۱۳۸۵ تیر ۹, جمعه

صدامین

این صدامین مطلبی است که دارم توی این وب لاگ مینویسم پس این اسم را انتخاب کردم
بلند بلند دارم به ترانه هایی گوش میدهم که خودم از اون ها سر در نمیاورم و فقط صرفا دارم گوش میدهم انگار کار مهم و اساسی فقط
همین است تا یه ورق دیگر از این زندگی بخوره تا شاید فردایی بیایید تا امروز به اون امید پایان برسد و یه دوباره دیگر بشود
نمی دونم با چه حرفی از اون جایی شروع کنم به باز کردن صندق دلم جایی که توی اون یه عالم اصرار از من ناقل اونهاست
باید سعی کنم تا اون فقط بگم تا هم تو و او و هم خودم از توشتن و خواندنش محکوم مشوند صد البته محکوم تنها من هستم که میگوییم برای نقد شدن و تو میخوانی برای نقادی اما ایا تو هم امین هستی و عادل؟
چیزی که توی این دنیا به ما رسید تمام شد
امروز یه روز دیگر است فردا هم یه فردا دیگر اما بی افق تا زمانی که نیامده اما وقتی امد میشود همین امروز شاید به اندازه همین الان بی اهمیت و بی ارزش میدونید این ساعتی که من دارم مینویسم این مطالب را در جمعه شب مصادف با یکی از اتفاقاتی که یه ورق اساسی توی زندگیم زد و ماحرای زندگیم شاید به مقدار بی اندازه ای تغییر کرد مهم شاید بود اما غبار زمانه اون را کم کم کمرنگ نیز کرده اما همواره من را به خاطر میاندازد و توی وب لاگ اولینم توی اون اون را نوشتم چیزی که من را به سمت ایران برگردانند البته من اون کسی نبودم که رفته بودم حتی توی اون مدت اندک نیز به مثابه یه ادم دنیا گشته در بعضی از مسایل پخته شودم و بیشتر از پخته شدنم بیدار شدنم مهم بود چیزهایی را دیدم که گر هر بار و هر بار هم صد جور به من تلفیق میشد نمیتوانست من را به اونها متوجه کند اما مهم اون بود که شد
خوب از من و ماجرای من بگذریم به ایرانمان میرسیم جایی که حداقل برای همه ما ی خونه است اما به اندازه یه سرزمین جایی که الان هم مثل همیشه در دست دژخیمان است یک بار با عبا یک بار با زور یک بار به اسم حیله یک بار به اسم روشنگری و روشن فکری اما مهم نیست دوباره فقط ارزش مند میشود با اون بخواهیم هم درد بشویم بدانم بیگناه ایران ماست که هموراه در دست متخاصمان بود ایا اب و هوای چند گانه اون در این سیر درد مند ایران بیگناه است یا نه اون یه سایه از شرایط اقلیمی است مه بر خود ایران سیطره انداخته میدونید عربها اقلیمشان تقریبا با شرایط کشورشون و تاریخشون خیلی هم سو است و یا کشور دیگری کنار دریا هم اون طور اما مردمان ما عادت کردند به چهار فصل توی چهل اقلیم ایران زمین تا هر طیف و طایفهای سیر خود را به اون تقدیس به عبارت عبور کند
با احترام
عصاری

۱۳۸۵ تیر ۲, جمعه

برای شماست!!

این متنی را که میخونید فقط برای شخص شما که دارید این را میخوانید نوشته ام متاسفم که نتوانسم برای پارای از مسایل تمام و کمال بنویسم اما میدانم اون چیزی که میبایست بدانید و متوجه بشوید را حتی به تلنگری خواهید فهمید اما وجدانتون را از پاسخ محروم ندارید
پرواز بلند میبایست باشد که هر چند در تلاطم و زلزله بخواهد بر اصل پرواز اثر بگذارد نتواند جز نسیم بشود بر ایده و سلوکی که شما دارید هرزور به خود یاد اوری میکنید که باید بیدار بشویم و اون باشیم که هستیم نه اونکه برای به دست اوردنش دمی را به تمامی میبازیم برای شروع برای خودمان حتی به صورت ابتدایی هم شده یه برنامه میگذاریم توش پر از اما و خود یا و واو میگذاریم و برمیدارین که اصولمان اول برای خودمان خوشاید باشد و بعد به ثبات رسیدن مان راه رستگاری باشد و این محور عشق میایید محبت میایید و دشمنی و کینه میایید و و روز های تکراری و لحظات ناب اما دوباره میرسیم به جایی که هوس بر حواس میخواهد مستولی بشود و از راه اصول حتی به وصالی میخواهد یه چیزهایی را به قراموشی بسپاریم تا شاید چیزی که الان بهتر ین است عاید بشود
این را میدانیم که اصولی که هر شخص برای خود دارد باید یه قواعد و قوانینی با اصول دیگران هم خوانی و شیوا تر گویا شود تا بتوان زبان عشق زبان تکریم و زبان حس ماورای حیوانی را از هم تمیز دارد که توی خیلی جوامع دین میخواهد این اصل را بازی کند و و در برخی دیگر ایدولوژی خاصی که اسم اون را میشود یه رخدار بدیع به صورت دمکراتیک نامید من شخصا نمیخواهم انسان ایدالیسمی باشیم بهتر میداند رئالیسم باشم تا بطن جامع بتواند برای سوالهایی که دارم و برای پاسخهایی که دارم محل ایمنی باشد برای زمان انیم و اتیم
میشود از عبارت بالااین را به اختصار نام برد که من در مقابل حتی مخاطبم میبایست شرایطی را ایجاد کنم که ایشان با بودن من احساس شرمندگی پیش خودش نکند و من هم به همین شکل اما اگر فرضا ایشون بخواهد یه شخصیت دیگری باشد برای اینکه اینجا بماند برای اینکه بخواهد با اون به واسطه ای وصالی بیابد یه محل برای خودش بسازد که توی اون یه عالم خیالات و هپروت وجود داشته باشد چون اینجا اون همان همیشگی نیست و از کجا میداند من همان واقعی هستم و باز فرضا بداند که من هستم اون کسی که خودم را دارم نشون میدهم ایا اون برای اینکه از حقیقت خود پا فراتر گذاشته تا باشد ایا استحقاق ادمیت را دارد در صورتی که بر اصول ادمیت دارد پشت میکند
میداند جالب از این طیف میشود این را نام برد که ارامنه ایران برای ازدواج اصلا چیزی که توی اسلام به عنوان مهریه نام دارد ندارند؟
یعنی اونها باید اونقدر به چیزی که برای اون پاییند میشود ارزش قایل بشود که مغذرت میخواهم این عبارت را استفاده میکنم ترمز ایمنی نمیخواهند
امیدوارم از حرفهای نامربوطم چیزی که توی ذهنم است برداشت کرده باشید
عصاری

۱۳۸۵ خرداد ۲۴, چهارشنبه

کمان انسانی؟

با سلام و عرض ادب تب فوتبال انگار بر وب لاگ من را هم تاثیر گذارده تنبلی برای هر کاری نیاز به دلیل هم که حداقل خود ادم را بفریبد نیز احتیاج است
راستی چند روزی است ذهنم بد جوری به موضوعی چلب شده میخواهم بگوییم تا شما هم در موردش بیشتر بی اندیشید شایان ذکر اینکه من هیچگاه مخواستم حرف و ایده ام را بر کسی مستولی کنم فقط دوست دارم تلنگری بر مخزن افکار باشم تا اونها را برای موضوعات پیرامونمان بیشتر مستعد کند تا غبار تکرار بر اونها سنت و بعدش هم اصل پایه نشود
خوب به موضوع خودمان بپردازیم؟
میدانیم که انسان یه زندگی دارد که به صورت تشبیه میشود به یه رسم سینوسی یعنی به دنیا امدن میشود نقطه شروع این قاعده که برزمان صفر ما و( بر زمان حرکت شعور بر اندیشه)این رسم الخط را میتوان بر این گونه تصویر کرد که نقطه اوج که مرز زمانی بلوغ فکری یا میتوان نیمه عمر را که به صورت معمول برای یه سن متعارف است را پایه این نقطه اوج حساب کنیم که برا هر اتقاق که برای هر انسان مورد اشاره برایش ایجاد میشود را میتوانیم یه طریق دیگر برایش تفسیر اونهم منطقی برایش تفسیر کرد که از این بحث کمی به دور است اما در ادامه زمان مرگ نیز میشود نقطه انتهای یک نیم سیکل به حساب اورد و پس از اون میشود دنیایی بعد از مرگ و که سطح شروع و پایان را میشود تقریبا با هم هم رنگ و هم سان خواندو دید و باقی اون را میشود به نیم سیکل مخفی نام ببریم که ما فقط نقطه شروع اون را میدانیم و بس

در مورد انسان باید این را پیش خودمان این سان باز کنیم که انسان بعد از نقطه اوج کم کم به افول میرسد که این افول در جسم و در ذهن هر دو ایجاد میشودو در این سو انسانها برای خودشان قانونی را ایجاد کردند تا انسان را باز نشسته کنند تا هم مانند کودکان که احتیاج به تیمار دارند بتوانند مورد توجه قرار دهند و برای همین توی سنین که اسنان تقریبا پیر میشود برای ون مارهای مهم و سرنوشت ساز تکلیف نمیکنند چون بر قاعده اونها نه قدرت ریسک پذیری دارند و نه توان بهترین برداشت وتصمیم را دارند
حالا یه سوال پیش میاید که ایا تا به حال شنیده اید که یه اخوند به علت کهولت سن از بازنشت بشود و برود برای استراحت تیمار شود ودیگر برای دیگران تکلیف نکند چون دیگر در مقامی نیست که بتواند به بهترین نحوی برای دیکران تصمیم بگیرید
در کل چند قشر در جامعه هستند که هموراه بوی از بازنشتگی ندارند از مهمترین اونها افراد بی وضاعت و کسانی که به قول خودمانی به نون شبشون محتاج هستند و دیگر میشود از متکدیان که به صورت حرفه این کار را میکنند چون کهولت نیز یه وجه خوبی در این شغل است و دیگر هم همین روحانیت که باید بی قاعده و بی قاتون ترین شغل بنامینش
ایا به نظر شما روحانیت میشود یه شغل باشد در صورتی که باید اگر الگوی اونها رسولشان هست برای روحانیت باید اگر ماه و خورشید را در دست انها بدهند باز این کار را که راهنمایی و ارشاد مردم است دست برندارند

با احترام
عصاری

۱۳۸۵ خرداد ۱۵, دوشنبه

خرمشهر تا بوشهر

میدونید ادم تاخدا گاه یاد جنگ میافتد در این روزها که وقتی خرمشهر را ایران از عراق باز پس گرفت کشورهایی منطقه و دیگر کشورهای همسو در این مقال امدند و از ایران برای ادامه ندادن جنگ دعوت کرد حتی به روشنی این که کویت و عربستان در صورت انصراف ایران از ادامه جنگ تمامی خساراتی که به ایران ئارد شده را جبران و عراق را مجبور به باز گشت به مرزهای اولیه که در قرار داد الجزایر نام برده برمیگرداند اما خمینی کبیر!! و دیگر دست دندگارانشان مثل رفسنجانی که در اون زمان ریاست کل قوا نظامی ایران را بر عهده داشت و همچنین خامنه ای که ریاست جمهور را بر عهده داشت بر ادامه جنگ تا رسیدن به کربلا وبعدش رسیدن به بیت المقدس باید ادامه پیدا کند
در این زمان بود که دیگر حتی رفیق شفیق ایران البته پول ایران یعنی شوروی هم کمی ازمواضع خود عقب نشت چون دیگر رقیب جنگ سرد اینجا دیگر دشمن نبود بلکه با دید دیکری داشت به موضوع داشت اما سکه پیروزیهای ایران دیگر رخ ننمود و عملیات کربلای 4 باعث شد که سردی دیگری بر افول ایران بشود تا اینکه ایران ضمن تحمل بیشتر گشته شدگان که دیگر نمیشد اونها را برای هر سردر کوچه استفاده کرد چون باید برای هر کوچه ایرانی دو نام میگذاشتند و هم اینکه خزینه ایران داشت به انتها میرسد دیگر رفیق شمالی نمیتوانست بدون دیدن پول به ایران موشک بدهد دیکر نمیتوانست باور کند ایران پوای براش مانده و البته واقعا اینطور بود که خمینی مجبور شد جام تلخ را بنوشد اونهم تنهایی چون کسی که حرف اول و اخر را میزد در صورتی که حتی شاید توی ادامه جنگ شاید کسی بود که بیشتر از 40 در صد رای نداشت اما جام را باید اون مینوشید و بس
اما حالا
دوباره این اجماع دو باره می خواهد که ایران دست از حقامت خود بردارد و دست از این انرژی خطر ناک بردارد تا ضمن حتی دادن نیروگاه اب سبک نسبت جبران خسارات ایران در مورد ضرر که نه پول یا مفتی که به روسیه دادند را به اشکال ممکن به ایران بدهند
خوب برنده حتما ایران است که نمیخواهد از این شیوه بسته برکردد مثل فتح خرمشهر امیدوارم پیروزی کوتاه نباشد
مه در پایان جنگ دوباره ضمن قبول تمام خسارات و پرداخت اون باید دوباره نسیت به چبران کردن عواقب اون نیز شد؟

مقایسه
پیروزی خرمشهر ادامه شیوه اب واتش غنی سازی
جبران خسارات جنگ میز مزاکره برای مشوق به تعلیق
ادامه جنگ ادامه غنی سازی
انتهای جنگ ویرانیهای ایران التبه با هزینههای بیشتز
گشتار مردمان بیگناه با کشتار مردمان با شعار

شعار کربلا و بیت المقدس انرژی هسته ای حق مسلم ماست

ایا وجه مسبب این بدبختی نمایان شد؟
ایا شوری برای ادامه این حماقت میشود التبه با مردم؟؟/؟



عصاری