۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

خیلی وقت بود که دستام به نوشتن غریبی میکردند و افکارم که در این نامردی روزکار به سختی میتوانست راهی برای رهایی از این بلبشو بیابد پس سرمستانه در پس دستانم به حرکت فقط برای حرکت کردن ادامه میداد
از دروان بگذریم تا به دورنیات برسیم از حق بگذریم که خالق حقوق برای خود مانیم نه برای استیفای درونی ادمیت
اینجا هم مثل درون شهر ایران همه چیز با تعاریف خاص که قبلش امده معنی میگیرند
اگر توی رانندگی خلاف نکنی نمیتوانی به مقصودت به زمان معقول برسی اکر در بودنت بخوای بی طرف باشی
بی شک نفر دومی میشوی که برای سیر مسیر خودت در مقدار هیچ با تو هم راه میبودی و خواهد بود پس این عظیم کردار بی نشان را همیشه به یاد بیاور که ایران که محل زیست گاه من و توست روزی نباشد که به دست خیانتگر من و باز تو به ویرانهای دروان قدیمش سلام کند
ایران شهر اباد و ازاد باد
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: