۱۳۸۴ تیر ۷, سه‌شنبه

یک روز دیگر هم غروب شد
این بار ظلمت شب با تار نماهای جدید جلوه جدید تری برایمان خواهد اورد
ما غریبه وار در سرزمین خود سکنی میگزینیم تا شاید یک بار دیگر رستمی بیاید و ما را به منزلگاهمان جایی که ازان خودمان باشد به جایی که در اون سکنی گزیدیم ببرد
شب تاریک این بار بعد از امدن ریس جمهور جدید به شبی بدون ماه تبدیل شده سوت و کور بدتر از درون غار غفلت
قابل توجه است که رهبر ایران از اقای رفسنجانی یاد کرده و ایشان را نورد احترام قرار دادند تا باید احوال ایشان را در معذوریتی قرار دهند که دنبال تلافتی نباشند اما این عالیجناب خاکستری رنگ ایا به این سادگی از زهر وجودی خود بی خیال میشود که پس لرزهای ان ترس زمانی مشهود تر میشود که نمایندگان مجلس نیز به اکثریت از ایشان تجلیل کردند و ایشان را مردی که بیش از پنچاه سال از عمر خود را برای این نظام قرار داده یاد میکنندو ایشان را یار شفیق رییس قافله خمینی میناممند
این چه معنی خواهد داشت ترس از عاقبت ترس از ریا کاری خود ترس از عاقبت و دو دوزه بازی کردن رجال که فقط از رجال بودن یک چیز را دارند
این بار نیز ما ماندیم و هزار اما تیره و تار تا به اون حدی که خود نیز نمیدانیم عاقبت چیست و چکونه میتوانیم برای مشکلات خود راه حلی بیابیم ما و خیلی از ایرانیان شرکت نکردند در این انتخابات تا نه بدی را انتخاب کنند و نه بد تری اما در اصل یک چیز برایمان بهتر جلوه کرد مردم ما فقط رفیق روزهای و حرکات ارامنند و هنوز ترس و دلهره در ساختار وجودیشان است برای رها شدن هنوز نیاز مند به زمانند
عصاری

۱۳۸۴ تیر ۴, شنبه

این اواز را به خاطر بسپار شاید زمانی دیگر تکرار شود خاطرات دیر باز

می گفتنند که همه حرفها نوار ه
یکی میگفت نوار که پانداره
میگفتند شب ابستن صبحه
زمستون که بره فصل بهاره
گفتند و شنیدیم و همه پا داراوردیم
رفتیم و رسیدیم تا باین شوق که بردیم
مابود و نبود را دست نابودی سپردیم
یه سیلی جاناه در این حادثه خوردیم

همه روزهای هفته همون جمعه خون شد
هزار باغ گل سرخ خشکید خزون شد
هزار غنچه که پر پرشد
واز شاخه زمین ریخت
زمین لرزید و لرزید
نه اون موند و نه این شد
حالا باقی چی موندهنوار پاره پاره
به هر کی میکی پاشو میینی که پا نداره


برداشت از ترانه نبیزاده سال 83

۱۳۸۴ تیر ۳, جمعه

هر کس باید بخواهد تا از تنهایی که باخودش داره با غروب نگذرد تا همواره شبی را برای ستارهایش نخواهد تا اگر ستارهایش با اون هم راه نشدند یا اینکه پشت اون ابر لعنتی پنهان شدند بتواند از اون دور فریاد بکشید و بخواهد بودنش را فریاد بکشد
می نویسم تا دیوانگی فریاد کنم
ان قصه فراب را پر از نیاز کنم
اه از شبی که تنها شدم
خود شدم و در کنار شدم
فریاد نبودم داد شدم
این قصه ناب شدم

سرزمینم را به تو دادم دلم را به حسرت
حسرت نبود نیاز بود اما دور از خفت
غروب شدو شب امد
این دل ویرانه نیامد
حسرت برد و از نیاز فروختش به کمی
وای از این بی سامانی نه دلی نه دیوانهای

شدم تنها بی دل اما شب امد
بی رحم اما تنهای تنها امد
نه ستاره ای نه ماهی و نه ابری
یه خیال پر از تردید و سردی
کجایی سایه من من و بی دل اما نه تردید
یه کامکار بی راه اما پر از تردید

ONECAGAIN A NIGHT COMES WITH OUT ATTENTION TO ANY BODY
THAT PERSON WAS IN JAIL ALONE DON’T WANT THIS STORY ONCE TIME MORE THAT TEST ANY THING WITH OUT ANY BODY THERE
UNFORTUNETLY
ONCE AGINE THAT STORY
MAYBE YOU DON’T WANT COME HERE
OFCOURSE YOU WILL BE YOUR BEST FOR LEAVE ME
COZ I NOT TRUST AS A HUMAN
THAT CAREZY THAT WANT BE FUNNY CANNOT BE LONLEY WHEN SEE THAT NIGHT ALONE IN THAT SAFARY
DO YOU REMEMBER ME?
ARE YOU SURE?
NO NEVER
BEST WISH
ASARI

۱۳۸۴ تیر ۱, چهارشنبه

متاسفانه سرم کلی شلوغ بود تا نتوانم در وب لاگم چیزی بنویسم تا از این انتخابات از این سرگرمی از این خیال پردازی چیزی بنویسم البته چون انگشتهایم هم نیز سوخته بود که البته فقط به خاطر کار خطرناک بوده که انجام داده بود نمیتوانسم چیزی بنویسم تا امشب و حالا
خوب رفسنجانی و جناب احمدی نژاد اخر رای اورد یا اینکه این را بگوییم دزد رای اورد و یک قاتل شما اگر میخواستید رای بدهید به یک دزد رای میدادید ویا به یه قاتل؟
دوباره یک جریان به شکل رودخانه سیل اسا به حرکت افتاد که یا یک اخوند را نشان بدهد که هیچ گاه از ایشان از یک روحانی برای نشان دادن توانایی استفادهنشده ایشان فکر میکنم اگر گاهی نماز جمعه نیز نمیامدند لااقل سنگین تر این بود که لباس روحانیت را به تن کند و اگر حرفهایش را به عنوان یک روحانی بشنویم فکر نمیکند که از خوابی ناز بیدار شدید
و اما قاتل؟
ایشان در جامعه مورد تکوین قرار گرفته که مانند یک قارچ پا به عرضه وجود در این سیاست قدم نهاده اما چطور امکان دارد که فردی همانند یک قارچ به بزرگی یک کدو تنبل در بیاید تا همواره رشد خود را بر پایه عنایت الهی بنامد؟>

به هر حال جوی که در کوی برزنگ ایجاد شده افراد لباس شخصی ها افرادی که دارای دید مذهبی شدید و افرادی که هییتی و بسیجی و حزب الهی هستند ایشان را بیشتر از روحانی رقییب ایشان قبول دارند یعنی اینکه
یک روحانی بیشتر مقبول است یا یک فردی که اصول گرا است که اصول گرایی میبایست ذات یک روحانی باشد نه . لباس تن یک قاتل صرف یادتان است سال گذشته یک میلیون به هر مسجد کمک کرد یا اینکه به خادمین شهرداری دوبرابر هر زمانی کمک کرده یا سرمایه گزاری که در چاپ خانه شهرداری در حال انجام است به چه دیواری بسته است این عنایت الهی؟ ؟؟
به هر حال شرایط این واقعیت را نشان یدهد که تقریبا نیمی از مردم هنوز به این رژیم و این وفاق معتقد هستند
که رفتند رای دادند و رفتند با این کار لااقل برائت کردن با این سیستم پس هنوز برای مبارزه علنی خیلی راه است چون تارسیدن فضای مناسب این کار باید صبر کرد تا چشمها باز شود تا دیگر الزایمری که هر چهار سال به مردم وارد میشود تا دوباره رای بدهند را به باد فراموشی بسپاریم
عصاری

۱۳۸۴ خرداد ۲۸, شنبه

ستارهای شب دوباره پیداشند تا از سکوت و تاریکی شب برایمان اواز همیشه گی را بخوانند تا اگر شاید از این سکوت کسی بیدار شد فریاد رسی باشد تا دعای عاقبت بخیری برای او خوانده شود
خوب این بار با این سخن صحبتی را شروع کردیم تا همواره در لرزشی که در درونمان میباشدرا یاد اوری
میکند را یاد اوری کرده باشیم
چند روز قبل با یکی از دوستانم که در دبی زندگی میکند و البته اصلییتش هندی هست در مورد سوال همیشه کی یعنی هدف از خلقت با هم صحبت میکردیم و میخواستم نظر ایشاد را در این مورد بدانم البته ایشان مسلمان نبودند
ایشان در مورد چیزی صحبت میکرد که تا حدو دی انسان را در مصدر تفکر مغموم میکرد ایشان در مورد یک سیکا و یک مدار صحبت میکرد که انسان یک کوشه ای از ان است و باید در حرکت در میامد تا این مدار را کامل میکرد در صورتی که اگر شاید هم از بین میرفت دوباره نمی توانست این سیستم را نابود کند
اجازه بدهید باز تر صحبت کنم
ایشان از سونامی یاد کرد و گفت میدانید که در اون واقع حتی یک حیوان نیز نمود الا انهایی که مبحوس بودند این یعنی چه؟
بیشتر از اینکه انها خیلی دانا تر ما هستند ؟
اونها حتی میتواند افکار و عکس العملهای ما را درک و زود تر از بروز اون انها را درک کنند/.
مقوله جالبی است که ما تازه داریم با تمام امکاناتی که داریم در سدد یافتند درون انهایی هستیم که اونها بدون هیچ به ما و درونمان پی بردند واقعا در خیلی از موارد ما اسیر اونهایی و یا اونها اسیر ما؟
وبعد درباره دایناسورها حیواناتی که خیلی قبل تر از ما میزیستند و هیچ گاه ثابت نشده که انسانها در ان زمان میزیستند یعنی اونها قبل تر از ما امدند و رفتند و همانطوری که ما بعد ها امدیم یعنی ما یک جزی از این مجمعه برزگ هستیم که میبایست باشیم و ادامه بدهین بدون اینکه در کل بتوانیم دخالتی داشته باشیم

تا اینجا سعی کردم صحبتهای جناب وینه که دوست من بود بنویسم خوب در این واسطه ما مییابیم که پس قبل از ما بودند و قبل از ما حرکتی بوده و ادامه داشته و ما شاید یک دوره از سیکل اون باشیم برای بودن و نبودن ما هیچ نیست
باید دوباره چشم را شست و با دستهای نو دست بر چشم کشید تا غبارهای کهنه را کنار زد با راههای نو دریافت وجودی را در همواره در پشت ماسک هزار دستان پنهان است
عصاری

۱۳۸۴ خرداد ۱۹, پنجشنبه

دنبال یک بهانه هستم تا بنویسم دنبال یک مقدمه تا این انگشتها بی هیچ دستوری شروع به حرکت کنند تا از درونم برای خود اواز و رقص در روی کی برد را به فستیوالی از هنرشان تجلی دارند
اما حرفهایم برایشان بی معنی است دوباره تکرار است دوباره خیالات دوبار موهمات
از ظهر داغ و یخ تا شکست سرو ناز همه اش شعر است از دهان خواننده اشعار در غروب یک نوا
و من تنها شنونده ترانه در زمزمه قرون در ثانیه مسکوت
بیشتر از ده بار نوشتم سطری و دوباره باز اونها را پاک کردم برای خودم هم بیمعنی بود برای دلمم مسخره ای در تک جمله های خام
یعنی اینکه این بی نفس هوای تازه میخواد؟!
اما افسوس مرده ای بیش نیست
تا از دمی دوباره نیاز بازدم را برای خود بخرد
این سکوت سفید از راه مردن است؟

عصاری

۱۳۸۴ خرداد ۱۷, سه‌شنبه


خسته دلان دعا کنید این دیوانه امشب مغذوب نخوابد
کمک کنید تا این دین سوخته دنیا سوخته نشود
تا یافتن تا بردن تا بودن یک دم نفس است
کمکش کنید تا خسته دلی دگر بی دل نرود
رسم عاشقی دیوانگی است اما چه سود که من فقط دیوانهام
چلچراغ حجلهم را با دمی خاموش مکن شاید رهنمای نابینایم

خسته دلان را قسم ندهید به بی دلی
عاشقان را تقدیس نکنید به هوسی

من و اینجا تنهاییم یا اینجا جای منست یا من جایم اینجاست
قسم مخور به دیوانگی که نه هوس است و نه غفلت عصاری

۱۳۸۴ خرداد ۱۵, یکشنبه

سرزمین من همواره بی رونق است از بی حرفی و وقتی پا به درونش میگذارم تا اخرین فرصت برای فریاد کشیدن استفاده میکنم
بعد از مدتی دوباره خواستم بنویسم و به اجبار میپردازم به انتخابات ریساست جمهوری
خوب هشت نفر برای تصدی این پست درجه دوم انتخاب شده اند از بیش از هزار کاندید البته به زخمت شورای نگهبان که خواستند مردم زیاد زخمت نگشند تا بخواهند به هر بقال و چقال از یک طرف و هم به رجال سیاسی نزدبک تر باشند البته نمیدونم چرا این رجال با اون رجال عامیانه در کسره و تلفظ فرق داره!
خوب از هشت نفر هم دونفر بعدا بنا به دستور رهبر فرزانه به این گود امدند البته بعد از یک بار رد صلاحیت شدن
این نکه جای تامل دارد که این بار نخواست مثل دفعه قبل دستور به حل مصالحت امیز دعوت کنند که شورای نگهبان که قبلا هم در وب لاگ قدیمم بیشتر به اون پرداخته بود همواره مثل سگ نگهبان عمل میکند و گاهی هم پاچه صاحب و اقای خود را میگیرد.
به هر حال معین و مهر علیزاده هم امدند به هاشمی رفسنجانی و لاهیجانی و قالیباف کروبی احمدی نژاد و رضایی پیوستند
خوب جالب است که از این هشت نفر پنچ نفر دکتر هستند که فقط یکی از اونها قبلا از رسیدن به جاء و مقام و بدون هیچگونه استفاده از موقعیت و سهمیه به این حد رسیده و اون دکتر معین است
و دیگران که به عنوان نمونه از قالیباف شروع میکنیم میبینیم برای رسیدن به این حد باید فکر میکنم حدود 50 سال از سننش جلو تر است چون توانسته این کار را انجام دهد
خوب توجه کنید ایشان تا سه چهار سال پیش در سپاه بود و به عنوان یک مدیر و بعد به عنوان یک فرمانده چنان وقت ازاد داشتند که توانستند به راحتی دکترای خود را بگیرند که حداقل 5 ال 6 سال وقت نیاز است که جالب است در این گرفتاری ایشان حتی خلبانی خود را گرفته تازه شانس اوردیم ایران شاتل نداره تا بپرانند که حتما ایشان مدرک این کار را هم بی شک داشتند فکر میکنم روزهای ایشان به جای بیست و چهار ساعت چهل و هشت ساعت بوده که توانستند به این حد رشد کنند
از سعید امامی یاد میکنیم و به یاد معاونش میفتیم جناب احمدی نژاد
یا از رضایی که بعد از افتضای پسرش از سپاه رفت و بعد هم مردم را به اینکه بله من بلافاصله بعد ازجنگ دکترای اقتصاد گرفتم تا پویایی خود را در جامعه نشان بدذهم میدانید ادم یاد سپاه و کارهاش میافتد بادی از هرچی قبرسی است معذرت بخورد یادتونه برای نمونه تونل کندوان را که خواستند تعریض کنند که ده سال طول کشید
فکر نمیکنم رضا شاه برای ساختش ده سال زمان به کار برده بود که اینها از ایشان گوی سبقت را ربودند
از این منور تر لاریجانی که اخر نفهمیدیم اون مبالغ میلیاردی توی صدا و سیما کجا رفت؟
از مهر علیزادهم باید بخواهیم بی خیال بشه و از بچه تهرون شدنش استفاده کند ریاست جمهوری را ول کند
و اقای کروبی هم با اون پنچاه هزار تومانش یه پا جکه تازه با قولدوری هم میگه خمینی به من حق داده که به همه کمک کنم و وجوهات را به بهترین نحو صرف کنم مثال عروسی پسرش اگر یادتان باشه سکه میداد به مهمانانشان
و جناب عالیجناب خاکستری پوش که بادی از رنگ پوشش این نکته را یاداوری شویم که همان کسی بود که خامنه ای را به رهبری رسوند تا اون مترسک قدرتش شود تا خودش بهترین وجه استفاهد هایخودش را انجام بدهد
نمیدونتم که چرا از رفسنجانی حرف میزنم یاد رضاشاه میافتم ایشان به نظر شما سردار سازندگی بود یا رفسنجانی؟
فکر میکنم سردار سازندگی را بادی به رضا شاه بدهیم و شاهی را به رفسنجانی؟

از این بگذریم میرسیم به یک نکته دیکر از رفسنجانی شروع میکینم
ایشان رییس کل قوا بودند محسن رضایی فرمانده کل سپاه بودند لاهیجانی در ستاد تشکیل دهنده سپاه بودند از قالیباف نیز فرمانده سپاه بودندو احمدی نژاد نیز در حفاظت اطلاعات بودند و مهر علیزاده هم که در استانداری بودند بی شک میبایست عضو عناصر اطلاعاتی میبودند و فقط کروبی بودند که از این ورطه جداست لااقل در ظاهر
این نکته جالبی است و جای تامل دارد یک رییس جمهور نظامی؟!!
عصاری