۱۳۸۶ مرداد ۱۱, پنجشنبه

امنیت ملی

با امنیت ملی شروع می کنم حرفی و مکتبی که برای اون ازچیزی به جز امنیت در راستای فقط اهداف حاکمان نمیتوان چیزی دیگری یافت .سالهای نه خیلی خیلی دور کسانی امدند با کمک مردمان دست به کاری بزرگتر از حدی که میتوانستند برای خود تصور کند دست زدند شانس که نمیشود گفت تقدیر را میگوییم که هم با این واژه تقصیر را از مقصرین کم رنگ تر کنیم به هر حال اون اتفاق افتاد اون انفجار روی داد و اون انقلاب ایجاد شد انقلاب چی و برای چی را بگذاریم برای بعد بعدی بحث اما هر چه بود افتاد و ایجاد شد و کلاه به سران به عمامه ودستار به سران تبدیل شدند با این شکل و با این موضوع اتفاقات پی در پی امد و علارقم احکام اولیه عمامه برسران از دولت و دیوان دور قرار گرفتندو همراه باد بادان این دریای طوفان زده فقط بر جریان نشستند و از بوران شدند تا بوران زده نشود البته باید از تئورسینهای این اتفاق نیز یاد کرد از شریعتی یاد گرد که نئو دین را ساخت و از مطهری و بهشتی که تقدیر و تفسیر این بنیاد را کردند چیزهایی که کمتر از حتی عمر کمونیست بر سلطه تاریخ زد کمونیست حداقل سالها تجربه داد و تفسیر کسید تا منهدم شدنش اثبات شد اما ایم تئوری که تفسیر شده در این دنیای ما شد با حکومتی حرکت کرد که بعد از کمتر از سی سال از اقتصاد اسلامی ویران شده تا حکومت اسلامی به ابتذال کشیده شده سیر کرد . یاد داشته باشید کفاره هایی را دادیم تا پاک شویم حلالی خوردیم تا می و میخوری را فراموش کرده باشیم خوب شاید خم ما کمتر از چهل روز میشد اما دمام ثانیه های را فراموش کنیم که برای شستشوی دستهای پلید از خوشه های کردیم که مصموم به الودگی نبودند چون الوده بودیم الوده دیدیم
خوب برسیم به راستان خود تا داستانی برای اون نیاورده اند این حاکمان به عالم ظلم کشیده شدند تخت نشین مظلومان داد را قرار شده بر مستضعفان نه ایران بلکه عالم برسانند تا دیگر دردی از بی دادی نباشد اما یادمان رفت گدایان مکتوب را بنویسم چه برسد به بی پناهان سالهای بعد ازا اون اتقاق حاکم عمامه به سر رنگ عوض کرد هم کیشان خود را به مباهات خواند و اونها را برای تفسیر احکام نیرنگ زده دعوت کردند دیگه اون قانونی که بر اساس قانون اساسی بنیاد شده بود یه کم بیشتر از خیلی تغییر به تفسیر داد چون مجری و قانون نویس و قاضی و قانون گذار شد یه رنگ و با یه دستار این بود روز مرگ اون اتفاق از روی کوه پایه های بلندی البرز خواستیم پرواز را اغاز کینم تا به بالاترین تقطه ایران برسیم اما یادمان رفته بود با دورغ گویان اگر قرار شده بود هم سفر بشویم دو تا چتر ببریم یکی برای افتاب همیشه روشن یکی برای پرت شدن که نه پرتاپ شدن توسط دوست مسجد و یار میخانه تا اگر افتادیم ته دره با اون حداقل سالم برسیم به زمین نه با دست و پایی شکسته و خون الود از هشت سال حماقت اونها باشیم اما باز نه بیدار شدیم و نه میخواهیم بشویم
اما امنیت ملی شد شعار کوبیدن حرفهای خود توی سر خود دیگر نمیتوانیم بگوییم ما ملتی هستیم که امینت ملی را در راستای ملت میخواهیم نه گروه خاص اما قانون شده دستار دستگیری ما عمامه شد چشم بند تیر باران ما
و دینا شده مسلخ دورغهایی که تکرارشون برای ما شد یه افسانه بی شروع اما مشروح
خوب امینت ملی ما شده تحکیم قدرت در راستای رسیدن گروه نه جناح خواص به اخرین قدرت در راستای تمام امکانات هر که غیر این میاندیشد محکوم است به خیال اندیشی و براندازی نظام بلی نظامی که نه همه چیز خواه است و به هیچ کس اجازه حتی ابراز عقیده نیز نه میدهد نه خواهد داد
داستان تمام شد دستار به سر اقای تمام ما شد خوابیم و نمیخواهیم بیدار بشویم چون خاکستر نیرنیک توی تار و پود ادمیت ما انکار نشر یافته
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: