۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

دستهای انقلابی شماره یک

من چیزی نمیگم تا خودتون تا اخر مطلب بتوانید بهتر برداشت را کنید
14 اسفند 59 حمله گارد بنی صدر و منافقین به مردم انقلابی
20 خرداد 60 عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا توسط خمینی
31 خرداد 60 رای مجلس به شورای اسلامی به عدم کفالت سیاسی بنی صدر شایان ذکر است ریاست مجلس بر عهده اکبر هاشمی رفسنجانی بود
1 تیر 60 عزل بنی صدر از ریاست جمهوری توسط خمینی
6 تیر 60 سو قصد به جان خامنه ای توسط؟
7 تیر 60 انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری که جز تنها باز ماندان اقای اکبر هاشمی رفسنجانی بوده
7 مرداد 60 فرار بنی صدر از ایران
14 مرداد ترور حسن ایت تنها فرد موثر در براندازی مستقیم بنی صدر
ابان 60 مرگ مشکوک ایت الله لاهوتی توسط لاجوردی !! با اطلاع هاشمی رفسنجانی
17 بهمن 66 تشکیل مجمع تشخیص مصلحت با حضور خامنه ای و هاشمی
14 خرداد68 انتخاب خامنه ای به ایت الله و بعدش انتخاب به رهبر شدن توسط تنها گردانند موثر ریاست مجلس اکبر هاشمی رفسنجانی



۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

انتشار نفاق

خواستم این را بگم که ادمهای فرصت طلب سیاسی فقط کسانی هستند که هموراه سعی میکنند نون را به نرخ روز بخورند و بس

اما نمیدونم چرا تاریخ امضا شده توسط میر حسین موسوی نخست وزیر وقت برای سال 68 است و نامه بخشنامه شده که توی سایت اسناد انقلاب ست برای سال 67 است این هم نکته ای است!!
عصاری

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

تکرار تاریخ

در همه چیز تجربه بیان شده ادمهای پست و دنی و افکار بلشیویکی الفاظ ناسیونالیسمی و انقلاب مخملی افراد خودی و ناخودی و سرزمین وفروشان و افراد وطن فروش تلویزینهای لسن جلسی و جنگ سایبری و وبلاگهای سیاه مثل خون تمام مردم ازاده دنیا اینجا همه چیز تجربه شده از اغماز به تن تا تن به خمار کشاندن از رای خریدن تا سننی برای خریداری رای نمیدونم چرا وقتی میبینم مردم برای اعلان و انزجار از درون سیستم به سیستم حمله میکنند ناخوداگاه یاد روزنامه انقلاب اسلامی و اتفاقات سال 60 و 61 میافتم بنی صدر و کی خوب است و کی بهتر همان سالهایی که خمینی فهمید باید از رنگی شدن بپرهیزه و فقط کشور را با سیاه و سفید به سرها حاکمیت کنه تا دست هیچ اهریمن و اهریمن رنگی به اون نرسه
وقتی عکس خمینی را پاره شده توی کف خیابان به تصویر کشیده شد ادم باز تجربه دیگری از زدن قران به نیزه ها و اتفاقات پیرامون اون که تجربه بدوی بود برای این که به مردم نشان داده شود که این مردمان حاکمتی را پذیرفته اند که بدویت در اون مستولی است نه افکار زینت شده با ادمیت رنگ حرفهام شاید قرمز و تند باشه
اما توی هر کلمه اون یه دشمن است برای نشان دادن این افکار دیکتاتور سال 2009 تنها مقام عالی و مقدس ایران انشالله یه روزی ایشون را هم مردم همین ایران مثل اون عکس خمینی جر بدهند و کف خیابان زیر کفشهای خود له شده ببیند اما ایا این ایرانیان از خواب افتخار به نیاکانشونو فهمیدن این حماقت عصر جدیدشون پی خواهند برد
وقتی منتظری مرد همه سبز شده سیاه پوش شدند برای اعلان انجاز از دیکتاتور باور کنید اگر خمینی اون را باز از نایبیت خودش غزل نمیکرد باز یکی دیکتاتور مثل همین خامنه ای بر سرحاکمیت بر تخت پادشاهی ایران کسی دیگر نبود جز امام رضوانها الله منتظری کیبر یعنی دقیقا سگ زرد بردار شغال
عصاری

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

ویرایش

The best cosmetic for lips is truth
زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی

for voice is pray
برای صدای شما دعا به درگاه خداوند

for eyes is pity
برای چشمان شما رحم و شفقت

for hands is charity
برای دستان شما بخشش

for heart is love
برای قلب شما عشق

and for life is friendship
و برای زندگی شما دوستی هاست



No one can go back and make a new start
هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه

Anyone can start from now and make a brand new ending
ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه



God didn't promise days without pain
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که حتما روزهای ما بدون غم بگذره

laughter without sorrow , sun without rain,
خنده باشه بدون هیچ غصه ای، یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده

but He did promise strength for the day, comfort for the tears
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم در مقابل مشکلات،
تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه

and light for the way
و چراغ راهمون میشه



Disappointments are like road bumps, they slow you down a bit

نا امیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده میمونن
ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن

but you enjoy the smooth road afterwards
ولی در عوض بعدش از یه جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد

Don't stay on the bumps too long
بنابر این روی دست اندازها و ناهمواریها خیلی توقف نکن

Move
on
به راهت ادامه بده



When you feel down because you didn't get what you want just sit tight
and be happy
وقتی احساس شکست میکنی که نتونستی به اون چیزی که می خواستی برسی
ناراحت نشو

because God has thought of something better to give you
حتما خداوند صلاح تو رو در این دونسته و برات آینده بهتری رو رقم زده


When something happens to you ,good or bad,

وقتی یه اتفاق خوب یا بد برات میافته همیشه

consider what it means
دنبال این باش که این چه معنی و حکمتی درش نهفته هست



There's a purpose to life's events
برای هر اتفاق زندگی دلیلی وجود دارد

to teach you how to laugh more or not to cry too hard
که به تو میآموزد که چگونه بیشتر شاد زندگی کنی و کمتر غصه بخوری



You can't make someone love you

تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه

all you can do is be someone who can be loved
تمام اون کاری که میتونی انجام بدی
اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست

the rest is up to the person to realize your worth
و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه



It's better to lose your pride to the one you love
بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری از دست بدی تا این که

than to lose the one you love because of pride
کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی



We spend too much time looking for the right person to love
ما معمولا زمان زیادی رو صرف پیدا کردن آدم مناسبی برای دوست داشتن

or finding fault with those we already love
یا پیدا کردن عیب و ایراد کسی که قبلا دوستش داشتیم میکنیم

when instead
باید به جای این کار

we should be perfecting the love we give

در عشقی که داریم ابراز میکنیم کامل باشیم



Never abandon an old friend
هیچوقت یه دوست قدیمیت رو ترک نکن

You will never find one who can take their place

چون هیچ زمانی کسی جای اون رو نخواهد گرفت

Friendship is like wine
دوستی مثل شراب میمونه

older it gets better as it grows
که هر چی کهنه تر بشه ارزشش بیشتر میشه



When people talk behind your back, what does it mean?
وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره ؟

Simple ! It means that you are two steps ahead of them
خیلی ساده ! یعنی این که تو دو قدم از اون ها جلوتری

So, keep moving ahead in Life
پس، در زندگی راهت رو ادامه بده

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

خیلی وقت بود که دستام به نوشتن غریبی میکردند و افکارم که در این نامردی روزکار به سختی میتوانست راهی برای رهایی از این بلبشو بیابد پس سرمستانه در پس دستانم به حرکت فقط برای حرکت کردن ادامه میداد
از دروان بگذریم تا به دورنیات برسیم از حق بگذریم که خالق حقوق برای خود مانیم نه برای استیفای درونی ادمیت
اینجا هم مثل درون شهر ایران همه چیز با تعاریف خاص که قبلش امده معنی میگیرند
اگر توی رانندگی خلاف نکنی نمیتوانی به مقصودت به زمان معقول برسی اکر در بودنت بخوای بی طرف باشی
بی شک نفر دومی میشوی که برای سیر مسیر خودت در مقدار هیچ با تو هم راه میبودی و خواهد بود پس این عظیم کردار بی نشان را همیشه به یاد بیاور که ایران که محل زیست گاه من و توست روزی نباشد که به دست خیانتگر من و باز تو به ویرانهای دروان قدیمش سلام کند
ایران شهر اباد و ازاد باد
عصاری

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

برگي از تاريخ سوخته ما

در ايران اسلامي علما خودشان حکومت نخواهند کرد و فقط ناظر و هادي امور خواهند بود. خود من نيز هيچ مقام رهبري نخواهم داشت و از همان ابتدا به حجره تدريس خود در قم برخواهم گشت.
مصاحبه با خبرگزاري رويتر، نوفل لوشاتو، 5 آبان 1357


در جمهوري اسلامي کمونيستها هم در بيان عقيد خود آزاد خواهند بود.
مصاحبه با سازمان عفو بين الملل، نوفل لوشاتو، 10 نوامبر 1978


در جمهوري اسلامي زنان در همه چيز حقوقي کاملاً مساوي با مردان خواهند بود.
مصاحبه با روزنامه گاردين، نوفل لوشاتو، 1 آبان 1357


در حکومت اسلامي راديو، تلوزيون، و مطبوعات مطلقاً آزاد خواهند بود و دولت حق نظارت بر آنها را نخواهد داشت.
مصاحبه با روزنامه پيزا سره، نوفل لوشاتو، 2 نوامبر 1978


در منطق اينها آزادي يعني به زندان کشيدن مخالفان، سانسور مطبوعات و اداره دستگاههي تبليغاتي. در اين منطق تمدن و ترقي يعني تبعيت تمام شريان هاي مملکت از فر هنگ و اقتصاد و ارتش و دستگاه هاي قانونگذاري و قضايي و اجرايي از يک مرکز واحد. ما همه اينها را از بين خواهيم برد.
سخنراني براي گروهي از دانشجويان يراني در اروپا، نوفل لوشاتو، 8 آبان 1357


ما همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داريم.
سخنراني براي گروهي از ايرانيان، نوفل لوشاتو، 19 مهر 1357



براي همه اقليت هاي مذهبي آزادي بطور کامل خواهد بود و هر کس خواهد توانست اظهار عقيده خودش را بکند.
کنفرانس مطبوعاتي، نوفل لوشاتو، 9 نوامبر 1978



نه رغبت شخصي من و نه وضع مزاجي من اجازه نمي دهند که بعد از سقوط رژيم فعلي شخصاً نقشي در اداره امور مملکت داشته باشم.
مصاحبه با خبرگزاري اسوشيتد پرس، نوفل لوشاتو، 17 نوامبر 1975

دولت اسلامي ما يک دولت دموکراتيک به معني واقعي خواهد بود. من در داخل ين حکومت هيچ فعاليتي براي خودم نخواهم داشت.
مصاحبه با تلوزيون NBC ، نوفل لوشاتو، 11 نوامبر 1978


من نمي خواهم رهبر جمهوري اسلامي آينده باشم. نمي خواهم حکومت يا قدرت را بدست بگيرم.
مصاحبه با تلوزيون اتريش، نوفل لوشاتو، 16 نوامبر 1978


در جمهوري اسلامي زن ها آزاد خواهند بود. در تحصيل هم آزاد خواهند بود. در کارهاي ديگر هم آزاد خواهند بود.
مصاحبه با هفته نامه گاردين، نوفل لوشاتو16 نوامبر 1978


پس از رفتن شاه من نه رييس جمهور خواهم شد، نه هيچ مقام رهبري ديگري را به عهده خواهم گرفت.
مصاحبه با روزنامه لموند، نوفل لوشاتو، 9 ژانويه 1979
__________________________________________________

كاريكاتور











وقتي احمدي ن‍ژاد تولد بگيره و لاريجاني به شغل جديدش منتصب بشه و روزنامه نگار خفن بياد ميشه همين ها با اون شيخ ملبس به اخوندي

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

حراج وسايل شيطان


به روایت افسانه‌ها روزی شیطان همه جا جار زد كه قصد دارد از كار خود دست بكشد
و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد.
او ابزارهای خود را به شكل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی،
شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود.
ولی در میان آنها یكی كه بسیار كهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت
و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.
كسی از او پرسید: این وسیله چیست؟
شیطان پاسخ داد:
این نومیدی و افسردگی‌ست
آن مرد با حیرت گفت: چرا این قدر گران است؟
شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: چون این مؤثرترین وسیلة من است. هرگاه
سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه
كنم و كاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم كسی را به احساس نومیدی،
دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بكنم..
من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به كار برده‌ام. به همین دلیل این قدر
كهنه است.

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

همینه



۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

بیمصرف!!

Today we have bigger houses and smaller families; more conveniences, but less time
ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داريم؛ راحتی بيشتر اما زمان کمتر

we have more degrees, but less common sense; more knowledge, but less judgment
مدارک تحصيلی بالاتر اما درک عمومی پايين تر ؛ آگاهی بيشتر اما قدرت تشخيص کمتر داريم

We have more experts, but moreproblems; more medicine, but less wellness
متخصصان بيشتر اما مشکلات نيز بيشتر؛ داروهای بيشتر اما سلامتی کمتر

We spend too recklessly, laugh too little, drive too fast, get to angry too quickly, stay up too late, get up too tired, read too little, watch TV too often, and pray too seldom
بدون ملاحظه ايام را می گذرانيم، خيلی کم می خنديم، خيلی تند رانندگی می کنيم، خيلی زود عصبانی می شويم، تا ديروقت بيدار می مانيم، خيلی خسته از خواب برمی خيزيم، خيلی کم مطالعه می کنيم، اغلب اوقات تلويزيون نگاه می کنيم و خيلی بندرت دعا می کنيم

We have multiplied our possessions, but reduced our values. We talk too much, love too little and lie too often
چندين برابر مايملک داريم اما ارزشهايمان کمتر شده است. خيلی زياد صحبت مي کنيم، به اندازه کافی دوست نمي داريم و خيلی زياد دروغ می گوييم

We've learned how to make a living, but not a life; we've added years to life, not life to years
زندگی ساختن را ياد گرفته ايم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ايم و نه زندگی را به سالهای عمرمان

We have taller buildings, but shorter tempers; wider freeways, but narrower viewpoints
ما ساختمانهای بلندتر داريم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما ديدگاه های باريکتر

We spend more, but have less; we buy more, but enjoy it less
بيشتر خرج می کنيم اما کمتر داريم، بيشتر می خريم اما کمتر لذت می بريم

We've been all the way to the moon and back, but have trouble crossing the street to meet the new neighbor
ما تا ماه رفته و برگشته ايم اما قادر نيستيم برای ملاقات همسايه جديدمان از يک سوی خيابان به آن سو برويم

We've conquered outer space, but not inner space. We've split the atom, but not our prejudice
فضا بيرون را فتح کرده ايم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ايم اما نه تعصب خود را

we write more, but learn less; plan more, but accomplish less
بيشتر مي نويسيم اما کمتر ياد مي گيريم، بيشتر برنامه مي ريزيم اما کمتر به انجام مي رسانيم

We've learned to rush, but not to wait; we have higher incomes, but lower morals
عجله کردن را آموخته ايم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داريم اما اصول اخلاقی پايين تر

We build more computers to hold more information, to produce more copies, but have less communication. We are long on quantity, but short on quality
کامپيوترهای بيشتری مي سازيم تا اطلاعات بيشتری نگهداری کنيم، تا رونوشت های بيشتری توليد کنيم، اما ارتباطات کمتری داريم. ما کميت بيشتر اما کيفيت کمتری داريم

These are the times of fast foods and slow digestion; tall men and short character; steep profits and shallow relationships
اکنون زمان غذاهای آماده اما دير هضم است، مردان بلند قامت اما شخصيت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی

More leisure and less fun; more kinds of food, but less nutrition; two incomes, but more divorce; fancier houses, but broken homes
فرصت بيشتر اما تفريح کمتر، تنوع غذای بيشتر اما تغذيه ناسالم تر؛ درآمد بيشتر اما طلاق بيشتر؛ منازل رويايی اما خانواده های از هم پاشيده

That's why I propose, that as of today, you do not keep anything for a special occasion, because every day that you live is a special occasion
بدين دليل است که پيشنهاد مي کنم از امروز شما هيچ چيز را برای موقعيتهای خاص نگذاريد، زيرا هر روز زندگی يک موقعيت خاص است

Search for knowledge, read more, sit on your front porch and admire the view without paying attention to your needs
در جستجو دانش باشيد، بيشتر بخوانيد، در ايوان بنشينيد و منظره را تحسين کنيد بدون آنکه توجهی به نيازهايتان داشته باشيد

Spend more time with your family and friends, eat your favorite foods, and visit the places you love
زمان بيشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانيد، غذای مورد علاقه تان را بخوريد و جاهايی را که دوست داريد ببينيد

Life is a chain of moment of enjoyment, not only about survival
زندگی فقط حفظ بقاء نيست، بلکه زنجيره ای ازلحظه های لذتبخش است

Use your crystal goblets. Do not save your best perfume, and use it every time you feel you want it
از جام کريستال خود استفاده کنيد، بهترين عطرتان را برای روز مبادا نگه نداريد و هر لحظه که دوست داريد از آن استفاده کنيد

Remove from your vocabulary phrases like "one of these days" and "someday". Let's write that letter we thought of writing "one of these days "
عباراتی مانند "يکی از اين روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنيد. بياييد نامه ای را که قصد داشتيم "يکی از اين روزها" بنويسيم همين امروز بنويسيم

Let's tell our families and friends how much we love them. Do not delay anything that adds laughter and joy to your life
بياييد به خانواده و دوستانمان بگوييم که چقدر آنها را دوست داريم. هيچ چيزی را که مي تواند به خنده و شادی شما بيفزايد به تاُخير نيندازيد

Every day, every hour, and every minute is special. And you don't know if it will be your last
هر روز، هر ساعت و هر دقيقه خاص است و شما نميدانيد که شايد آن مي تواند آخرين لحظه باشد

If you're too busy to take the time to send this message to someone you love, and you tell yourself you will send it "one of these days ". Just think…"One of these days ", you may not be here to send it !
اگر شما آنقدر گرفتاريد که وقت نداريد اين پيغام را برای کسانيکه دوست داريد بفرستيد، و به خودتان مي گوييد که "يکی از اين روزها" آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنيد ... "يکی از اين روزها" ممکن است شما اينجا نباشيد که آنرا بفرستيد!

نویسنده اقای کامکار

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

کاریکاتور






راستی قم هسته ای اینشکلی میشه البته بعد از اونکه
اژدهای سه سر و عالیجناب خاکستری پوش سابق مکار امروز رخ جدیدی از خود و خاندانش به نمایش میگذاره

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

داستان امروز ایران

سعی كنید روزها استراحت كنید تا شبها راحت بتوانید بخوابیددر نزدیكی تخت خوابتان صندلی بگذارید تا اگر از خواب بیدار شدید روی آننشته و استراحت كنیدایستادن به رفتن، نشستن به ایستادن و خوابیدن به نشستن اولویت داردجایی كه می‌توانید بنشینید چرا ی‌ایستید؟كار امروز را به فردا موكول كنید و كار فردا را به پس فردااگر حس كار كردن به شما دست داد كمی صبر كنید تا این حس از شما بگذرداز همه دیرتر سر سفره رفته و زودتر بلند شوید تا زحمت چیدن و جمع كردنسفره به شما تحمیل نشودبرای كار همیشه فرصت هست پس از استراحت غافل نشویددر میهمانی‌ها حتماً با خود بالش ببرید شاید فرصتی برای استراحت بدست آوردیدبه خواب نگویید كار دارم به كار بگویید خواب دارم

دانستنیها

ـ اثر لب و زبان هر کس همانند اثر انگشت آن منحصر به فرد است. ـ رشد کودک در بهار بیشتر است. ـ ۸ دقیقه و ۱۷ ثانیه طول می کشد تا نور خورشید به زمین برسد. ـ ظروف پلاستیکی تقریباً ۵۰۰۰۰سال در برابر تجزیه مقاومند. ـ تنها قسمتی از بدن که خون ندارد قرنیه چشم است. ـ شترمرغ در ۳ دقیقه ۹۵ لیتر آب می خورد. ـ حس بویایی مورچه با حس بویایی سگ برابری می کند. ـ کرم های ابریشم در ۵۶ روز ۸۶ برابر خود غذا می خورند. ـ زمان بارداری فیل به دو سال می رسد. در یک سانتی متری پوست شما ۱۲ متر عصب و ۴ متر رگ و مویرگ است. ـ شدیدترین نعره ها متعلق به وال ها است که برابر با صدای موتور جت است. ـ وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش....ش.... شما آرام می شود به این دلیل که صدای آبی که اطراف نوزاد در شکم مادر است را برایش تداعی می کند، در ضمن این یکی ازدلایلی است که چرا صدای ساحل دریا به انسان آرامش می دهد. ـ دلفین ها همانند گرگ ها هنگان خواب چشم هایشان را باز می گذارند. ـ با نگاه کردن به گوش حیوانات می توانیم به تخم گذار بودن یا بچه زا بودن آنها پی ببریم. بدین صورت که تخم گذاران گوششان ناپیدا و بچه زایان گوششان نمایان است، تنها یک اسثتنا وجود دارد آن هم نوعی افعی است که بچه زاست اما گوشش دقیق پیدا نیست. ـ بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب است. ـ انسان امروزی به طور متوسط ۶ سال از عمر خود را تلویزیون نگاه می کند و ۶ سال را صرف غذا خوردن می کند و یک سوم را می خوابد. ـ موش دو پای آفریقایی از میدان دید ۳۶۰ درجه برخوردار است. ـ مغز انسان تنها ۲ درصد از وزن انسان را تشکیل می دهد ولی ۲۵ درصد اکسیژن دریافتی بدن را به تنهایی مصرف می کند. - سرعت عطسه یك انسان برابر است با 160 كیلومتر در ساعت - آب دریا بهترین ماسك صورت است ! - چشم انسان معادل یك دوربین 135 مگا پیكسل عمل می كند ! - 90% سم مار از پروتئین تشكیل شده است ! - مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است كه تلویزیون می بینید ! - جوانان هندی شادترین و ژاپنی ها افسرده ترین های جهان هستند ! - قوه چشایی پروانه در پاهای آن تعبیه شده است

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

یادمان باشه معمر قزافی همین احمدی نژاد است و بس



سیاست رنگی در زندگی روزمه شاید نداشته باشه اما سرانجام این است که بگراندی برای شخصیت افرادی از خودش نشان میدهند
وقتی رهبر یک مملکت توی سازمان ملل منشور اون را پاره میکنه و اون را به تمسخر میگره شاید خنده دار تر این نباشه که بخواهد توی پارک چادر بزنه اما اون شعور مملکتی را نشون میدهد که اون را حتی به اجبار مورد منتخب شدن جلوه میدهد و این معمر قزافی شاید یه نصویری به ما نشان بدهد که وقتی اخبار اون را میشنوی اون را یه سادیسمی میدونیم و لیبی را یه شهر کوجیک اما بی فرهنگ و بی محصور در قلمرو حاکمت و شعور این دقیقا وقتی که احمدی نژاد وقتی سخن رانی میکنه برای خیلی از ملل دیگر جلو میکنه این است که شعور ایرانی بودن این است که شخثیت ایرانی بودن هر کدام از ما با هر حرکت او با هر صحبت اون به تمسخر گرفته میشود ما کسانی هستیم که داریم اون و این و رژیم را حتی به اجبار مورد تایید قرار میدهیم ما هستیم که نفر اول مورد تمسخر هستیم نه اون شخص نه رهبر ممکلت ما
ما هستیم که اون مردمان کوتاه فکر را خواستیم برای رهبری خویش انتخاب شده قبول کنیم برای ما مهم نیست اونها باشند یا یه خری دیگه باشه مثل اونها برای مهم نیست خمینی باشه یا خامنه ای برای ما مهم نیست یه دزد نما باشه مثل رفسنجانی یه کسی باشه مثل خاتمی که با شعور تک مردم بازی مستانه کرد برای ما مهم نیست که به همه ما دروغ بکند اونهم انقدر بی شرمانه بکند جنگ جنگ تا پیروزی یادی حرف های خمینی بیافتید که میگفت ما جنگ میکنیم برای نجات اسلام ما جنگ میکنیم به فرمان خدا و حتی زمانی که خواستند صلح کنند با ما اونها بودند که میخواستند امروز خرمشهر را ازاد کردند و فردا بصره و هفته دیگر بغداد از اونجا هم میخواستند برند قدس و خدا میدونه شاید هم یه روز واشنگتن یادمون نرفته که قرار بود غرامتی به ما بدهند و عراق را متجاور قلمداد کنند و شداینکه هیچی به هیچی تازه خوب شد این همه جنگ ادامه پیدا کرد تا اونها چیزهایی داشته باشند برای سرکوب کردن ما چون تا دشمن نباشد که اونها نمیتواند با دشمن ستیزی رو در رو جنگ کنند
بگذریم که عراق جنگ را پایان برد این خامنه ای بود رییس جمهوری که میخواست ادامه بدهد جنگ را این رفسنجانی بود که میخواست رییس قوا نظامی بودنش را با پیروزی بر انتها ببرد این موسوی بود که میخواست اقتصاد کمونستی را به سرار دینا برسونه تا بدونیم حتی باموج سبزی که انتهایش قرمزی خون برای مردمان داشت و شد یه بازی مسخره برای نشان دادن قدرت خودشون به خودیهای و ناخوردیهایشون نشان داد که خامنه ای استبدادی که علی اف با پسرش ادامه داد نیاز اف با مجسمه 12 میلیون دلاری رو به خورشیدش پابرجا کرد و دیگر ریس جمهورهای تمام عمر این خاور میانه نشان دادند را به دیگر رقبا خود فریاد کردند
عکس پیوست نیز تصویر سخن رانی او باما است و احمدی نژاد
یادمان باشه این همه همه تصویر من و ما هست که ما خواسته ایم ما قبول کردیم که به معمر قزافی بخندیم تا به شعور خود بخندیم و به خامنه ای بخندیم و به رفسنجانی لبیک بگیم وقتی از خامنه ای تمجدید میکنه یادمان باشه فقط همین

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

شبه جهنم

من که نمیدونم اما شما رو هم باز نمیدونم از این حرفها چی برداشت میکنید، میگفتند برای به این دنیا امدن از ما سوال شده است و ما خودمان خواسته بودیم که به این دنیا بیاییم خوب بسیار خوب من و تو هر کسی دیگه به هر دلیلی که بوده و مجوز به دنیا امدن خودمان را خودمان تعیین کردیم و به این دنیا امدیم پس میبایست تمام سختیها و تمام مشقتها را یه ته تا اخر توانا باشیم چون خودمان خواسته بودید یادمون نیست؟
اما با خودمان که میشه چند کلمه ای حرف بزنیم ؟ یعنی ما میدونستی که توی این دنیا چه خواهد شد میدونستی این دنیا چقدر نامرد است میدونستیم توی این دنیا باید چقدر زندگی کینم و بعد بمیریم باید این را میدونستیم که باید خالقی که ما را افریده را عبادت کنیم و اگر این کار را نکینم چوب داغ و از اون حرفا خوب حتما عاقل بودیم که این همه را میدونستم و باز انتخاب کردیم که بیام توی این سرزمین توی این دنیا توی این شبه جهنم یا این بود یا غیرش که ما اصلا نمیدونستیم و فقط سرما را برای این که بیاییم گول مالیدن تا فقط قبول کینم تا بیام یا ماجرا بد تر بوده که اصلا به اجبار و جبر امدیم و اصلا از ما سوال نشده خوب این اخری شاید معنایی واقعی تر داشته باشد حداقل برای من شما را نمیدونم اما بدونیم امدیم تا بیدار باشیم نخوابیم خواب زده تاریخ نباشیم زنده بودن یه طعمی داره که ادم وقتی اون را به مشامش اشنا میکنه دوست نداره کسی دیگر را بی نصیب از اون بگذاره اره میدونم زندگی شیرینه وقتی عاشق میشی وقتی کسانی را مییابی که با اونها دوستی و الفت را به اشتراک میگذاری هر دقیقه از این دنیا برات مثل یه قرن خوشی میاره و وقتی خوبی میکنی و وقتی خوبی میبینی چقدر سرمست و سرشکفته به پیرامونت باز عشق میورزی پس عاشقانه ترین راه زندگیت را بگذار برای بیدار شدن و سعی در بیدار کردن، حاکم و حکام نیز سعی در اغفال من تو برای رسیدن به توهم در زندگی دارند تا با این راه تو دیگه به فکر عاشق به بیدار بودن و سعی در عاشق شدن به همنو نداشته باشی و باز حاکمیتی را بپرستی که غیرش برات عاشقی به ارمغان میاورد پس بیدار بشو فقط بخاطر کسانی که دوستت دارند و تو دوستتشون دارید. عصاری

ارتباط مستقیم

میشه ایم ویدیو را به عنوان درک بی امنیتی شبکه مخابراتی کشور نام ببریم که نماییندگان قبل از رای گیری از شیوه های معمول خودشون برای تایید نظر دوستانشون با اونها ارتباط زنده برقرار میکنند

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

جانور عاقل

روزها اگر تاریک هم بشنه و یه شب دیگه را بسازند باز یه چیزایی است که اگر بازم ببمیریم و شبمون برسه باز نیازمندیم به یاد اوریشون پس بشونید دکلمه زنده یاد حسین پناهی را روحش شاد
عصاری

دیرو یا زود





خوب برای تصویر فکر نمیکنم توضیح زیادی باید بدهیم اما برادران لاریجانی باید خیلی تلاش کنند به اموال خاندان هاشمی و رفیقدوست ها برسند و طرح احمدی نژاد برای تولید 48 ساعته بنزین هم که هنوز یادتونه
خوب سانسور انترنتی هم توی ایران خودش گواه است و اونگی هم خودش داره فریاد میزنه که..... عصاری

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

shadow



سایه ها از اشکالی ساخته میشوند که میتواند بی تفاوت اما مستقل از بعد اولی خود باشد اما مهم بود علتی است برای سایه ساختن پس اگر هم سایه ای میخواهیم باشیم بر اثری باید اونقدر مستحکم باشیم که بی توجه نشود از ما عبور کرد
عصاری


۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

شمیم ازادی

از اولین روزهای انقلاب گروه های مخالف سیستم سیاسی حاکم برکشور اهسته اهسته این اشتباه تاریخی را دوباره احساس کرد که مردم و عوام کسانی هستند که روزهای عاشورا پیراهن مشکی میپوشند سینه زنان دوباره پای منبری میشنید که میداند راه عبور از مردم یعنی دین دینداری دوباره سحر شدن در مسیر افکار شرقی
همه و همه دست بر دست هم دادند و حاکمی را به زمین کشیدند تا هر کدام به گویش خود هرکدام به ضم خود تنها پیروز ماجرا باشند و خاتم بحران کشور
اما وقتی شور مردم در گروی رنگ سیاه عزا داری قرار گرفت دیگه اصول و ایدولوژیک همه وهمه فراموش موجی قرار گرفت که همه چیز را شست و برد و حاکمی جدید و شاه جدید به کرسی نشست .
در ابتدا رهبر کسی بود که از دین حمایت میکرد برای رهایی شدن و تطهیر شدن از منجلاب قدرت اما دیر نشد که دین خود محجور قدرت شد
بعد از قائله بنی صدر حاکم دین جای انتخاب مردم برای مسیر حاکمیت خود را برتر از مردم برای انتخاب حاکمت بر مردم پیمان نهاد.و استبداد دوباره شروع شد
تاریخ دوباره تکرار شد قدیمترها حاکمان تاج داشتند و حالا امامه قدیمها حاکم برای مهمور کردن هر چیز برای خود نشان تاجی بر اون مینهادن و الان القاب پیامبری و دینداری اما در اصل هیچ چیزی فرق نکرده و بعد از سی سال مردم تازه شمیم شنیدند برای حس کردن ازادی چیزی که سی سال پیش با اون اسم خواسته وناخواسته انقلاب کردند اما انقلاب برای چی انقلاب از چی؟
خوب بگذریم و تاریخ را دوباره محکوم تر از قبل ندانیم و زنده دل دنبال رهایی باشیم و ازادی
اما این بار قبل از انقلاب و تغییری دنبال چیزی باشیم که میخواهیم نه صرفا عوض کردن
چه بسا عوض کردن دلیلی باشد بر غرق شدن در عمق بیشتر
پس تا ندانیم برای چی نیاز مند ازادی هستم به دست اوردن ازادی شعاری بیشتر از رفع کرسنگی قبل از ظهر نخواهد بود
عصاری

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

مذهبی های 42 و مذهبی های 88

مراسم نماز جمعه امروز تهران از جنبه های مختلف حایز اهمیت بود اما در اینجا قصد دارم یکی از حوادث حاشیه ای نماز جمعه امروز که شاید چندان هم مورد توجه قرار نگرفت را مورد بررسی قرار دهم.
امروز حجت الاسلام کروبی که در نمازجمعه شرکت کرده بود مورد حمله لباس شخصی ها قرار گرفت در این حادثه لباس شخصیها ضمن هتک و ضرب و شتم ایشان عمامه را از سر وی به زمین انداخته و لگد کردند این حادثه یاداور رویداد مشابهی است که سالها قبل برای حجت الاسلام نوری وزیر کشور خاتمی رخ داد اما اجازه دهید باز هم به عقب برگردیم و حادثه مشابه دیگری را در سال 1342 بررسی کنیم. آقای محسن رفیق دوست در خاطرات خود بیان می دارد که در سال 42 جوانی را دیده که اخوندی را مورد ضرب و شتم قرار داده و عمامه او را لگد می کند. وی سپس این واقعه را برای تنی چند از روحانیون تعریف می کند و انان حکم به مهدورالدم بودن فرد مذکور می دهند. رفیق دوست شخص مورد نظر را شناسایی کرده و در فرصتی مناسب به وی حمله کرده او را می کشد.
در اینجا شرح این واقعه را از خاطرات محسن رفیق دوست منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی نقل می کنم:

(( … وقتی از فیضیه به طرف حرم رفتیم ، یکی از صحنه هایی را که هیچ وقت یادم نمی رود دیدم ؛ یک روحانی پیرمردی که آن چنان دولا بود – که کاملا مثل اینکه کسی رکوع برود – یک چوب به عنوان عصا دستش بود ؛ این داشت از توی حرم می آمد بیرون ، یکی از این چماق بدستان جوان خیلی گردن کلفتی هم از طرف در فیضیه به طرف در حرم می رفت ، همچین که این دم در می خواست بیاید بیرون از توی حرم ، این با آن چماق خود زد روی پشت این پیرمرد روحانی که شاید بالای 90 سال داشت و خیلی هم نحیف و ریز بود . این افتاد روی زمین و عمامه اش پرت شد – سید هم بود – این رفت دو تا لگد هم زد توی عمامه او و این بنده خدا هم خیلی بی حال افتاد .
من به یک بنده خدایی که با همدیگر حرکت می کردیم ، گفتم که بیا دنبال این ساواکی برویم . راه افتادیم دنبال او و من هی او را نگاه می کردم . دوستم گفت : چرا نگاهش می کنی ؟ گفتم : می خواهم عکس این توی مغزم ثبت بشود یک روز بدرد می خورد .

خلاصه گذشت . شاید چند سال بعدش ، غروبی داشتم می رفتم توی خیابان صاحب جم ، هوا تازه تاریک شده بود . دیدم این ساواکی دارد از بالا می آید طرف پایین . معلوم هم هست که مست است . خلاصه دنبال او رفتیم و خانه اش را توی آن خیابان ، که معروف بود به چها راه سوسکی یاد گرفتیم . یکی دو بار دیگر من او را دیدم بعد دیگر اصلا تصمیم گرفتم که یک بلایی سر این بیاورم.
البته خیلی هم نامنظم می آمد . معمولا شبها ساعت 30/9-10 می آمد می رفت خانه اش . یک جلسه رفته بودم مشهد خدمت حضرت آیت الله العظمی میلانی . داستان را به صورت کلی برای ایشان[ گفتم] که یک همچین شخصی این جوری کرده و اگر که مثلا این دست حاکم اسلام بیفتد ، با این چکار می کنند ؟ ایشان فرمودند : این جور اشخاص مهدورالدم هستند ، اینها ظلمه هستند ، اینها عمله ظلم هستند . بعد از چند وقت موضوع را به صورت بازتری خدمت مرحوم آیت ا… مطهری عرض کردم .
بعد به طریق دیگری این جریان را خدمت حضرت آیت ا… مهدوی کنی – که الحمدالله در قید حیات هستند و خدا ایشان را طول عمر بدهد – عرض کردم . از حرفهای هر سه تای اینها دریافتم که این آدم ، کشتنی است . توی یک جلسه ای موضوع را به مرحوم اندرزگو گفتم ؛ اندرزگو گفت : همه اینها کشتنی هستند ، اما کاری نکنید که مثلا به خاطر این گیر بیفتی چون ما اگر قرار باشد که گیر بیفتیم ، بگذار برای کارهای بالاتر گیر بیفتیم که ان شاء ا… خدا قبول کند .

یک شبی که به شدت باران می آمد ، شاید یکی از شبهایی بود که توی تهران کمتر آن جور باران می آید . البته من چند شبی کشیک او را کشیدم با یک چماق حسابی و چون کمتر شبی بود که این مست نباشد . بالاخره او ، از ماشین پیاده شد ، می خواست برود خانه اش . من مخفی شده بودم و با چماق زدم توی سر این ، او افتاد و یک هفت هشت تا چماق دیگر هم زدم توی سر و کله این و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم .
فردای آن روز شایع شد که یک جنازه ای توی میدان شوش توی آبها پیدا شده و ان شاء ا… خدا قبول کند .((

در مقایسه این دو حادثه شباهتهای فراوانی دیده می شود. در هر دو حادثه شخصی یک روحانی را مورد بی حرمتی و ضرب و شتم قرار می دهد اما تفاوت هایی هم وجود دارد در مورد اول روحانیون طرف مشورت حکم مهدورالدم بودن یا به قول اقای رفیق دوست کشتنی بودن فرد ضارب را صادر می کنند اما در مورد دوم نه تنها چنین اتفاقی نمی افتد بلکه می توان حدس صایبی ذاشت که حمله به اقای کروبی بر اساس اجازه یا تایید بخشی از روحانیون صورت گرفته است.
مقایسه این دو مورد شاخص خوبی است از اینکه طی 46 سال گذشته از کجا به کجا رسیده ایم. در سال 42 یعنی در زمانی که حکومت شاه سابق برقرار است و روحانیت قدرتی در عرصه سیاسی ندارد هتک حرمت یک روحانی جوانی مذهبی را درست یا غلط بر آن می دارد تا فرد هتاک را به قتل رساند اما در سال 88 یعنی پس از گذشت بیش از 30 سال از سلطه روحانیت بر عرصه سیاسی وضع به گونه ای کاملا متفاوت است. ظاهرا سلطه روحانیون بر عرصه سیاسی ان چنان موثر بوده است که نه تنها ضرب و شتم یک روحانی در ملا عام دیگر خون افراد مذهبی را انقدر جوش نمی اورد که به خاطر ان ادم بکشند سهل است که این بار این خود مذهبی ها هستند که به جای ساواکی ها اخوند کتک می زنند و عمامه لگد می کنند و احتمالا “خدا قبول کند” هم می گویند!…

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

عکسهای جالب



عکس احمدی نژاد وقتی فرماندار بود
عکس که مربوط به درب دفتر خانم عبادی که بیسوادهای لباس شخصی عجوزه را اون طوری نوشتند
خوب باقیش هم فکر نمیکنم شرحی داشته باشند
عصاری