۱۳۸۵ آبان ۳۰, سه‌شنبه

لبنان و حرکت برای حذف حزب الله؟


خوب روزهای رنگی رفتند و نوبت روزهای سفید و سیاه که نه سفید که خاکستری اخر پاییزکه هستیم میرسیم برف و سرما همه چیزی که را به این سه رنگ ختم میکند سفید وخاکستری و سیاه اما دل من که سیاه است بی کاستی و بی اثر اما استوار در مقابل همه چیز ایستاد
روزهای از هفته گذشته یاد خاطراتی را از ما زننده میکرد که مبود فقط میتوانستم به ادامه فکر کنیم و فقط بس
همانطور که با اونقدر بوق و کرنا کردن درگیری پلیس امریکا با دانشجوی ایرانی که به گفته مقامات جمهوری اسلامی به علت دیر نشان دادن مدارک شناسایش مورد ضرب شتم قرار گرفته شده و در پی ان تقریبا کیله مقامات مملتی ما اون رامحکوم و این برخورد را با یه دانشجو را زننده و کریه خواننده حتی اقای فانتزی منظورم رییس مجلس شورای اسلامی نیز اینطور بیان کردند که ما حتی با مجرمان نیز اینطور برخورد نمیکنیم چه برسد به یه جوان دانشجو و ناخوداگاه ادم یاد کوی داشنگاه میافتاد و برخورد دوستانه پلیس با دانشجویان که اونها را چه صمیمی میزند چه صمیمی از پشت بان به پایین پرتاب میکردند و چقدر زیبا و دست داشتی اونها را با باتونهای برقی و معمولی و گاز اشکاور مورد ملاطفت اونهم از نوع جمهوری اسلامی قرار میداند یاد روزگان را بخیر
از این داستان بگذریم و برویم دور تر لبنان شهری که جزی از توابع حکومت خامنهای اعظم در امده جای که اون حکومت که نه ولی در اونجا تخریب و غوغا و پول کلان برای رسیدن مقاصد صرف میکند
اوایل هفته رییس حزب الله لبنان اقای نصرالله از اینکه نخست وزیر اونها زا امریکا دستور میگیرد و به طریقی میخواست لبنان را دوباره به اشوب بشکاند و و با اون راه مسیر اختشاش در اون کشور مجروح از دخلالت ایران و سوریه را دوباره با دملی چرکین دوباره به تب جنگ حتی این بار دوباره داخلی ترقیب دارد و امشب نیز یکی دیگر از وزیران اون کشور را مورد ترور قرار داند تا حکومت این حزبرا با رنگ سرخ همراه کند و به باقی نشون بدهد که این گروه هم همانند استادانشان و تامین کننده بوجه اون با چه دیدی میخواهند حکومت را و قدرت را به دست گیرند
با تشکر عصاری

۱۳۸۵ آبان ۲۶, جمعه

خواب طولانی من


روزگاران دارند از من سبقت میگیرند و با تمام سرعت از تمام حرفهایی که با هم زده بودیم فاصله و باز فاصله شون را زیاد تر میکند چشمهای خمارم باز نمیتواند تا این غریزه را درک کند پیری و فرتوتی شاید کمک کننده باشد برای فراموش شدنم و فراموش کردن اما ایا این بیشتر از مردن است
حرفهاییم تمام بشونیستند چون خرجش کمی فکر کردن است برای پی بردن به نادانیم
برای رسیدن به این مهم نباید از هیچ کوهی بالا رفت و نه باید از هیچ ناممکنی ممکن ساخت فقط باید بهتر دید فقط باید روشن دید و فقط باید از من گذشت از این همه یان و از این همه فریاد و فغان که فقط هزنین است و بس را شنید و بعد نشنید
اما ماورای این همه کج خلقی و نادانی برای من یه خرسنید است برای شما نمیدانم شاید به بهالت گذراندن زمانتان باشد و بس اما برای من همانطور که به عرض میرساندن نشانه پیری است نشانه مردن است نشانه مرگ است در نرسیدن به ارزوهایی قشنگ که اون میبایست تا الان حداقل صرف میشد که نشد میشد زندگی را طور دیگر دید میشد زندگی را زیبا تر دید اما نشد و نخواستم بشود و مقصر من بیشتر نیستم
میدانم یک بار بیشتر نیستم میدانم برای زندگی کردن باید کاری بکنم برای زنده بودنم باید تلاش کنم .و برای رهایی از خواب باید قسم به نخوابیدنم قسم به بریدن زنجیرهایی که حصاروار در پیرامونم کشیدم بخورم و نشکنم اما تردید و اما خواب نیمروز که من را مست خودش کرده نمیگذارد فکر کنم من را با دلایلی هر چند سخی و هر چند کودکانه به خیالات پریشون میبرد تا به یاد اونها نیافتم اما کاش این نادانی یه شب از این دل من میرفت شاید یک شب ضمیرم را نتواند بیدار کند اما میشد گفت توی اون شب حداقل بیدار بودن ازاد بودن را میتوانستم با تمام حرمان در تمامی یاختهای خود حس کنم گرم شوم برای روزگارانی که برای زنده بودن میبایست انرژی ادمیت را صرف کنم توکه داری این حرفهای شاید بی سروته و شاید بی نقاب را بخونی بدان اینها پر از سرافکنده برای راوی اون است و تو ای خواننده بدان که اینها قسم دوباره شاید اگر هم نباشد اما حرفی است که برای اولین بار این تن بریدیه از زبان این لسان بریده داره فریاد میکند داره فریاد از این بی دادی خودش میکنه کسی که میخواست برای خودش ارمی بسازد که شداد نیز در بدو ورود مات بماند اما دربطن حرکت چشمهایش با خیالات ارم و شداد مبهوت شد اما اون کسی که حامی من است هرزگاهی به طریقی با نیشتری یا با لطافتی خاص سعی در بیدار کردن این خوابالوده تن میکند اما ایا بیدار بشو است؟
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۱۳, شنبه

ارم استرانگ ایران


برای کاری امروز به جلوی دانشگاه تهران رفته بودم جایی که مملو از کتاب فروشیهای رنگارنگ است و پر از کتاب بگذریم تابرسیم به اصل داستان که از چند وقت قبل که اطلاع یافته بودم کتاب خاطرات محمدی نیک یا همان ری شهری کسی که توانسته بود به قول خودش نه روسها کودتای سال 61 قطب زاده را کشف کند برایم جالب تر بود که ایشون از ابتدا توی این سیستم بوده و کسی که وزیراطلاعات باشه نمیتواند خیلی ساده محو بشود اما ایشون شد و این همه چیزهایی بود که من را به سمت خرید کتاب خاطرات ایشون سوق میداد البته ناگفته نماند این کتاب توسط سازمان اسناد ملی نشر شده ولی در اون مکان حتی کتاب فروشی موسسات کیهان اطلاعات استان قدس و امیرکبیر که همه اونها برای خودم رژیم است این کتاب یافت نمیشد شایان ذکر است بیشترین کتابی که من توی قفسه خاطرات یافتم خاطرات بیل کلینتون بود انگار لهجه ایشون بیشتر باب طبع ایرانیان است و بس
راستی یه کمی از اقتصاد بگیم چون اوضاع کار ما هم خیلی خراب شده چون اقایان دارند با هر چند توانای که دارند به اون کمک میکنند که اخرین حرکات را به سمت سقوط اقتصاد ازاد بردارد و فقط اقتصاددولتی اونهم با زور دلارهایی نفتی که نه دیگه یورویهای ارزِ داره حرکت میکند و با سوبسیتهای اقتصادی داره پیش میرود تا به دیگران ثابت کند ایران اخوندی هنوز زنده است راستی به جز دولیتان و کسانی که به این رژیموابسطه هستند کدام قشر دارد حرکت اقتصادی پویا میکند؟
اخه یادمان نرفته بود که قرار شد بانکها سودشان را کم کنند تا پولهای مسکوت به حرکت درایید رقمهای سود به تک رقمی با اون همه اب و تاب اورده شد تا به همه ثابت کنند که اگر معلم بزرگ اینها مطهری نیز در اقتصاد یه بار شکست خورد اینها شکست بردار نیستند چون دوباره الان سود بانکها به همان مبالغ قبل رسیده بنزینی که قرار بود وارد نشود یا پالایشگاه ساخته شود یا از مصرف اونبه عناوینی حتی جیربنید محدود بشود نیز دوباره وارد میشود چون بنا به گفته اقتصادان نفتی پالایش نفت در کشور با این قیمت اصلا به صرفه نیست باید نفت را به همین شکل صادر بکینم و پس باید دوباره بنزین وارد شود و از این داستانها تکراری نیز بگذریم میرسیم به داستان حماسی رییس جمهور با مبارزه پی در پی ایشون با مفاسدین اقتصادی که فقط هموراه سایه ها را دستگیر میکنند و فقط ارقام نجومی دارند میخونند میدونید اد م را یاد داستان ارم استارانگ امریکایی میاندازه که با سفینه رفته بود ماه و باقی کشورهایی که نمیتوانستند باور کنند امریکا این کار را کرده میگفتند اونها دارند فلیم بازی میکند و اصلا اوت یه جایی توی صحرای اریزونا است که میگوییند ماه و از این حرفها و ارقان و دلایل نیز اصلا واهی است و اینجاهم همینطور ارم استارنگهای من افرادی هستند که فقط روح دارند نه اسم و شکل و قیافه مقدار پول کشف شده و اختلاص شده نیز مثل امار و ارقامی بود که امریکاییها از فضا مثلا دریافت میکردند اما اونها بعد از مدتی فهمیدند که نه خودشون کردند ما باز هم نمیتوانیم باور کنیم که بابا اونها دارند ما را فلیم میکنند این اخوندها اخر رل بازی کردند و بس ما سرکار گذاشته اند چون دوباره ادامه داستانشون مونه و باید فردایی نیز بایید که یه جنبه دیگر و یه صرت دیگر به این بازی سرکار گذاری ادامه بیابد
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۱۲, جمعه

دست دوستی


چند شب پیش دوستی ناشناس برای نوشته ای گذاشته بود که وقتی اون را میخوندم به کاری که میکنم بیشتر امیدوارم میشوم به خیالاتی که دارم بیشتر وابسته میشوم و به استقامت هم فکرانم که فکر میکنم من را مجبور به نوشتن میکنه مجبور به فکر کردن و سپش بیان درونم حداقل کاری که نشان بدهد هنوز زنده ام و باید زنده بمانم چون میخواهم چون میبایست برای حتی خودم هم شده این کار را که ناتمام است انجام دهم
برای نشون دادن زنده بودم میدونم نوشتن کافی نیست حرف زدن کافی نیست و بی مطالعه و فکر کردن عمل انجام دادن میشود یه اشتباه بزرگتر از حال پس دست یاریم برا به تمام کسانی که فکر میکنید که توی این سیستم کسانی هستیم درجه دوم برای خواسته هاییمان چون همانند اکثریت مخالفیم اما بی اثر بخش میخواهم کمک کنند حتی ناشناس وار ایمل بزنند پی ام بدهند تا سیستم حرکتی در جهت پیدار اوردن همفکریمان ایجاد کنیم تا خواب پیر میخانه را تعببیر کنیم و دوباره مستانه و سرمست از این ازادی از این ازاد زیستن یا در کل ادم بودن و ادمیت را شناختن در جهت نفع انسانها استفاده کنیم نه دین را برای مقاصدمون اجیر کینم دمکراسی توخالی را برای نداشته هاییمان عملی کینم چون میخواهیم فقط باشیم
عصاری

۱۳۸۵ آبان ۱۱, پنجشنبه

شرح در شرح


خوب سپاه موشک شهاب هایش را ازمایش میکنه و ارتش هم توی اماده باشه تا اگر زورش هم به بحرین و متحدانشون نرشد حد اقل بگه ایران هنوز توی ترس است نه برای اینکه کسی به ایران حمله کنه نه اصلا برای اینکه به باقی ثابت کنه تا اخرین خون ایرانی را مصرف خواهد کرد تااین رژیم به مسند بماند مهم نه ایران است نه دین است و نه چیز دیگر
بیایید یه بار دیگر از دید پنجره به ایرانمان نگاه کنیم یادتون است احمدی نژاد وقتی به قدرت رسید همه در این فکر بودیم که دیگه هر روز کشت میزیه توی خیابانها و هی بگیر بگیر شروع میشه یادتونه چه هم همه ای راه افتاده بود اما نه اینکه اتفاق نیوفتد افتاد اما کمرنگ تر از اونقدر که ما فکر میگردیم میدونید چرا چون مردم و اکثریت اگر چه یه مخالف رژیم هستند اما یه موج سردو خواب الود هستند بی اثرهستند اما فقط هستند مهم کسانی دیگر هستند که باید به اون ها فکر کرد شاید با اصلاح طلبان یا میانه روها کسانی که شاید هم کیش هستند اما باز یه دشمن رنگی هستند حتی برای خود این رژیم تا اینکه یک دست تر بشوند دیگر حتی اگر توی دور ترین نقطه کشور بخواهیم یه مدیرگل یا یه بخشدار دوم خردادی نیز بیابیم نمیتوانیم انگار سوراخهای چشمه سرند اونقدر بزرگ بود که تکه های بزرگ و کوچیک را همه با هم بلعید و همه را گم کرده است این همان اتفاقی بود که اول انقلاب نیز افتاد گروه مجاهدین خلق تنها گروه مسلمان پیشه بودند اگر چه به جدایی دین از سیاست اما باز به اسلام و روحانی و حجاب و خیلی چیزهای دیگر اعتقاد داشتند حالا یه با از خودتون بپرسید چرا اولین گروه که پاک سازی شده این گروه بود که میتوانست اخرین گروه باشد یعنی حتی با خیلی از گروهایی که حتی با اسلام نیز اعتقاد نداستند در ابتدا هم راستا شدند و بعد از نکته اینجاست بعد از از بین بردن گروه مجاهیدن که نه خیلی بزرگ بود بعدش سراغ دیگران رفتند چون اونها را با حربه دین میشد کنار بزنند اما دشمن هم کیش یه کم از بین بردنش سخت تره مگرنه اقاین احمدی نژاد و خامنه ای
میدونید یه کم دیگه جالب تر نیز میشه جنگ خامنه ای شروع میشود با مصباح یزدی چند تمساج پیر با شغال گرگ نما چیزی که شاید سالها در خفا دارد جریان مییابد و در بیرونش مثل مسکوت موندن مرداب است اخر یا عرفان خامنه ای و خمینی باید پیروز بشود یا منطق مصباح اما بدی این جریان اینکه مهره فعال نداره شغال پیر و به کمک یاران تمساح در جریان پاک شازیها برنده شده اما توی خبرگان رهبری یه کم این سیر مسیر طولانی تر شد چون وزیرکشور اگر چه از طرف احمدی نژاد انتخاب شده بود اما مهره رهبری بود چون اون کسی بود که انتخابش کرد بود نه احمدی نژاد و معلم بزرگش مصباح برنده خبرگان کیه؟
کسی که به تمامی سوالهای کتبی شورای نگهبان جواب میدهد یا اون که از سوراخ تنگ عینک دبیر شورای نگهبان که خودش نیز باید توسط خودش تایید بشه جالبیش اینجاست که کی میتواند صلاحیت این جغد پیر را تایید کند یا در اخر وزیرکشوری که باید اسمها را اون از توی صندق رای در بیاورد
شبخوش ایران ما
عصاری