۱۳۸۶ تیر ۸, جمعه

تردید

با سلام
این بار به اجبار و به واسطه فیلتر شکن توانستم دوباره توی وبلگم بنویسم انگار داره یواش یواش نوشتنم ممنوع میشه فکر میکنم باید توی یاهو نویسم هنوز یه کم دیگه مونده تا تسلیم خوب فقط برای ابزار زنده بودن این مطلب را گذاشتم

عصاری
روزگارتان پر رنگ

۱۳۸۶ خرداد ۲۸, دوشنبه

دیوانه شبها

خواستیم خوبی را به حد برساینم و دوستان را در کنار دشمنانشان پر رنگ تر کینم اونها را با هم ببینم تا شادیهاییم را پر رنگ تر ببینم و نقش بزرگی از ادمیت بازی کینم پس سعی را به فراخور توان در دعوت و شناختی که داشتیم کنار هم اوردیم تا دوستانی که داشتیم و هرگز انها را با هم ندیده بودیم و بودن یکی را نشان از نبودن دیگری میپنداشتیم را به عروسی خود دعوت کردیم عروسی که عروس خوشبخت اون که با هزار ارزو و امید میخواست به خانه بزرگترین ارزوهایش یعنی انسان خوب تمام تمامیت برود دعوت کردیم اون عورس خوش بخت کسی جز عقل و هوش من نبود که دعوت شده بودبه ادمیت من و مهمانمشانش نیز بر این بزرگاه که بیشتر با معمار باغ ارم زیباتر میشد را میشد دید

شب مشین قصه ها

این متن تغییر کرد چون نمیتوانستم نوشته هاییم را در وبلاگم قرار دهم لذه میخواستم یه میزبان دیگر بیابم اما خدا را کلی شکر که دوباره همان میربان قبلی را توانستم برای میزبانی به قبولانم به هر حال تا باقی

برایم کسی پی ام گذاشته بود که برای به دست اوردن چیزهایی که نداشتی باید تغییر کنی تا به دست اوردید اونچیزهایی که نداشتید
یعنی تغییر اساس رشد و اساس هر تحصیل است نه پس رفت و کم اوردن در استلایی که خ.ود برای غرایب خود ایجاد کردیم
خود مطلب بعد را که میخواهم بنویسم د رمورد اصل 144 قانون اساسی است که اقای رییس جمهور در ادمه خصوصیسازی و یا اینطور بگوییم فروش هر چه بیشتر و سریع تر صنایع و املاک ملی سعی خود را به حد اعلا رسونده و بانکهای دولتی را به دادن تسهیلات برای خریدان سهام این شرکتهایی که در بورس شامل اصل 144 میشود کرده و از طرفی دیگر سود نرخ بهره را کم کرده خوب به طریق دیگر بی اندیشیم ایشون دارند چکار میکنند ؟
دارند پولهای سرگردان را به سازو کار زیر بنایی اقتصاد و رشد و تعالی ایران میبند یا با این کارشون میخواهد این پولهای بیمار گونه را در مسیر از بین بردن هر چه به اسم اقتصاد است سوق بدهند
وقتی با تکیه بر کاهش شود بدون اینکه مردم را برای قرار دادن الگوی برای رشد اقتصاد سوق بدهند با این کارشون پولها را سرمایه ها را به سمت ملک میبرند خود این میشود که خود بانکهای خصوصی ابتدا قبل ار اعلان شروع به خرید املاک میکند بعد هم با کاهش نرخ بهره خوب پول ازاد میشود و از طرفی نیاز برای خرید ملک بالا میرود و سودی که بانکهای قراربود به اندوخته ها بد و بعد از کار مزد اونها سود ی کسب کند میشود به دست اورد سود خالص از انتقال و خرید و فروش این یعنی اقتصاد پویا
میدونید چرا انقدر دست اندرگاران بحران دارند از وقوع یه زلزله شدید در تهران حرف میزنند خوب برای این است که با این افتضاحاتی که بنیانگذار که نمیشود اسمش را گذاشت میشود گفت عمرعاص ایران یعنی خمینی کبیر به وجود اورد شاید خدا بخواهد محدودی کاری و همچین وسعت عمل کرد جهنم را یه کم بیشتر کند و مرقد ایشون نیز بایورد اخه نه الان خمینی داره ویبره میرود از این همه دورغ و ظلمی که به ملت کرده تا چند وقت دیگر بیشتر از این نیز خواهیم دید
راستی این نوه اشون یعنی نوه عمر و عاص را امید وارم دیده باشید چنان بزرگ و عاقل مرد دارند نشونشون میدهند که هرکسی نداند انگار اون زمانی که خمینی داشت میمیرد ایشون چهل اسالشون بود یا کیم بیشتر میدونید ایشون حتی گاهی اوقات از خاطرات سال 42 نیز که با امام و خانواده ایشون داشند حرف میزند خدئا از سر تقصیرات من بگذارد شما را نمیدونم
راستی این اقای پور محمدی و این اقای احمدی نزاد نتوانستند بعد از این همه تمرکزی که توی ادم کشیو تدبیر در این راه داشتمند تمصمیم بنزین را بکیرند و هر روز اون را به چند روزی به عقل میاندازند یکی نیست بگه بابا عابرو که برای انی ملت نگذاشته بود حداقل حرف نزنید که اگر یهروز گفتی گرگ میایید مردم باورشون بشه از دست این چوانان دورغگو

چوبان دروغگو

این متن تغییر کرد چون نمیتوانستم نوشته هاییم را در وبلاگم قرار دهم لذه میخواستم یه میزبان دیگر بیابم اما خدا را کلی شکر که دوباره همان میربان قبلی را توانستم برای میزبانی به قبولانم به هر حال تا باقی

برایم کسی پی ام گذاشته بود که برای به دست اوردن چیزهایی که نداشتی باید تغییر کنی تا به دست اوردید اونچیزهایی که نداشتید
یعنی تغییر اساس رشد و اساس هر تحصیل است نه پس رفت و کم اوردن در استلایی که خ.ود برای غرایب خود ایجاد کردیم
خود مطلب بعد را که میخواهم بنویسم د رمورد اصل 144 قانون اساسی است که اقای رییس جمهور در ادمه خصوصیسازی و یا اینطور بگوییم فروش هر چه بیشتر و سریع تر صنایع و املاک ملی سعی خود را به حد اعلا رسونده و بانکهای دولتی را به دادن تسهیلات برای خریدان سهام این شرکتهایی که در بورس شامل اصل 144 میشود کرده و از طرفی دیگر سود نرخ بهره را کم کرده خوب به طریق دیگر بی اندیشیم ایشون دارند چکار میکنند ؟
دارند پولهای سرگردان را به سازو کار زیر بنایی اقتصاد و رشد و تعالی ایران میبند یا با این کارشون میخواهد این پولهای بیمار گونه را در مسیر از بین بردن هر چه به اسم اقتصاد است سوق بدهند
وقتی با تکیه بر کاهش شود بدون اینکه مردم را برای قرار دادن الگوی برای رشد اقتصاد سوق بدهند با این کارشون پولها را سرمایه ها را به سمت ملک میبرند خود این میشود که خود بانکهای خصوصی ابتدا قبل ار اعلان شروع به خرید املاک میکند بعد هم با کاهش نرخ بهره خوب پول ازاد میشود و از طرفی نیاز برای خرید ملک بالا میرود و سودی که بانکهای قراربود به اندوخته ها بد و بعد از کار مزد اونها سود ی کسب کند میشود به دست اورد سود خالص از انتقال و خرید و فروش این یعنی اقتصاد پویا
میدونید چرا انقدر دست اندرگاران بحران دارند از وقوع یه زلزله شدید در تهران حرف میزنند خوب برای این است که با این افتضاحاتی که بنیانگذار که نمیشود اسمش را گذاشت میشود گفت عمرعاص ایران یعنی خمینی کبیر به وجود اورد شاید خدا بخواهد محدودی کاری و همچین وسعت عمل کرد جهنم را یه کم بیشتر کند و مرقد ایشون نیز بایورد اخه نه الان خمینی داره ویبره میرود از این همه دورغ و ظلمی که به ملت کرده تا چند وقت دیگر بیشتر از این نیز خواهیم دید
راستی این نوه اشون یعنی نوه عمر و عاص را امید وارم دیده باشید چنان بزرگ و عاقل مرد دارند نشونشون میدهند که هرکسی نداند انگار اون زمانی که خمینی داشت میمیرد ایشون چهل اسالشون بود یا کیم بیشتر میدونید ایشون حتی گاهی اوقات از خاطرات سال 42 نیز که با امام و خانواده ایشون داشند حرف میزند خدئا از سر تقصیرات من بگذارد شما را نمیدونم
راستی این اقای پور محمدی و این اقای احمدی نزاد نتوانستند بعد از این همه تمرکزی که توی ادم کشیو تدبیر در این راه داشتمند تمصمیم بنزین را بکیرند و هر روز اون را به چند روزی به عقل میاندازند یکی نیست بگه بابا عابرو که برای انی ملت نگذاشته بود حداقل حرف نزنید که اگر یهروز گفتی گرگ میایید مردم باورشون بشه از دست این چوانان دورغگو

شبهای برای هیچ کس

خوب باز هم خدا را شکر این چندمین روزی است که نمیتوانم توی وب لاگم بنویسم و مجبورم بنویسم تا اولین فرصت بتوانم اون را توی وب لاگم پیاده کنم اما باز هم خوب حداقل حرفهاییم متورم توی ذهنم نمیشود تا نتوانم اونها را با کسی درمیان نگذارم درمیان که نه فکر میکنم راهی برای تخلیه فیزکی ذهنم یافتم اون هم نوشتن برای وب لاگ نوشتن برای هیچ کس و نوشتن برای هر کس که خودش سیر شده دیگه چه برسد به من
راستی یه مطلب جالب برخورد کردم امروز که دلم نیامد نگویم برایتان خودتان قضاوت کنید
انتقادات صريح ناطق از دولت نهم

وي ضمن بيان انتقاداتش توصيه كرد كه از رضاخان بياموزد و بي‌جهت نگويد كه تا مي‌خواهيم مفسدي را معرفي كنيم سر‌و‌صداها بلند مي‌شود!

ناطق‌نوري گفت:«براي مبارزه با مفاسد اقتصادي، ستادي هم تشكيل شد و سران در آن جمع مي‌شوند اما اينها هيچ كدام درد را دوا نكرد، متاسفانه گاهي مبارزه با مفاسد اقتصادي، ابزار سياسي مي‌شود، مگر چه كسي با مبارزه با مفاسد اقتصادي مخالف است؟ چه كسي با مبارزه با دزد مخالف است؟ با مختلس مخالف است؟».

وي افزود: «بايد درست و حسابي بروي ببيني مفسد اقتصادي كيست؟ نه اينكه يك دفعه بيايي اسم يك نفر را ببري و بگويي فلان شخص دوهزار ميليارد اختلاس كرده است و در تلويزيون هم نشانش بدهي و بعد بگويي ببخشيد، اشتباه شد، يك صفر زيادي گفتيم،(البته دادسراي تهران اعلام کرد هزار برابر اشتباه شده است يعني سه تا صفر!!) اين اشتباه‌ها اعتبار را مي‌برد، اولا اگر اشتباه كرده بوديد چرا اعلام كرديد و گفتيد؟ بعدا دوهزار هم نه، 20ميليارد آخر از كجا و از كي آورده؟ اين چه سيستمي‌است كه كسي مي‌آيد 20ميليادر تومان از اين بانك و آن بانك مي‌گيرد و بعد تقش در مي‌آيد؟ چه كسي به او داده؟چطور آدم وقتي مي‌خواهد برود 10ميليون بگيرد پدر صاحب بچه در مي‌آيد؟»

مسوول دفتر بازرسي ويژه رهبري در ادامه اظهار داشت:«مي‌گويند تا مي‌خواهيم با مفسد اقتصادي برخورد كنيم سر و صدا در مي‌آيد، به نظر من اين حرف بي‌ربطي است، صداي چه كسي در مي‌آيد؟ غلط مي‌كند كه صدايش در بيايد، شما اول بياييد آن مفسد را بگيريد و بعد اعلام كنيد تا ببينيم صداي چه كسي درمي‌آيد؟، وقتي كلي مي‌گويند، مردم به هر كدام از ما كه مي‌رسند مي‌گويند: هان اين است كه صدايش در مي‌آيد!و همه مي‌روند زير سوال، اين كه نشد كار، اينكه امنيت نمي‌آورد».

ناطق‌نوري در ادامه به اشتباهات در معرفي مفسدان اقتصادي اشاره و تصريح كرد: «اسم يك نفر را آوردند و در تلويزيون هم او را نشان دادند، من از يكي از مسوولان قضايي پرسيدم كه اين پرونده‌اش چه بوده كه اينطوري اسم بردند، او هم گفت كه رئيس بانك مركزي به من گفته كه اصلا اين بنده خدا هيچ تخلف بانكي ندارد و جزو‌ بهترين مشتريان ماست.

خوب اين را روز قيامت مي‌خواهي چه كار كني؟ همان آقا يك نامه نوشت به يكي از مسوولان و گفت آبروي من را برديد، آبروي مومن خون مومن است و در روز قيامت جلوي شما را مي‌گيرم، والسلام».

عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام ادامه داد:«اگر مي‌خواهيد برخورد كنيد كه نبايد به مردم بگوييد، برويد برخورد كنيد و بعد نتيجه را به مردم بگوئيد، نه اينكه يك كسي را جايي گرفتند، دو سال است كه در انفرادي است، اول مي‌روند مي‌گيرند و بعد به دنبال جمع كردن مدرك مي‌روند، كه از نظر قضايي و حقوقي درست نيست، اينها را من اصلا قبول ندارم، مبارزه با مفاسد اقتصادي را به جد قبول دارم، اما اول عمل كنيد بعد بگوييد».

ناطق‌نوري سپس به بيان مثالي از رضاشاه پرداخت و خواست كه حداقل از رضاشاه بياموزد، وي گفت:«رضاشاه يك موقعي رفت مشهد بالاي قبر نادرشاه با چكمه يك لگد به قبر نادر زد و گفت مرتيكه، تو چه آدم ناداني بودي؟ اول آدم كار را مي‌كند بعد اعلام مي‌كند، تو اول قبل از اينكه چشم در بياوري اعلام مي‌كني كه مي‌خواهي چشم دربياري؟ خوب چشم خودت را در آوردند،رضاشاه ظالم و جنايتكار مي‌داند و بعضي‌ها نمي‌دانند».
خوب شما چی از این نابغه رییس چه میبیند حماقت یا بچه گی؟
بگذریم تا دردمان کمتر بشود یا بگذر تا فراموش کنیم اما حقیقت کجای ماورای ما قرار دارد
به امید آزادی

سرزمین بی خدا

یه بار از سکوت گفتم یه بار از فریاد یه بار از ادمیت و یه بار از فرار ادمیت یه بار از خستگیهاییم و یه
بار از امالم اما یه بار تو شد با من از همه چیزت بگویی که شاید پیرامون تو بوده اما من را برای شنودندگی اون حقایق دعوت نمیکردی
چرا راه دور را برای حرفهاییم بیابم ایا برای خودت نیز شده این حرفها را زده باشی برای خودت خود تنهات و توی تنهایی بیایی از غم بنویسی بیایید از کنار همه چیزت بنویسی برای همه چیزت تنها تنها و باز هم تنها
جشنی برای همه چیزی که داریم بگیریم خودمان را برای تحسین دعوت کنیم و برای رسیدن به تمام اونهایی که داریم دوستانه دستی برای ابراز محبت و تحکیم بفشاریم ستارهها را به تقلید تمام ملائک به تعهد و تعزین باغ ارم دعوت کنیم و سرانجام خدایی بشویم برای خدایی به خود در کنار همه خدایان شاید ما هم خدایی بودم تنها و برای تنهاییمان یه خدای بزرگ و بزرگ و بزرگتر



شکوه را با شکایت گوییم مقام را با جمال گوییم
صدایی را با فریادخواهیم نوایی را با ترب خوانیم
نوا نبود ایما بود صدا نبود سکوت بود شکوه نبود تحسین بود
درد نبود درمان بود تو بودی نه من بودم دیوانه بودم که با هیچت بودم
همه بودن تواما درمانگاهم تو بود همه را دیدم تو را ندیدم
دردم را با همه گفتم و ندانستم تو بودی دردم
دردی که بودی تو بودی از من بودی و با من بودی
ندیدم نخواستی ببینم کمک نکردی تا دردمند تو نباشم
چه سود بیمارشودم بی درد شدم اما باز بی تو
تنهاییم را با تو نخواستی تقسیم کنم چون متقسم خودت تنها بودی
کی شد مریض کی شد درد مند کی شد تنها خدایم را ندیدی اون نیز تنها بود
اما مقسم بی عدلم خداییم بود او بود چون اون نیز تنهایی خودش را با تنهایی من تقسیم کرده بود و تو خائن خودت را فقط برای من اونهم اهسته و بیکس فدا کرده بودی و تنها شده بودی با همه دوست بد خدا حافط اما یادت باشه خداییم اینجاست تنها نیستم اون نیز تنهاست تو چرا اونقدر حسودی.


عصاری

۱۳۸۶ خرداد ۱۱, جمعه

ستاره

بوی قهوه کاملا ادم را مسخ میکنه تا با تمام پسماندهی افکارش بتواند تلخ ترین عبارتهای ممکن را بیان کند هنر در نوشتنش نیست گذر گاهی میخواهم برای عبور هنر این است و بس اما من نمیدانم حد ادمیتی که در اون اسیر شده ام چقدر است تا قد استیلای فردا؟.
خیلی از روزهایی که ارام و بی سبک در راه بدست اوردن ستاوردهای ذهنیم مینوشتم میگذرد نمیخواهم خودم را با تازیانهای افکارم داغ در خون از دست دادن تمامیتی بکنم که الان هیچ از اونها به تن و افکار ندارم اما یه حقیقتی است در کنار همه ،من و شماهایی که وجود دارد اونهم یاد از شب و کویر داستان من است.
برای از دل نوشتن نیاز مند عاشق پیشه فکر کردن است برای به دست اوردن حقیقت نیز باید خود را شناخت و سپس برای دیگر ناشناخته ها ی حقیقی تلاش کرد اما یه معبر دیگر پی از معبر قبلی داستان این نیست این ملول زده کیست به جز من مریض؟
ستارهای شب سالها پیس با من از روزهایی که نمیدیدند میگفتند و من از روزهایی که نمیخواستم ببینم با اونها شکوه میکردم تا بدانند از ندیدهایشون چیزی که ارزش داشته است بی بهره نیستند اما باز من بازنده بودم چون میدیدم و باز و باز و باز هم خواهم باخت و از دست خواهم داد اما بیچاره ستاره ها نه باز میبینند و نه باز کسی مثل من دیوانه وار با اونها از نا دست داده ها حرف میزند ستاره کجایی؟
حرفهایی پرت و پلا شعر های بی سرو ته باز دیدهای مسلول یه جزامی
شعر نهان دیدهایی بی ستاره ادم تک و تنها اما پر از دلرباهایی نهانی
یه شعر گفتی و یه دنیا شنیدم یه دنیا گفتم و تو هیچ از هیچ نشنیدی
ای جزامی نهانی نشنیدی که اینها انتهای سه مصراع بود اما پنهانی
به جای اسم من تنها یکی بوداما پر از حرفهای نهانی



روزگارانتان پر از بزم سبزوانتان پر از میخک دلهاییتان پر از ارغوان
عصاری