعنی اونها باید اونقدر به چیزی که برای اون پاییند میشود ارزش قایل بشود که مغذرت میخواهم این عبارت را استفاده میکنم ترمز ایمنی نمیخواهند
امیدوارم از حرفهای نامربوطم چیزی که توی ذهنم است برداشت کرده باشید
عصاری

۱۳۸۵ خرداد ۲۴, چهارشنبه

کمان انسانی؟

با سلام و عرض ادب تب فوتبال انگار بر وب لاگ من را هم تاثیر گذارده تنبلی برای هر کاری نیاز به دلیل هم که حداقل خود ادم را بفریبد نیز احتیاج است
راستی چند روزی است ذهنم بد جوری به موضوعی چلب شده میخواهم بگوییم تا شما هم در موردش بیشتر بی اندیشید شایان ذکر اینکه من هیچگاه مخواستم حرف و ایده ام را بر کسی مستولی کنم فقط دوست دارم تلنگری بر مخزن افکار باشم تا اونها را برای موضوعات پیرامونمان بیشتر مستعد کند تا غبار تکرار بر اونها سنت و بعدش هم اصل پایه نشود
خوب به موضوع خودمان بپردازیم؟
میدانیم که انسان یه زندگی دارد که به صورت تشبیه میشود به یه رسم سینوسی یعنی به دنیا امدن میشود نقطه شروع این قاعده که برزمان صفر ما و( بر زمان حرکت شعور بر اندیشه)این رسم الخط را میتوان بر این گونه تصویر کرد که نقطه اوج که مرز زمانی بلوغ فکری یا میتوان نیمه عمر را که به صورت معمول برای یه سن متعارف است را پایه این نقطه اوج حساب کنیم که برا هر اتقاق که برای هر انسان مورد اشاره برایش ایجاد میشود را میتوانیم یه طریق دیگر برایش تفسیر اونهم منطقی برایش تفسیر کرد که از این بحث کمی به دور است اما در ادامه زمان مرگ نیز میشود نقطه انتهای یک نیم سیکل به حساب اورد و پس از اون میشود دنیایی بعد از مرگ و که سطح شروع و پایان را میشود تقریبا با هم هم رنگ و هم سان خواندو دید و باقی اون را میشود به نیم سیکل مخفی نام ببریم که ما فقط نقطه شروع اون را میدانیم و بس

در مورد انسان باید این را پیش خودمان این سان باز کنیم که انسان بعد از نقطه اوج کم کم به افول میرسد که این افول در جسم و در ذهن هر دو ایجاد میشودو در این سو انسانها برای خودشان قانونی را ایجاد کردند تا انسان را باز نشسته کنند تا هم مانند کودکان که احتیاج به تیمار دارند بتوانند مورد توجه قرار دهند و برای همین توی سنین که اسنان تقریبا پیر میشود برای ون مارهای مهم و سرنوشت ساز تکلیف نمیکنند چون بر قاعده اونها نه قدرت ریسک پذیری دارند و نه توان بهترین برداشت وتصمیم را دارند
حالا یه سوال پیش میاید که ایا تا به حال شنیده اید که یه اخوند به علت کهولت سن از بازنشت بشود و برود برای استراحت تیمار شود ودیگر برای دیگران تکلیف نکند چون دیگر در مقامی نیست که بتواند به بهترین نحوی برای دیکران تصمیم بگیرید
در کل چند قشر در جامعه هستند که هموراه بوی از بازنشتگی ندارند از مهمترین اونها افراد بی وضاعت و کسانی که به قول خودمانی به نون شبشون محتاج هستند و دیگر میشود از متکدیان که به صورت حرفه این کار را میکنند چون کهولت نیز یه وجه خوبی در این شغل است و دیگر هم همین روحانیت که باید بی قاعده و بی قاتون ترین شغل بنامینش
ایا به نظر شما روحانیت میشود یه شغل باشد در صورتی که باید اگر الگوی اونها رسولشان هست برای روحانیت باید اگر ماه و خورشید را در دست انها بدهند باز این کار را که راهنمایی و ارشاد مردم است دست برندارند

با احترام
عصاری

۱۳۸۵ خرداد ۱۵, دوشنبه

خرمشهر تا بوشهر

میدونید ادم تاخدا گاه یاد جنگ میافتد در این روزها که وقتی خرمشهر را ایران از عراق باز پس گرفت کشورهایی منطقه و دیگر کشورهای همسو در این مقال امدند و از ایران برای ادامه ندادن جنگ دعوت کرد حتی به روشنی این که کویت و عربستان در صورت انصراف ایران از ادامه جنگ تمامی خساراتی که به ایران ئارد شده را جبران و عراق را مجبور به باز گشت به مرزهای اولیه که در قرار داد الجزایر نام برده برمیگرداند اما خمینی کبیر!! و دیگر دست دندگارانشان مثل رفسنجانی که در اون زمان ریاست کل قوا نظامی ایران را بر عهده داشت و همچنین خامنه ای که ریاست جمهور را بر عهده داشت بر ادامه جنگ تا رسیدن به کربلا وبعدش رسیدن به بیت المقدس باید ادامه پیدا کند
در این زمان بود که دیگر حتی رفیق شفیق ایران البته پول ایران یعنی شوروی هم کمی ازمواضع خود عقب نشت چون دیگر رقیب جنگ سرد اینجا دیگر دشمن نبود بلکه با دید دیکری داشت به موضوع داشت اما سکه پیروزیهای ایران دیگر رخ ننمود و عملیات کربلای 4 باعث شد که سردی دیگری بر افول ایران بشود تا اینکه ایران ضمن تحمل بیشتر گشته شدگان که دیگر نمیشد اونها را برای هر سردر کوچه استفاده کرد چون باید برای هر کوچه ایرانی دو نام میگذاشتند و هم اینکه خزینه ایران داشت به انتها میرسد دیگر رفیق شمالی نمیتوانست بدون دیدن پول به ایران موشک بدهد دیکر نمیتوانست باور کند ایران پوای براش مانده و البته واقعا اینطور بود که خمینی مجبور شد جام تلخ را بنوشد اونهم تنهایی چون کسی که حرف اول و اخر را میزد در صورتی که حتی شاید توی ادامه جنگ شاید کسی بود که بیشتر از 40 در صد رای نداشت اما جام را باید اون مینوشید و بس
اما حالا
دوباره این اجماع دو باره می خواهد که ایران دست از حقامت خود بردارد و دست از این انرژی خطر ناک بردارد تا ضمن حتی دادن نیروگاه اب سبک نسبت جبران خسارات ایران در مورد ضرر که نه پول یا مفتی که به روسیه دادند را به اشکال ممکن به ایران بدهند
خوب برنده حتما ایران است که نمیخواهد از این شیوه بسته برکردد مثل فتح خرمشهر امیدوارم پیروزی کوتاه نباشد
مه در پایان جنگ دوباره ضمن قبول تمام خسارات و پرداخت اون باید دوباره نسیت به چبران کردن عواقب اون نیز شد؟

مقایسه
پیروزی خرمشهر ادامه شیوه اب واتش غنی سازی
جبران خسارات جنگ میز مزاکره برای مشوق به تعلیق
ادامه جنگ ادامه غنی سازی
انتهای جنگ ویرانیهای ایران التبه با هزینههای بیشتز
گشتار مردمان بیگناه با کشتار مردمان با شعار

شعار کربلا و بیت المقدس انرژی هسته ای حق مسلم ماست

ایا وجه مسبب این بدبختی نمایان شد؟
ایا شوری برای ادامه این حماقت میشود التبه با مردم؟؟/؟



عصاری

۱۳۸۵ خرداد ۳, چهارشنبه

سرزمین ما هنوز در تفکر، قومی و نژادی

بایدیه طوری شروع کنم تا منهم مثل روزنامه ایران ممنوعه و توبیخ نشوم نه از طرف دولت و دولتیان بلکه از طرف خودم و ازسوی وجدانم
میدونید که روزنامه ایران توبیخ شده و سپس توقیف نیز شد تا دیگر کاریکاتور نکشه اونهم از زبانی استفاده کنه که بیشتر شبیه مردمان برره باشه بهتره چون اونها را هنوز کشف نکردند تا مردمانشون بدشون بیایید البته بیشتر ایرانیان با زبانشون اشنا هستند
میدونید وقتی مردم ایران عموما وقتی نتوانند قدرت قشری یا فردی را تحمل کنند اول میاییند و اون را باور نمیکنند اما وقتی رسیدند به جایی که انکار نمیتواند جایی داشته باشد میاییند و اون را تحریف و یا اصلا طرفشون را دچار یه مشکل اونهم از نوع غیر واقعی که نتوانند دیگر اصل وجودی اون قشر و اون فرد براش معنا داشته باشه
قبل از ادامه نکته دیگری بنویسم که ما ترک نداریم اذری زبان داریم ایرانیان اصیلی که بیشتر از دیگران شاید ایرانیان اصالت خودشون را حفظ کردند به مثال اسامی شهرهایشون
و یا بیاییم از شهر قزوین بگوییم که جز سیاسی ترین مناطق ایران هستند که وقتی نتوانستند اونها را شاید تحمل کنند انگی به اونها زدند و یا لر ها افرادی که برای مروت و مردانگیشون حتی جانشون را میدهند که این نشان از سادگی اونهاست بی غل و غش بودنشان است نه زود باوری اونها و این برای دیگران با هر زبان و هر کیش صادق است که باید ادم بیشتر بی اندیشد و متوجه بشود
از این بگذریم به این میرسیم که اونها به حق خودشان اعتراض کردند اما مهمتر از اون این که چند نکته در ضمن این پیش امد رخ داده باید یاداوری بشویم تا یه بار دیگر اسیر سفسطه این سیستم نشویم
یادمونه اعتراضهای بسیجان در مقابل سفارت دانمارک که کاریکاتور کشیده بودند اونجا یه حیوان را اورده بودند در صورتی که برای ما اون حیوان استوره نادانی است اونجا هم درباره کاریکاتور بود و اینکه ما برای مقابله با زبان ایما و اشاره کاریکاتور اعتراض زبانی البته ما از نوع مردمان ایران است مه شخص من و بعد حتی شروع به چنگ برابر کردند که کاریکاتور بکشند حتی مسابقه و جایزه کلان نیز حرفهایی را داشت و اینکه چرا شورای امنیت ملی تشکیل جلسه باید بدهد اونهم به یه تخلف مطبوعاتی!!
امروزکه چهار شنبه است است من وقتی از جلوی درب دانشگاه تهران عبور میکردم تعداد زیادی افراد نیروی انتظامی را دیدم برای جلو گیری از اعتراض اذری زبانها که بعد از تبریز و اردبیل حالا نوبت تهران است که حتی بعد ازحتی شلوغ شدن و حتی اعتراض بیشتر مردم به دیگر چیزهای پیرامونشونوجود داردو اون موقع وزیر کشور مثل حوادث اهواز دست خارجیان را در این اقدامات میکشند جلو
راستی بیایید یه کار مهم بکنید اونهم ایرانی را بدون دشمن تصویر کنید برای خودتونه اون موقع میبیند چقدر چیز و چقدر اقدامات که دارید و داریم توی خیالات دشمن میتامیمشون مرا را از مسیری که باید به سمت راه رهنمون شده برای پیروزی و سر افرازی اسنانی به پیماییم را داریم بر عکس اونهم با چه سرعتی طی میکنیم

۱۳۸۵ خرداد ۲, سه‌شنبه

خواب عدالت

باید از عدالت در سرزمینم حتی به اندازه یه وبلاگ بگوییم تا بدانیم چقدر بی عدالتی رسم شده در این سرزمین پدریم البته متاسفانه
میدانیم که در کشوری که ما در اونیم اهریمنی سکنا گزیده که ما به اون اجازه رشد دادیم و اجازه نمو اما به چه اندازه؟
در قوانین اهریمن هموراه راه فرار به سمت دوباره اهریمنی شدن است نه رهایی از این استبداد فرمانده انتظامی تهران بزرگ در زمانی که حوادث کوی دانشگاه و سپس هجده ام تیر که مردم توی اون برای چند روزی اجازه اعتراض به سیستم را به صورتی تصادفی پیدا کردند اما خیلی وحشت ناک اون را حفه کردند یادمه که در اون زورها حتی تا چهار راه ولی عصر که تا میدان انقلاب و 16 آذر فاصله داردو نسبتا زیاد هم نفس کشیدن به سختی انجام میشد با اون همه گاز اشکاوری که برای استقبال از معترضین استفاده شده بود و بعد از اونکه قایله به پایان رسید و اعتراضاتی را در خارج و داخل ایران به وجود آورد دلیل شد که سیستم دنبال یه مجرم حتی به اندازه سیاه کردن مردم و له کردن موقتی یه هم کیش رو اورد و سردار نقدی را از نیروی انتظامی اخراج کرد و بعدش هم با کوچکترین بوی حرکت اعتراض امیزی که میایید ان را در همان لحظه حفه میکند و وقاهت را به اون حد نشون میدهند که ایشان با اعتراض به کمیسون اصل نوداحقاق حق میشود به ایشان اونهم در زمان دولت دوم خردادی که برای مردم مثلا سالاری اومد تا سر مردم را دوباره شیره اونهم با کلی خاک رس اضافه تا مردم هنوز نفهمند توی دام چه اهریمنی هستند
عصاری

سنگی ازآسمون -1

به روز یه سنگ از ته اسمون امد و خورد توی سرم و ای کاش اون نمیامد و نمیخورد به من کاش دوباره توی همان هپروت بودن اونجا ایمن بودن را انسان داشت چیزی نبود که ادم ندونه و نخواهد بداند که بدون بیرون از اون ادم کوچولو مگر چیزی نیز میتواند باشد تا ادم را بیدار کند ادم را زنده نگه دارد شاید، شاید فکر میکنم که سنگی خورده به سرم اما کاش اون نیامده بود تا دوباره خواب بودن را به دیناری حتی بدون دنیا نخواسته بودم که بفروشم
صدام کرده بودی صدام کردی نگو نه من در خودم اون توان را نمیدیدم تا اون که بتوانم با خودم حتی یک قدم فراتر از بیدار شدن وارد بشوم اما صدا شدن را نمیتوانم انگار کنم اگر چه نمیدانم برای چی و برای چه میبایست صدا میشدم من خود را لایق نمیدانم تا بیدار شدن را با اون بی بیدا با اون حرمان حتی تصویر در تصور کنم ایا کسی میایید بگویید بیدار شدن من فقط شعر بی مهتاب در شب بی ماه است تا ایما و اشاره تا حتی برای شناور شدن در حتی یه حوض بی اب اندازه یه اشک چشم تداعی کند
مریض وار حرف میزنم بیمار گونه به زندگی ادامه میدهم اما برای چی برای کدام بی داد بیدار شدن
هر بار با یه منطق جدید میخواهم ببینم و هر بار هر کلمه که از ذهنم تصویر میگیرد را با نام و نشان کسی مثل تو همسو میکنم تا تو هم کسی باشی تا از این بیمار بی مرض در سو یه تصویری بسازی اما مریض کسی است که بیمار را به چشم یه ادم بی علاج حتی در خیال ببیند
یه روز انسانیت را روی قوانین هندسه اوردم تا با جبر کشیدن فیزیکی اون یه معادله از اون بسازم تا بعد این دنیا و اون دنیا را با به توان رساندن مجهولش تداعی کنم و از رسم برداری اون چیزی مثل یه کمان قابل دید از شروع به دنیا امدن تا اوج نیمه تن نه نیمه عمر بر قیاس زمان در برداری به سمت انتهای ابدیت تصویر کنم نفر اول را از صفر صفر ازلیت نمیشود شروع کرد اما نوبت خودم را میتوانم از تلاقی زمان شروع خودم اغاز کنم و دونبال نیمه میگردم تا من را نصف کند در این سیر نماد مثبت تا بعد از عبور از تغییر نماد شکل دیگری بگیرم البته این شروع جدید است بر خیالات نه ابهام انگیز
عصاری

۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

نامه به دشمن قدیمِی؟

بنام خدا
خوب میدونیم که رییس جمهور ایران یه نامه برای معشوقه خودش فرستاده است .
چون وقت گذاشتم تا گوشش بدهم میخواهم به شما هم بگوییم چه اراجیقی توش درج شده قبلش این را بدونید که سفیر امریکا توی سازمان ملل گفته ما نیازی به نامه بلند و دراز از سوی ریسس جمهورش، مورد نیاز نیست بهتر است از ساخت و تجهیز شدن اتمی دست بردارد.

نامه ایشان نکاتی دارد که به صورت نمیه مختصر در موردش مینویسم
خوب زییا ترین نکته اون این بود نامه همواره با سوالاتی که یا بیشتر از سمت دانشجویان و یا مردم و با استعاره از پیامبران یا خطابه میشد یا سوال اما اخرش با امضا ریسس جمهوری ایران پایان می یابدو سرتاسر سوال یا سوال کلیدی و یا سوال مهم و از این حرفها است یعنی اصلا نمیدوند حتی چی میخواهد بداند فقط داره از کلییات حرف میزند یعنی به راحتی نمیداند تا کجای اصل را قبول دارد تا ادامه اون را سوال کند.
ایشان از وکیل خواندن امریکا و قیومتی بیش از حد ایشون برای مرم دیگر مثل اسراییل و یا گروههای خاصی گله مند بودند اما نگفتند خودشون و باقی سر درمداران رژیم خودشون را سالها است که برتر از ملت خودشون میدانند و قیوم هر کشور تروریست پرور هستند و بس
از ربودن وزندانهای محفی ابزار نگرانی کردند یاد ایران و زندانهای ایران دادگاههای انقلاب و بندهای اوین یا 66 میافتند که ادم وقتی اقتاد اون تو ا جلب نشود ول باید خانواده اونها دق مرگ بشوند و بعد تازه جاشون معلوم بشود تازه گر وکیلتون خودشو زندانی نکنند
اسراییل به نظر شما چقد ر میارزد ؟
از تراژدی نسل کشی توی فلسطین وتاریخ اون میگویید ادم یاد اوایل اسلام و ایران و .... میافتد
در مورد همه پرسی که مشروعیت را به اثبات میرسوند در سرز مینهای اشغالی میگویداما از همه پرسی و یا دوباره پرسی برای نیازمندی های ایران؛؛ نه عیب است و ممنوع چون بر علی نظام است که روحانیون اون را قبضه کردند
یادمون باشه علم مال مشرق زمین بود و الان روحانیت مال مشرق زمینه و قدیما شیطان و خرافات برای مغرب زمین بود و علم برای ما پس رسیدن به فناوری ایا به نظرشما چقدر میتواند جرم باشد؟
و در مورد اینکه ملت هزینهای به دولت میپردازد دولت اونها را به سعادت و رشد وترقی برسوند اما این مقال توی ایران برعکس است چون از ملت میگیرند و دولتیان میخورند و به جای سعادت و رشد با پول ملت دشمن، جان برای همان ملت میسازند این میشود نوفناوری دینی
اجازه و دادن اطلاعات صحیح به ملت که توی ایران اصلا چون ، اصلا وجود نداره نمیشود حرف زد یادتونه که مثلا مطبوعات د ر مورد برنامه اتمی ممنوعه نوشته شده بودند، اخ ببخشید قرار بود چیزی نگم
یادتونه قرار بود این ها به دشمن داشته باشند وکه خونخوار نیز بود اما این قدرت و این مسند چقدر ادم کثیف میکند که وقتی منافع توی خطر باشه اونهم منافع ملت نه منافع رژیم امریکا دوست میشود برای مذاکره اگر هم نخواست مذاکره براش نامه مینویسم البته یادمون باشه صبح روزی که احمدی نژاد نامه را نوشت گفت ادب حکم میکند در مورد اون و مواردش چیزی گفته نشود تا گیرند بگوید اما چون گیرنده تحویلش نگرفت خودش گفت گور بابای ادب و خمینی و بهشتی و هر کسی که کفته امریکا بده میدونید فکر نمیکیند یه روزی سفارت سابق امریکا بشود دفتر حوزه علمیه قم یا اینکه امامزاده امریکا بشه با یه گنبد 7 گوش که هم نشان حمایتی از ستاره 6 گوش داود نبی باشه هم 7 عدد خوش یمن اسلامی وایرانی و هم 5 کشور دارای حق وتو که با المان میشوند 6 تاکه چون ایران نفر هفتمش است همه را خریده و میشند 7 کشور که باهم یه کلونی درست کردند که فقط دارند ایران را میخورند.
عصاری

۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۵, جمعه

یادواره

سلام
هر شب سکوتی است و امشب غوغا هر شب نوایی است و امشب تنها یکصدا است و اون صدای تنهایی تو است پس برخیزو مرا هم اگر میتوانید با خود ببر.
حرفهایی در وجود نمی کنجد اما تو بیا و از دست غریبانه من دست یاری را پنهان ندار ،میدانی و میدانم که رسم امشب تنها کشی است پس تا نیمه شب نشده برخیز و نماز بر من تازه میت بخوان تا ایبار را قضا اجابت نشود.
یاد باد باد دیوانه را یاد باد http://www.divaneh18444.blogspot.com/
asari

۱۳۸۵ اردیبهشت ۴, دوشنبه

24آپریل

با سلام
خوب امروز میخواهم از ارامنه بگم
خوب من کمی حق اب و گل به اونها بدهکارم چونیک روز در هفته حقوقم را از اونها میگرمپس نباید نمکدانم را بشکنم
امروز بیست و چهار اپریل است سالروزی که ترکیه عثمانی تا اونجایی که میتوانست ارامنه را کشت و از اون کشور بیرون راند بهتر میشود گفت که میخواست کشورش را از این دین پاک کنند
کار به دین ندارم اما توی اون دوران داشت زندگی اتا ترک نیز شکل می گرفت کسی که بعدها ترکیه را به سمت لایک بودن پیش برد شاید واقعا نمیتوانست ارامنه را از دینشون برکردانند پس اونها را کشتند اخه اونها مثل مسلمانان نبودن که تقیه داشته باشند و بتوانند برای حفظ جانشون حتی دین و مرام و مسلک خودشون را پنهان کنند
خوب از تاریخ بگذریم چون من اون سالها نه بودم و نه اطلاعات مفیدی دارم اما امروز بر حسب اتفاق مسیرم با مسیر اعتراض کنندگان هم سو شده بود نکته هایی جالب به ذهنم رسید که دلم نیامد ننویسمشون
اول ارامنه ایران
اونها ریشه گریگوریان هستند اونجوری که من اطلاع دارم اونها اصلا تبلیغات در دینشون ندارند و نمیتواند برای کسی و کسانی تبلیغ و مبلغ دینی بشوند تا به دین اونها گرایش پیدا کند و این اصلی است که اونها توانستند در این کشور به نسبت دیگر اقلیتهای مذهبی رشد بیشتری کنند البته این مستثنا از مسلمانان سننی است
اونها روزنامه رسمی کلیسای خودشان را دارند کتب خودشان را دارند نمایینده مجلس مستقل دارندو از همه مهمتر حق ابراز اعتراض به کشتاری را دارند که از اون سالها می گذرد و همچین الان اون دشمن قاتل اونها یه دوست این رژیم است تا اونقدر دوست که کمتر از یک ماه پیش رییس مجلس به ترکیه سفر کرده بود کاری به این ندارم که اون سفر بیشتر برای سست کردن اعتراض ترکیه به رسیدن ایران به ارانیوم که سردمداران دارند ار اون حرف میزنند اما اونها فعلا با اینرژیم دوست هستند
نکته دوم
شعارهای اونها بود که عدالت عدالت حتی روی پرچمهای برزگ حمل میشد اما انکار اونها فراموش کردند عدالت اینجا سنبل یه ترازو است که با بتون ساخه شده و هیچگاه نمیتواند از ثبات در بیاوید یعنی همیشه عدالت تام است و اصلا اینجا بی عدالتی اتفاق نمیافتد و نخواهد افتناد چون زور با اونهاست
نکته سوم
وقتی گروه متعرضین از کلیسا مقابل خیابان ویلا داشت حرکت میکرد شعار این بود عدالت حق مسلم ماست که همه که اونجا بودند با نیش خندی سخره براگیز یاد شعار رژیم میافتند انرژی هسته حق مسلم ماست و وقتی دوباره همان گروه را در خیابان جمهوری دیدم که قبل از رسیدن به چهار راه استانبول مسیرشون را از سمت سفارت ترکیه دور میکردند شعار دچار دگرگیسی شده بود و دیگر حق مسلم ماست را از ته اون بردیه بودند انگار توی مرام اونها هم تقیه امده بود!!
جالب میتواند باشد بدانیم اونها همه و به صورت مختلط داشتند تظاهرات میکردند اما مثل انفلابیون و تظاهرات اوایل انقلاب با مشت های گره کرده فریاد اعتراض میکردند که همه را به دیدن میخ کوب میکردند اخه واقعا این تصاویر دا هر ایرانی را بیشتر به حال حماقت خودش میاندازد و خوب پشیمانی سودی نداره البته من با اصل اعتراض و تغییر رزیم مشکلی ندارم اما با نیرنک این رزیم برای به دست اوردن و گرفتن تام قدرت مخالفم صد در صد
شعارهای اونها این بود ترکیه مزدور امپریالیسم مرگ بر ترکیه و اینکه سردمدارن کنونی ترکیه جنایت کاران کشتار و نسل کشی ارامنه
و هموراه از یاد شهیدان ارامنه ذکر به میان میاوردند
خوب من هم شخصا حمایتم را از اعتراضشون اعلام میکنم اما میدونم اونها نمیتواند این حرکت را بیشتر از زنده نگه داشتن پا پیش فراتر بگذارند

خوب امروز چهار روز دیگه به اخرین فرصت فعلا شورای امینت به ایران برای تعلیق غتی سازی میگذرد که قرار بود ریس جمهور منتخب شورای نگهبان و رهبر برای اعلام اخرین مواضع ایران اعلام رسمی و همچین مصاحبه کنند خوب جالب است که ایشون گفتند ما رسیدن به این فن اوردی دیگر نمیتوانیم برگیردیم یعنی تعلیق غیر ممکن میباشد و وقتی از اون خبر نگار روزنامه ایتالیایی در مورد انر.زی هسته که چرا ایران با داشتند منابع فراوران نفت و کشور ثروتمند چرا خواسته این نوع انرژی که هم هزینه فراوران دارد برای استفاده و هم الودگی محیطی دارد را انتخاب کرده که در راستای به دست اوردند بمب اتمی نیز میتواند باشد در صورتی که میتوانستد با منابع و یا تکنولوژیهای جدید تری دست یابی پیدا ککند تا نه خطر داشتن و سوظن برای بمب اتمی داشته باشد
که جناب مترجم اصلا نه حرفی از بمب اتمی زد و نه خوب منظور خبر نگار را بیان کرد و اقای رییس جمهور نیز گفت شما خودتان دارید و چرا میگویید ما نداشته باشم خوب یعنی اینکه ما داریم میاییم کربلا و قدس و اسرائیل و امریکا با بمب اتم مراقب خودتون باشید
البته توی این چند هفته موضوع جالب نوع پوشش خانمها حرف توی جامعه ما شد گروهایی که تازه به سنگر اصول گرها پیوسته بودند با شیطنت خواستند که موش های جوی های تهران را به دامن احمدی نژاد بی اندازند که ایشون و دارو دشته هفت خطشون خوب جواب داند
جوری شد که حتی مجلس در مورد طرز برخورد مو اصل برخورد متذکر شد نیروی انتظامی هم تدابیر خودش را اعلام کرد ولی احمید نژاد که تا دیروز اگر خودش نبود تمام دوستانشون از اونهایی بودند که کمیته و اون وضع بر عکسی که رضا شاه برای کشف حجاب کرده بود توی ایران را انجام داند با اون برخو.ردی که مثل رضا شاه فقط اون از سرهای کشید اون توی سرها کرد کاری نداریم اما با سیاست اقای رییس جمهور گفت که نباید با این مسئله امرانه و فیزیکی برخورد کرد چون اگر این کار انجام بشود با عث برهم خوردن اجماع حتی سوری بین جامعه میشویم که باعث فشار بیشتر دشمانان اصول گرا به سنگر رهبر و رژیم و حتی اتفاقات پیش روی اتمی خواهد شد پس فعلا این مسئله هم باید تقیه شود یعنی پنهانکاری برای رسیدن به مقاصد بعدا مطمئن باشید پدر ملت را هم در خواهد اورد میگویید نه تاریخ فردا نشون خواهد داد
عصاری

۱۳۸۵ اردیبهشت ۱, جمعه

طلایی که سرخ رنگ شده!!


با سلام
امشب از سیاست خبری نیست دوست دارم از اقتصادی شکوفا بگم که این رژیم بد جوری با توجه به اقتصاد اسلامی دارند اون را متحجرانه تعالی میدهند
خوب امیدوارم خبر داشته باشید که یک دو ماه پیش بعد از اونکه در ایتالیا پول سفارت ایران را به برای اینکه به این رژیم در مورد حرکات تروریستی مشکوک شده بودند و بعد از چند جسله شکایت از ایران البته از سرسپرده های ایران پول ایران در آن کشور بلوکه شد این شد که مقامات سعی در خارج کردن پول از کشورهای اروپایی کند تا اونجا بحث بالا کشید که حتی مقامات ایرانی با چند بانک اسیا دور نیز در این مورد و در مورد نرخ بهره با اونها صحبت کردند و بعد هم یه محموله دویست و پنچاه تنی از سویس به ایران طلا از بابت پولهای ذخیره شده در اون کشور که در بانکهای سویس بوده به ایران با یک پرواز اختصاصی و محرمانه حمل شد
خوب مرحله دوم در مورد اختلاف بانک مرکزی با دولت در مورد کاهش نرخ بهره بانکی که دولت اعلام کرده بود اون باید یک رقمی بشود و بانک مرکزی نیز برای اینکه با یک رقمی شدن اون دلیلی بر بیرون امدن پول از سیستم بانکی و افزایش رقم تورم میشود مخالفت میکرد تا جایی که حتی رییس بانک مرکزی با دعوا و حالت قهر مجلسی که داشت این قاون را تصویب میکرد خارج شد و حتی به ریس بانک نیز گفتند که اگر نمیتوانید با سیستم این ریس جمهور نیز هم سویی داشته باشید چرا از این مجموعه خارج نمیشوید
مرحله سوم
پولهای از بیشتر حسابهای ارزی خارج مخصوصا در کشورهایی که با ایران اتمی مخالفند مخصوصا اروپاییان خارج شده و یا در ایرران و یا در کشورهایی هم سو و یا حد اقل درجه اقتصادی دنیا مثا مالزی و سنگاپور نگه داری میشود که هم سود این پول استفاده بشود و هم اینکه برای مبادا بیون از این ایران نیز پول وجود داشته باشد
مرحله اخر
پولهای که باید از سیستم بانکی خارج میشد و عموما برای کسانی بود که این پولهای هنگفت را در این حسابها گذاشته بودند تا هم سیستم پول شویی که در ایران انقدر زیبا متجلی شد انجام بشود و هم سود کلانی به دست اورند این روش اونقدر جا فاتاده است که مثلا حای با داشتن ملک در ایران شما میتوانید در دبی وام بگیرید و بیاورید در ایران بگذارید توی بانک و با سودی که ایران (بانکهای) ایران پرداخت میکند میشود هم سود پول طرف خارجی را پرداخت کرد و هم اینکه درامدی قابل توجه نصیب فاعل این اقدام بشود
و حالا با نزدیک تر شدن این سود به رقم سود جهانی که البته باز هم تفاوت زیاد است اون کسانی که نون را به نرخ روز میخورند دنبال استفاده بهتر هستند و با تغییرات جهانی در مورد طلا که حتی بی اثر نبودن از حمله نظامی به ایران و بیرون کشیدن ارز و طلا از کشورهای اروپایی و سپس تبدیل کیک زرد به اورانیم غتی شده باعث شد قیمت جهانی یه تکان بخورد و بعد بازار ایران با شیطنت دستندرکاران کشور قیمت اون به طرز بی سابقه ای افزایشپیدا کرد و بعد فروختن سکه با اون حجم به کرسنگان این فلز زرد که هثل کیکی زرد بوی خطر میدهد خوب خیلی راحت چند هدف رسید این استاد بی منطق اقتصاد اقای ریس جمهور را میگوییم
اول پول نقد را از مردم بارازی جماعت که دنبال نرخ سود مطمئن از بابت اینکه بانکها چون دولتی هستند نمیاصل پوا را بخورند و هم اینکه طلا را به ریالی تندیل کرد که باید طبق دستور مجلس برای تبدیل پولهای حساب ارزی صندق سپرده ارزی که از مازات پول نفت باید توی اونجا نگه داشته شود و حالا برای اتمام طرحهای نیم تمام و دستور و بذل و بخشش این ادم خاکی معاب باید انجام میشد(احمدی نژاد) تبدیل به ریالی شده که باید در این کشور خرج شود
خوب دست خوش به ایشون تا اینجا مردم را هموراه برای هر گونه اتفاقی که حتی اخرش یه جنگ دیگر باشد اماده میکند
خارج از این دستور های میخواستم یه سوالی کنم در مورد اقتصاد اسلامی
خوب خونه را رهن میدهند با یه تکه نبات که حلالش کنند یا با اجاره بهای خیلی خیلی ناچیز که اون را مشرع کند ببنم خدای اونها هم مثل اونها انقدر عقلش کوچیکه که نمیتواند فرق این دو تا از هم تشخیص بدهد یا اونها اونقدر احمقانه دارند اعمال خودشون را در اسم دین خدایی میاورند که مردمانش نمیداند؟!!
البته این از نرخ بهره که دارند به دول خارجی برای فاینانس ها و اعتبار های دیداری و حتی سودی که میگیرند را شامل نمیشد چون خدا اونجا نمیرود فقط توی اینجا دارند حساب کتاب میکنند راستی میکند یه روزهایی خدا یکی را صد هزارتا میشماره انکار یه کاری اینها کردند که خدای را هم البته خدای ذهن خودشان را .... بگذارید نگم تا .... من نمیخواهم از این حرفهای اعتقادی بزنم اما نمیگذارند با عرض معذرت
عصاری

۱۳۸۵ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

سهام عدالت


با سلام و با نام ان بی انتهای که نه محتاج ابتداست و نه دیداری است برای انتها
خوب مجالی یافتم تا دیگر بار بتوانم از دورن این تن خاک الود بر حیات بدمم و از راستان زندگیم در کسر زمان حال حرفهای خود را بگوییم نه امیدوارم که خواننده باشد و نه امیدوارم که معاصری شود بر این عصر اما میگوییم به امید رهایی از این اصل
خوب خوشبختانه دست ایرانیها هم به خاکستر این کیک زرد به اروانیم غنی شده با 3.5 درجه خلاص رسید البته این به جز اون دویست گرمی است که قبلا ،اخرش معلوم نشد اون عبدالقادر خان پاکستانی به ایران داده یا چینها همراه با اون سانتیو فویژهایی که اغلب از کار افتاده اند و یا اون دوستان مستشار کره شمالی دست خوش به علت خرید تکنولوژی موشکی که ایران از اون ها خرید تا با پولی که میتوانستند به اون برسند توانستند حتی جلو امریکا و متحدانش در مذاکرات هستیشان به ایستند اما متاسفانه اثر اون پولها کمتر از اثر رادیو اکتیو است چون زود تمام میشود و میرود اما هر چی باشه به این که روسها این دوست گرم را به ما دادند مخالفم بر عکس خیلی ها
بگذریم چون داستان رادیو . هسته و کیک و شورای امینت داره خیلی کش دار مشمعز کننده میشود
راستی میدانید که اقایان زحمت کشیدن همانطور که وعده داده بودند سهام عدالت را که قرار بود بین مردم ایران طبق شعارات انتخابی که مثلا اقای کروبی با 50 هزار تومان وعده داده بودند را ابشان با سهام البته ایشام اقای رییس جمهور مجهور خودما است اقای دکتر اقای محترم و خاکی اقای احمدی نژاد منظورم است با 50 میلیون دلار به گروه حماس که دولت در فلسطین تشکیل داده و باعث شده تمام کمک هایی که قبلا به دولت این رژیم میشد منظورم باریکه فلسطین حذف و فقط به صورت کمک های انسان دوستانه فقط به مردم به صورت مستقیم انجام شود و خوب معلومه دیگه دولت دیگه بد بخت میشه و حالا دیگر رهبر فرزانه ایران به گروه جهاد اسلامی کمک نمیکنه نه اینکه نکنه میکنه اما حالا بیشتر حماس باید استفاده کند
میدونید وقتی رهبران حماس را میبینم یاد یاسر عرفات میافتم که میامد پیش خمینی
و معلوم نیست چقدر پول میگرفت و اخرش هم ووووو
بگذریم ادم اتش میگیره اخه درد یک دوتا نیست
از این بگیم که مثلا مجلس شورای اسلامی روزی 365 میلیون تومان هزینه میکند برای هر زورشان و جالب تر اونکه مجلس شورای نگهبان با دوازه نفرشان چقدر میگیرند و یا مجلس تشخیص مصلحت چقدر از خبرگان نیز نمیشود گذشت میدونید از این سوراخ سمبه ها خیلی زیاد داریم برای پر شدن باید کمی دقیق تر ببینم چاله ایران که فقط با چیب اخوندها پوشیده شده کی پر میشه حتی الان که نفت بشکه ای 70 دلار شده میدونید سوریه کمک از ایران میگیره لبنان گروهای تروریستی خاصییشون پول از ایران میگرند فلسطین نیز همینطور از عراق که حکیم و مقدراصدر نیز نباید بگذریم درد که نیست همش حرمان است از بی دردی
جالب تر اینکه بهشت زهرا هم یه سنگ قبر برای این تروریستی که توی تل اوی رفته و جلو یه رستوران مردم را به خاک .و خون کشیده یه سنگ قبر به صورت سنبلیک گذاشته و بعدش جالب تر که سنگ قبر هنرمندانمان را برادران تند بسیجی در چند صباه قبل کندند روش را میدونید اینها همه درد است
یکی از دوستانم چند روز پیش از انگلیس و داشتند از صحبتی که توی یه کافه شده بود برایم حرف میزد نکته جالب اون این قسمت بود که انگلیسی میگفت چرا ما باید برای ایجاد دمکراسی برای دیگران گشته شوم ؟
اما وقتی به ایشون گفته شد شاید برای نفت باشه گفت یعنی فقط برای به دست اوردن منابع نفتی انگلستان باید حتما جنگ کند؟!!
راست میگه و وقتی هم که داشت این حرفشون را میگفت بیشتر ادم به تفکر واداشته میشد که: این مردم کشورهای خاور میانه همینجوری خودشون خودشون را میکشند اصلا احتیاجی به ایجاد دمکراسی و یا قانون و یا تغییر رژیم برای اونها کار بیهورده ای است چون اونها باز هم باید خودشون را بکشند یه نگاهی به اطرافتون بی اندازید!!!
عصاری

۱۳۸۵ فروردین ۲۱, دوشنبه

حقوق بشر در امریکا و یا ایران؟

امروز من میخواستم چیزی نویسم اما این حاکمان بر ایران نمیگذارند که ادم ارام بنشیند و تامل کند اونقدر حرف مفت میزنند که ادم دیگه تحمل جواب ندادن نیز پیدا نمیکند
نمیدونم خبر درج شده در روزنامه های امروز یعنی مورخه 21 فروردین را دیدید که اقای حمید رضا اصفی در مورد حقوق بشری که توی امریکا و فرانسه داره نقض میشود را توی کرنای خویش کرده
خوب پس اجازه بدهید هر مفاد اون را با داخل ایران خود مقایسه کینم زیبا تر میشود به حقوق بشری که تا دیروز اصلا اقایون قبول نداشتند هم خوانی پیدا میکند
1- انجام بیش از 5 میلیون و 801 هزار خشونت جنایت در سال در امریکا
خوب از انصاف نگذریم بلی توی امریکا شاید خشونت بسیار زیاد باشد اما اون دیگر بر میکرد به شرایط جامعه شرایطی که مردم برای سیر مسیر زندگی انتخاب کردند خوب یا بد اون شاید بزرگ ترین عاملش این باشد که زیر یک پرچم اوردن 52 ایالت کار کوچیکی نیست تازه یاد خانم فرح دیبا افتادم از ایشون سوال شده بود شما چکار کردید برای ایم مملکت ایشون کفتند ما کسانی را تحویل جامعه دادیم که هشت سال با عراق و دنیا جنگید خوب اگر از خمینی و خامنه ای بپرسند میدونید که نه از فقر و نه از فحشا و نه از این بی ازادی و نه از این نا امنی که هست حرفی میزنند و نه یاد میاورند چون این از نسل هنوز قدیم است یعنی همان شاه بیچاره نه این اخوندهای حرام خور

2- داشتن مقام اول زندانی در جهان
خوب اگر این رقم نسیت به تعداد جمعیت هم زیاد باشد باز خیلی بهتر از مقام اول توی تعداد معتاد

3- ارتکاب بیش از 4500 قتل به خاطر تبعیض و نا برابری نژادی
این نکته در شماره یک یک بار توی سر خودشون و امریکا کوبیده شد

4- وجود حداقل 37 میلیون فقیر در امریکا
خیلی بده که مثلا یه چیزی حدود ده درصد جمعیت کشور فقیر باشند اصلا نمیشود تحمل کرد اخه نه توی ایران ما بیشتر از 65 درصد جامعه زیر خط فقر هستند خوب حتما تعداد افرادی که بالای خط فقر یا بالاتر از اون چیزی نمیشود بیشتر از امار تعداد امریکایی ها

5- اقدامات سینماتیک امریکا در نهادینه کردن تبعیض نژادی و فشار به اقلیت های مهاجر
نه ما اینجا این تبعیض نژادی را نداریم ما در شکلمان همه از یه نژادیم اما هر کس اعتقادی و وارستکی به ریش و هر چی اخوند و بیشتر خامنهای داشته باشد نونش توی روغن چرب تر میشود

6- شنود مکالمات تلفنی و دسترسی به ایمیلهای شخصی توسط اف بی ای و سیا
یادتونه هواپیمای ارتش خورد توی ساختمانهای زیر فرودگاه و اقای وزیر ارتباطات گفتند اگر قوه قضایی بخواهد ما همه مکالمه ها را داریم به انها بدهیم چون سیستمی که ما از اون استفاده میکینم تمام مکالمات به صورت اتوماتیک و دیجیتال ضبط میشه نه اینکه ما بخواهیم باور کنید اخه توی قانون اساسی ایران ممنوعه تازه کاری به سیستمی که وزارت اطلاعات استفاده میکند که کارایی جالبتری داره که برابری نمیکند اون برای چند کلمه که پشت سر هم تقریبا بیایید برنامه ریزی شده که اگر مخاطبین در حین صحبت از اون استفاده کنند یه پالس صوتی خاصی دارد که دستگاهای سری و مخصوصی که برای این کار طراحی شده به صورت اتوماتیک کل مکالمه را رد یادبی و ضبط میکند باور میکنید که خواب نیستید


7- کنترل رسانه ها از سوی دولت و ارائه گزارشها از سوی وزارت دفاع و توزیع در بین شبکه های تلویزیونی
توی ایران که ما اصلا همچین مشکلاتی نداری چون هر کسی بنویسد مدیر مسئول روزنامه را زندانی میکنید جاسوسش میکنیم و تازه روزنامه اون را هم تعطیل میکنیم یاد ندای هرمزگان که در مورد ایدز را علنی کنید را نمیگوییم باقی اون دها روزنامه را میگوییم که طی این چند سال اخیر بسته شدند
و البته رادیو و تلویزونمان هیچی نمیگویییند چون اونها مستقیما توسط خود رژیم تغذیه میشوند تازه مطبوعات مثلا در مورد مذاکرات اتمی نباید حرف بزنیید چون نه رادیو اکتیو داره خط داره براشون وگرنه ما توی مهد ازادی پرواز میکیم بد بخت باقی که نه مسلمانند و نه اینجور مسلمانی دییند فردا همین ادیسونی که برق را به جریان انداخت چی میخواهد جواب خدای اقای مصباح که نه تمساح یزدی را بدهد من که نمیدانم

8- انتخابات پر هزینه به دور از معیارهای دمکراسی به عنوان مثال انتخابات شهرداری نیو یورک بالغ بر 100 میلیون دلار بوده است
خیلی پستی میخواهد که اونقدر پول خرج میکنند انقدر نباید ول خرجی کنند اخه نه اینجا همه در این تشکلات و انتخابات به صورت خود جوش و مردمی پول تبلیغات را جمع میکنند به اونها نه رقم مشهود است و نه به این اندازه میشود چون اولا خود مردم شام میدهند به مرد دیگه که مثلا اقای احمدی نژاد را انتخاب کنند خود مردم ستاد میزند برای اقای رفسنجانی و خود همین مردم هستند که برای اقای قالیباف هی زرت و زرت پوستر چاپ میکنند
9- تقلب در انتخابات ریاست جمهوری امریکا
ما اصلا این چیزها توی مرامان نیست نه اینکه اقای کروبی خواب مانده باشه نفر سوم بشود نه منظوم این نیست اما نمیدونم گاهی اوقات خواب خواب میایورد بعضی ها حرف زیادی میزنند خواب با سکته میاوردشون مثل ایت الله اردبیلی بعضی خواب بدون بیداری میاوردشون مثل احمد خمینی و از این حرفهایی که زیاد است ولی نباید باور کنید چون توی اسلام تقیه است و از این صنف حرفها

10- از همه تاسف بار تر این که اقای بوش با ایجاد زندان های متعدد در نقاط مختلف دنیا شان و منزلت رییس جمهور امریکا را تا حد زندانبان تنزل داده است
نه اینجا خامنه ای نه زندان بانه نه شکنجه گر ایشون فقط رییس دزدان و رییس قاتلین هست و بس و فقط حاکم اجرایی درست انجام دادن این وظیفا است در بین دیگر اخوندها و دیگر مسئولین رده بالا و پایین دستیها وگرنه ایشون بد بخته که برای پسرش هیچی نمیخواست بده و بگیره که حداد عادل حاظر شد دخترشون را بدهند به ایشون که تیمارستان خامنهای فعل تر بشود



در پایان نمیدونم چرا فرانسه را از قلم انداخت اقای اصفی شاید منظور ایشون این بود که مردم چرا اعتراض کرند به قوانیم حکومتی که توی خیابان امدند و با اعتصابت اخر حرفشون را به کرسی رساندن یادمون نرفته که شرکت واحد خواست این کار یعنی اعتصاب بکند که یا دستگیر شدند و هنوز هم هستند و یا تا کتک میخورند کتک خوده شدند چون دمکراسی و حقوق بشر فقط توی این کشور با این طرز حکوت داره اجرا میشود دیگر هیچ جا

عصاری