۱۳۸۶ شهریور ۲, جمعه

سرمست با می ناب

انگار دوباره این اینترنت میخواهد روی خوشی به من نشون بدهد و اجازه بدهد که دوباره بنویسم
از دردها و بی دردیها بنویسم و از غم و گاهی هم شادیها بنویسم اما کاش تو نیز برای خودت حداقل این حرفها را میزدی که همه دست به دست میشدیم تا تمام اوراق سفید توی این ایرانشهرمان را برای پاسداری از حق خود استفاده کنیم
میدونید دردهایی که درمان ندارند بهتر از پادزهری است که برای فراموش شدن دردهای وجود دارند که بدون تلاش برای رسیدن به فقط برای فراموش شدنش از استفاده میکنند
میدونید خودم نیز هرزگاهی دچار این پادزهر درمانی میشوم یعنی میدونم دردم چیه و میدونم درمانم چیه ولی راه موقت انتخاب میکنم و برای یه درمان موضعی اون هم از نوع خود فراموشی و امثال اینها استفاده میکنم تا درمان کاملی نداشته باشم میدونید میشه یه ادمی که با دمی ، می میخواهد درد خود را فراموش کند و خود را در می و مستی اسیر کند تا نفهمد که دردش چیه و دنبال دردش نکرد
از من نگذشته اما از شما نیز امیدوارم نگذرد و خود را اسیر در این بی دردی نبییند
اردتمند عصاری

دوست خوب

دوست خوب امریکا! این ترنم سی سال انزجار ی است که حاکمان دارند فریاد میزندد و طی اخرین صحبتی که رفسنجانی در نماز جمعه تهران گفته اینکه ما حاضریم بدون هیچ پیش شرطی با امریکا مذاکره کنیم انگار این انقلاب بعد از اینکه فزرندان خودش را خود داره این باز اشعار خود را میخورد داره برای فریاد مرگهایی که گفته استحاله خیر میکنه داره هر چی ایران ما دارد میفروشد و دو دستی به امریکا میدهد تا شاید از اون رابطه بتواند برای رسیدن به چیزی دیگری که میخواهد دستاری داشته باشد روزنامه های ایران هفته گذشته از وجود یه تونل مخفی که زیر ساختمان شرکت سهامی فرش ایران وجود داشت و سفارت بریتانیا را به مکانی پشت ساختمان فرش ایران حول و هوش منوچهری متصل میکرد وجود داشت جالب است بعد از چهار سال چرا این یاد اور شده مگر این دوران چه استفاده سیاسی داشتند میبرند تا مردم نباید بدانند که این دوست عزیز اینگلیس برای این کارش مجاز بوده میدند ما مردم انگار برای این حکومت نامحرمیم ما نباید بدانیم ما نمیتوانیم بدانیم ادم یاد حرف اون مکارم شیرازی میافتد که این را بیان کرده بود که مردم نمیفهمند مایی که میفهمیم اره ما مردم نباید بفهمیم ما مردم حق فهعمیدن نداریم و هزاران حقی که اصلا نباید داشته باشیم باز خدا را شکر به ما اینها محرمت کردند
ببیند یاد حرفهایی اپوزیوسیون میافتیم که اینها منظور این حکومت داره روزهای اخرش را میگذروند و با اقای نوری زاده این مرد اشنا به همه امور! که بی مباهات به همه میزند میرسیم بیان از اینکه بله اینها دارند میروند اینها دارند نابود میشوند
خدایا ما را کمک کن تا بیدار بشویم متوجه بشویم نه به حرف اونها اینها نخواهند رفت نه به سلاحهای پر هزینه روسها اینها خواهند ماند ونه به سیاست انگلیسها و اروپایینان اینها خواهند استمرار خواهند داشت و نه با دستی که پشت پرده به سوی امریکا دو دستی با شاخه گلی دراز شده تا اونها را به این سفره رنگین نزدیک کن
عصاری

۱۳۸۶ مرداد ۱۱, پنجشنبه

امنیت ملی

با امنیت ملی شروع می کنم حرفی و مکتبی که برای اون ازچیزی به جز امنیت در راستای فقط اهداف حاکمان نمیتوان چیزی دیگری یافت .سالهای نه خیلی خیلی دور کسانی امدند با کمک مردمان دست به کاری بزرگتر از حدی که میتوانستند برای خود تصور کند دست زدند شانس که نمیشود گفت تقدیر را میگوییم که هم با این واژه تقصیر را از مقصرین کم رنگ تر کنیم به هر حال اون اتفاق افتاد اون انفجار روی داد و اون انقلاب ایجاد شد انقلاب چی و برای چی را بگذاریم برای بعد بعدی بحث اما هر چه بود افتاد و ایجاد شد و کلاه به سران به عمامه ودستار به سران تبدیل شدند با این شکل و با این موضوع اتفاقات پی در پی امد و علارقم احکام اولیه عمامه برسران از دولت و دیوان دور قرار گرفتندو همراه باد بادان این دریای طوفان زده فقط بر جریان نشستند و از بوران شدند تا بوران زده نشود البته باید از تئورسینهای این اتفاق نیز یاد کرد از شریعتی یاد گرد که نئو دین را ساخت و از مطهری و بهشتی که تقدیر و تفسیر این بنیاد را کردند چیزهایی که کمتر از حتی عمر کمونیست بر سلطه تاریخ زد کمونیست حداقل سالها تجربه داد و تفسیر کسید تا منهدم شدنش اثبات شد اما ایم تئوری که تفسیر شده در این دنیای ما شد با حکومتی حرکت کرد که بعد از کمتر از سی سال از اقتصاد اسلامی ویران شده تا حکومت اسلامی به ابتذال کشیده شده سیر کرد . یاد داشته باشید کفاره هایی را دادیم تا پاک شویم حلالی خوردیم تا می و میخوری را فراموش کرده باشیم خوب شاید خم ما کمتر از چهل روز میشد اما دمام ثانیه های را فراموش کنیم که برای شستشوی دستهای پلید از خوشه های کردیم که مصموم به الودگی نبودند چون الوده بودیم الوده دیدیم
خوب برسیم به راستان خود تا داستانی برای اون نیاورده اند این حاکمان به عالم ظلم کشیده شدند تخت نشین مظلومان داد را قرار شده بر مستضعفان نه ایران بلکه عالم برسانند تا دیگر دردی از بی دادی نباشد اما یادمان رفت گدایان مکتوب را بنویسم چه برسد به بی پناهان سالهای بعد ازا اون اتقاق حاکم عمامه به سر رنگ عوض کرد هم کیشان خود را به مباهات خواند و اونها را برای تفسیر احکام نیرنگ زده دعوت کردند دیگه اون قانونی که بر اساس قانون اساسی بنیاد شده بود یه کم بیشتر از خیلی تغییر به تفسیر داد چون مجری و قانون نویس و قاضی و قانون گذار شد یه رنگ و با یه دستار این بود روز مرگ اون اتفاق از روی کوه پایه های بلندی البرز خواستیم پرواز را اغاز کینم تا به بالاترین تقطه ایران برسیم اما یادمان رفته بود با دورغ گویان اگر قرار شده بود هم سفر بشویم دو تا چتر ببریم یکی برای افتاب همیشه روشن یکی برای پرت شدن که نه پرتاپ شدن توسط دوست مسجد و یار میخانه تا اگر افتادیم ته دره با اون حداقل سالم برسیم به زمین نه با دست و پایی شکسته و خون الود از هشت سال حماقت اونها باشیم اما باز نه بیدار شدیم و نه میخواهیم بشویم
اما امنیت ملی شد شعار کوبیدن حرفهای خود توی سر خود دیگر نمیتوانیم بگوییم ما ملتی هستیم که امینت ملی را در راستای ملت میخواهیم نه گروه خاص اما قانون شده دستار دستگیری ما عمامه شد چشم بند تیر باران ما
و دینا شده مسلخ دورغهایی که تکرارشون برای ما شد یه افسانه بی شروع اما مشروح
خوب امینت ملی ما شده تحکیم قدرت در راستای رسیدن گروه نه جناح خواص به اخرین قدرت در راستای تمام امکانات هر که غیر این میاندیشد محکوم است به خیال اندیشی و براندازی نظام بلی نظامی که نه همه چیز خواه است و به هیچ کس اجازه حتی ابراز عقیده نیز نه میدهد نه خواهد داد
داستان تمام شد دستار به سر اقای تمام ما شد خوابیم و نمیخواهیم بیدار بشویم چون خاکستر نیرنیک توی تار و پود ادمیت ما انکار نشر یافته
عصاری