۱۳۸۵ شهریور ۳۱, جمعه

خداکوش2


خدای من کوش
این اخرین مطلبی بود که نوشتم در مورد خالقم و من در کفرم مغروق تر شدم و هر روز و هر زمان از خداییم دور ترمیشوم کاش این تاریکی که پیرامونمان را دوباره دارد میگیرد من را نیز با خود ببرد تا من نتوانم ببینم چیزهایی که واجب است به دیدن اما یه ناتوان مثل من باید چکونه سعی کند در گناه خود غرق در افکار پلید خود شناور در سرزمین خود ،خود را ازاد اما همواره اسیر در همه چیز دارد میبیند.
دیگر نمیدونم از انسان حرف بزنم یا از حیوانیت انسان دیگر حتی توان برای حرکت در اوردن این انگشتها را نیزندارم اما یه نفیر دور من را دارد بیدار میکند من را دارد مجبور به نوشتن میکند تا بودن را تا اندیشیدنم را به تحریر بیاورم بنویسم تا دیگران بیایید از نادانیم رهایی خود را بیابند و از کلماتم خیال یه ادم مفسد را بیابند در هر زمان من میروم به سمتی یه پسامد از من به تو و هر کس دیگر خواهد رسید اما همراه من میسوزم و خواهم سوخت چون تو اینجا داری فقط من را نظاره میکنی و بس
من دارم با تمام وجود به ایمانت وبه خدایت توهین میکنم اما باز تو بی اثر از هر موج براییم نفرینت را نیز نخوستی بفرستی اما ایا این ارامش نشان از چیست ترس از فکر نکردن یا ترس از نخوندن هر بیت و بیت و کلمه و کلمه این نوشته ها یه روز من هم تمام خواهم شد بافریاد اون نفییر هم نخواهم نوشت نخواهم بیدار شد اما باز تو میمانی و تو دیگری که فقط میخواهند باشند تا ببیند در این درگه به کدام سمت میروند یا کشیده میشوند
دوست داشتم رنگ نوشتهاییم را امشب تغییر دهم تا شاید با این بتوانم رنگ خودم و رنگ افعالم نیز تغییر کند اما ایا صورتی که من ساخته ام همان است که میبایست باشد؟
ایا جایت را در وجودت لمس کردی ایا میدونید این تن که همراه داری تا کی با تو خواهد امد تا کی با تو هم دم و رفیق خواهد بود تا کجا؟
من میروم و او نیز با من میایید تو هستی اون خدایی که توی ذهن خودت برایخودت ساختی اونقدر بزرگ که دست نیافتینست یا اونقدر کوچیک که هر بار که خواستی اون را از درونت بیرون و هرزگاهی با یه پیک شراب به مهمانی خودت دعوت میکنیدش اما همه و همه یه بدلیجات بیشتر نیست
تا نتوانی بدانیدش تا نتوانی بخوانیدش برای تو ایا بیشتر از یه بدل است یا بیشتر ؟
اگر خدای تو بی نیاز باشد مثل اون خدایی که باور دارم ایا اون میتواند بی دلیل بسازد ایا اون میتواند بی انگه بنداند بسازد و ایا اون را میشود با هر دست به ترازوی برد برای تزار کردن؟
اما من تا نتوانستم برای اون خدا حتی به اندازی درگم شعورم و نیازم جوابی بیابم برای گذر از این طونل تفکر ایا زندگی بر من مجاب است و زنده بودن برای من شیرین هر باز نیز خود را برای فردایی زنده نگه میدارم که شاید بیایید و من را به باید مقیید کند اما اون فردا چرا نمیدانم هموراه فردای فردای من نیست تا به اصل نرسیده دوباره فرار میکند از تن ودست من ،کاش تو این را میدانیست که کشته شدن من برایت یعنی رستگاری بیا این حق را در خودت تمام کن اگر باور داری دینت را و خودت را رستگار کن و من را رها از خیال
اخه من چطور میتوانم خود راقانع سازم که اگر خداییم نیاز ندارد به من نمیخواهد بودن من را چون نه من یه وسیله ام براش و نه یه هدف پس نادان میبود اگر من را ساخته است و اگر نه نیاز داشت به من و بودن من پس خداییم کامل بزرگ و قادر نیود چون لنگ بودن و فعل من بود؟
پس خدایی من را ایا شما دیده اید؟
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۳۰, پنجشنبه

خدا کوش؟


امروز از خداینمان بگوییم یا از درد ادمیت از شعارهای حماسی بگوییم یا از غمناک ترین اوازی که توی گوش ما نه بلکه طبیعت سرود شده اما هر چیزی باشه هر چیزیکه به ضمیر ما وارد بشود چیزی بیشتر از این نمیتواند باشد که این کیست این چیست و این چه خواهد بود
هر چه بیشتر با خود فکر میکنم که چرا امدهام امدنم بهر چه بود و اون خدایی که بالای هر چیزی دیگر است برای چه من را خلق کرده بیشترمبهوت و مقنوم میشوم
چرا راهی نمیابم تا از این بعد انسانی ازاد بشو م بشگنم این غرور هزار ساله را در اندیشه های نو در نگرش نو بر، ادمی نو ای کاش میشد و من میتوانستم بنگرم در خودم در سمت خداییم
بیایید به درد دل من بیچاره با انگشت عدالت خود قضاوت کنید تا بدانید من چه درد دارم و با چه دشمنی دست بگیریبانم اون هم چیزی نیست جز جهالت خودم در سیر ادمیت خودم کاش نبودم .در هر روز با دیدی دیگر سعی میکنم ببینم روز دیگر را با امید دانستن شروع میکنم باز هیچ هر بار اشکی و هر بار ابی به گونه هاییم میرسه فکر میکنم شاید اینبار تطهیر بشوم بتوانم چشمهاییم را دوباره باز کنم اونی بشوم که بتوانم ناتوانیهایی خود را در اندیشه جبران کنم اما به خودم میاییم میبینم یه شب دیگر، میبینم یه نادانی دیگر میبینم دوباره یه روز دیگر امد و من دوباره هم بستر خواب شدم اما در خواب بس غریب و عجیب که دوست داشتم این بار که چشم باز میکنم متوجه بشوم که اونها همه یه خواب بود یه کابوس بس عجیب و عظیم و ترسنک اما چقدر میتوانم سر خود را شیره بمالم خودم را دلداری بدهم برای بی خیال شدن از این افکار چون راه اخر این افکار یه روز قبل از دیروز شروع شده و تا فردای دیروز ادامه خواهد داشت ای خدا ای کسی که من رارهایی میبخشی من را رها کن تا بتواننم با این اشکهای نماک اخرین غسل ادمیتم را رقم بزنم تا رها بشوم از رخت هر چه ادمیت است لعت بر این ادمیت و من
یه خدایی داریم بزرگ عظیم دست نیافتنی بزرگتر از هر بزرگی که میشود اون را در محدوده ، کران تا بیکران اندیشه جایی داد چیزی که اصلا نمیشود اون را با آزار دادن اندیشه ترسیم کرد اما اون را اونقدری میبینیم و مفروض میداریم و بعد میرسیم به اونکه اون بی نیازه بدون هیچ نیازی به هیچ اندیشه حتی حتی عبادت حتی به هیچ
پس ایا بی نیازی میشود دلیل بر افریدن ایا با بی نیاز بودن میشود کاری کرد که غیر انتفاعی باشد پس میشود این عین دروغ و دورنگی این میشود اصل حتی نشان دادن رحمت و کرم و یا نشان دادن قدرت یا هر چیز دیگر که انیها نشان از چیست ضعف؟
تن دادن به چیزهایی نبایدفراموشی برایمان بیاورد ما خدایی داریم در اندیشه بینیاز در حجم بی اندازه و در هر چیزی برتر و بدون مقیاس پس چرااصلا اون میایید این چینین چیزی مثل ادم که حتی میخواهد خدای خود را مورد ارزیابی قرارد دهد میافریند ایا خدا میخواهد با این کارش خودش را در وجود خودش ثابت کند که این نیز نمیشود دلیل بر بزرگی برتری و بی نیازی/.
در کتابها در اندیشهای معنوی به این میرسیم که خدا را بی اندازه بزرگ مفروض میدارند وادم را در درک و در نتیجه کوچیک انقدرکوچیک که اصلا نمیتواند حد و اندازه تصویر کردن خیال خدا را در خود و یا تمام همنوعان خود داشته باشد پس او دیگر دست نایفتی میشود برای هر ادمی پس چطور است که وقتی ما شعوری داریم که میتوانیم این را درک کنیم که خدا اونقدر بزرگ است چرا نمیتوانیم به همن نسبت بفهمیم که چرا خدا افریده است اگر نمیتوانیم برای این سوالمان در اینجا پاسخ بیابیم چرا میاییم ارزش و بها فکر کردن اندیشه کردن خیال کردن را از خود دیور میداریم که مبادا به کفر برسیم بر جایی که نه خدا وجود میتواند داشته باشد و نه این نظم و نظام
میدانید میگوییند که خدا انسان را در مرحله همانند رحم قرار داده و ایشان منظور انسان نمیتواند در این مقام و مکان درکی از وجود داشته باشد تا به بعد بعدی از وجود که معاد و قیامت باشد وارد بشود تا بتواند درک کند و بیاندیشد و متوجه بشود در این صورت ما ها چون در این مرحله هستم که بر ندانی اشکار پس چکونه حرجی به ماست بر جهت خوب بود؟
میدویند ادم نه سنگ نه دنیا نه هیچ نه اما خدا هست خدا افرینده بر همه پس از افریدن هر کدام در هر جایی برای یا تکمیل کردن یا برای کاری افریده چون بی دلیل افریدن یعنی نادانی خدا که با توجه اعتقادی که ما داریم مردود بود این حرف از پاییه است و اما در مورد منظومه ها در مورد نظم امدن میدونید من بی سوادم من نادانم میداننم اگر کاری را خرا ب درستکنم انقدر به هم برخورد میکنند تا یکی که قوی تر باشه بر دیگری مستولی بشود توی صنعت جایی که من تا اندازه دیدم اندازه درک میتواننم روی اون منطقم را برپا دارم میتواننم این را بیابم که دو تا چرخ دنده که از روی نادانی من روی هم نصب شده است هر چند خیلی ناربط هم باشد انقدر بر هم سایش دارند و نیروی مخالف به استعاره میگذارند تا یکی یکی دیگر را خرد و نابود کند برنده اون جنس قوی است این قانون قانون طبیعت است این یعنی خود طبیعت بزرگ ترین معلم ما اگر فراموش نکرده باشیم و اگر این سایش در سمتی باشد که بعد از مدتی این دو چرخ دنده میتوانند تا زمانی قبل از نابودی نیز به حرکت در بیاییند تا پس از اون به نابودی و جهالتم خرد بشوند ایا سایش را در طبیعت نمیبیند ایا زور و قدرت را در طبیعت نمیبیند و هر چیزی که با شرایط محیطی خود را وقف داده است تا زمانی بیشتر عمر کند و در این حرکت نیز میشود بر تکامل داریون نیز بیشتر اندیشه کرد چیزهایی یببیند و یا غالبی شود بر مقلوب در جهت حرکت به جلو؟
ایا کفر از این بیشتر که تا الان شنیدیده اید بر گوشتان رسیده است بدانید یا ندانید اگر نتوانید بیاببید با اینها را در گوش خود مرور کنید که حداقل بیدار بشوید
ایا تا به حال از خودتان پرسیدید که اون چیزیکه شما ندارید چیه تا کامل بشوید اکر اون را داشته باشید میتوانید با یه معنا ی دیگر حتی به خدا حتی به همه چیز که وجود داشته نگاه کنید و اون را دورباه ترسیم کنید اون چیزی نمیتواند باشد جز زمان باشد تا بیشتر قبلش در این مورد بی اندیشیم تا بتوانیم بهتر بگوییم
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۲۳, پنجشنبه

تردید

دو هفته سپری شد تا اخرین مرز هایی که نباید رفتم نه با دین داری به اون جا رفته بودم و نه با کافریم اما رفتم و خواستم دیگر نروم نه اون باشم که خودم تا شاید دمی پیش از اون، اون را نقطه ابتذال ادمیت میدانستنم خود در اون اسیر بودم نمیدونم براتون اتفاق افتاده وقتیدارید به سمت بدی پیش می روید تمام عوامل و امکانات به اون سیر خوش میایید و سریع و تقریبا بی مهابا براتون سیر را مسهل تر میکنند و وای بر زمانی که میخواهید از اون نقطه عبرت بگیرید و باز کردید اما با هزار درد و الم نیز نمیشود به سیر اون امیدوارانه نگاه کرد
هوس ادمی را بر انسان بودنش مسخ میکند اون را در ابتدای خودشناسی و سیرت دچار تردید میکند واون را در مسیری پس ناکجا اباد میبرد باز خدایی را شکر که هوس را گذاشت در این انسان که اگر بد تر اون را میگذاشت ما چکار میتوانستیم بکنیم و بس
برایم همواره ا انسان تقریبا یه موجودی بود ناشناخته و از اون بد تر دوباره خود تقسیم بندی بعد از انسان یعنی زن و مرد اون ها که درودو بوته کاملاا متفاوت هستند چرا و چگونه باید با هم باشند با هم یه هدف اون هم زندگی کردن است را داشته باشند و با هم و کنار هم خود و دیگران و حتی جنس مخالف را تحمل کنند چیزی که برای نشان دادن تفاوت خیلی خیلی راحت میشود نام بیابیم تا برایش بیاییم هم سان بودن را نشان بدهیم
گاش صدای خوانده ای که من دارم الان گوش میدهم نوایش را میشنوید اون به زبان نه من نه شاید تو دارد از دردی میگویید که چون از دلش است برایم خوش و نرم و لطیف اما هموراه غمناک است چون برای متوجه شدن درد نگاه یا حس و یا حتی صدای نفس نیز اون را به حد اکمل نشان خواهد داد
اما چه بد ما همواره اون را میشنویم اون صدای حزن انگیز دیگر مارا از درد همدیگر با خبر نمیکنه اون چیزی که ما را از درد همدیگر ایمن کرده چیه اون هوس لعنتی نیز گاهی میایید توی روانشانسی این دردها اون برای رسیدن به هدفش حتی محزون بودن را اسیر میکنند اما ما نمیتوانیم حتی نقاش روی دیوارهای همدیگر باشیم
از هنر فقط نفش بازی کردن را یاد گرفتیم با اون خود را گول میزنیم و بعد حتی برای خود نیز یه نقش جدید بازی میکینم میدونید گاهی یادممون میرود که گریمور رول خودما کسی نیست به جز خودمان چون دیگه خودمان هم به خودمان ایمان اوردیم در نقش خودمان گاش دوباره روی دفتر مینوینستیم روی دیوار خط میکشیدم تا دیگر مجازی بودن بر همه چیزمان سیطره پیدا نکنه بازم این مجازی بودن خیلی بهتر از یاداشت روی امواج تراوش شده انرژی از درون مغزمان است
از ادم میگفتیم تا کجا رفتیم انگار خطاط خط نوشته های ذهن من مثل من بد خط بود همواره خطوط را با هم قاطی مکیکرد از سروته نوشتههایش میزد تا زود تر نوشته های که میبایست گفته بشود را فقط فعل انجامش را بکند نه باز تاب انجامش چقدر بد مثل من
از انسانها بگم از یافتهرهای جدیدم از اینکه خدای که باز خود خدا راباید دوباره بگوییم چکار کرده
زنها چه موجودات عجبی هستند و البته شاید اونها نیز همین تعریف مشابه را برای ما مردها داشته باشند اما باید من نوشته های خود را از دیوار مغز م روی این صفحه سفید بیاورم تا شما نیز ببیند درک کردم تا این نقطه حتی اگر تمام حرفهای من به ضم شما هپروتی بیش نباشه اما اونها بر عکس مردها روی چیزی همه چیزی را بنا کردند که ادم را به شرم میاورد در برابر انجامش چیز که من در نوع خودم اصلا برایم قابل تصویر نیست که اگر یه روز جای اونها بودن میتوانستم تحمل کننده اون عمل اونها بوده باشم اونها روی عشق و عاطفه همه چیزی را که وجود داره برپا میکنند اون حتی مسایل جنسیشون را روی همین برپا میدارند دردها و الامشون را با اون تحمل میکنند حتی موجودی مثل من مرد را با هزاران بدی و تخطی نیز باز به همین حس میبخشند تا دوباره به من رسم انسان بودن چیزی که برای خیلی ها مرده است بکنند اونها میایید برای رسیدن به نقطه عطف این تجلی مرد را تحمل میکند حتی در نقطه اوج میاییند مرد را با ترحم به زندگی برمیکردانندمردی که هواره اسیر یه چیزی است که هوس نامیده میشود ایا زنها از این سیر مصونند ؟
به نظر من اونها مصونند اما وقتی دارند رل بازی میککند تکرار این رل عاشقانه اونها را از مسیر واقعی دور میکننددیگر به قول معرف حرفه ای برخورد میخونند نه به صورت کسی مه واقعا برای دل خودش این کار را میکنند
راستی خدا کجاست /
کسی اون را دیده منکه خیلی وقته از اون خبر ندارم به قول ابرها دارم اون را لای امواج نور خورشید مییاببم اما اون اونجا چکار میکنه
خدای تو اگر هستی پس این مزخرفی که خواستی باشه منظورم خودم هست را چیست که افریدی ایا نمیدانستید این کیست که اون را افریدی تا حتی یواش یواش خودش را نیز مردود از همه چیز ببیند یه بار میییاد میگویید ما خدا را افریدیم نه خدا یه بار دیگر میایید میگویید خدا ما را افریده است اما من باورش دارم بیشتر دارد به سیر قهر کشیده از افتاب بدل میشه خوب یکی هم بیایید اگر خدا اون کس را دوست داره این دیوانه را از انسانها جدا کنند

عصاری


۱۳۸۵ شهریور ۱۸, شنبه

اقتصاد پویا

اصلاحات در تمام افوقها در سمت پیشرفت داره سیر میکند با این شتابزدگی که اون داره پیش میرود همواره هر ایرانی نا غاقل از این عبور همواره جا میماند
نمیدونم چرا این ایران در این خواب خوش نمیوزی که سالها فرو رفته نمیتواند بیدار بشود شادی از حسرت اینکه این خواب نمیه روز تداعی کننده تمام روزش باشد از این رخت تن بر نمیکند تا شادی ننبیند در چه جهنمی در کنار کدام در جزای چه کاری گرفتار امده
باز اقایان بر واردات بنزین تن دادند چیزی که رییس جمهور رجایی لقب نیز نتوانست بر این سیطره خود و شعارهای رنگارنگش را رهایی بخشد چیزی که داشت حتی روی تولید خودرو روی تولید تمام کشور نیز تاثیر بگذارد تا جایی که حتی اصلاروی حرفهای زیبای خود نیز یاد نمیاورد با وجودی که اون حرفها با درامدی که امسال از 50 میلیارد دلاری صنعت نفت نیز خواهد گذشت چیزی که در سالها از اون خبری نبود اما ندانم کاریها اشتباهات و تکرار اونها دوباره اشتبا سیاهی را پیش می اورد باز هم خواهد اورد اما دوباره باز کبکها برای دیده نشدن اما این بار برای ندیدن اشتباه مکرر خود چشمهای خود را بستند توی برفی از خیال توی روحانی تبار از صحر و جادوی یغمای ملت نابودی خود برای رسیدن به هدفی که چند روزی بیش نخواهد سیر مسیر داشته باشد
قبل از این در مورد بنزین خیلی بحث شد حتی با این عبارت که رانت خواری در این موضوع به حدی است که اگر فقط با چهار سال هزینه سوبیت بنزین میتوانیم ایران را از واردات این بنزین خلاص کنیم باز هم یه سال دیگر گذشت و باز هم یه خواب خوش نیم روزی دیگر
توی این دوران توی این عصر هر بار یه هزینه بر این ملت تحمیل میشود و باید به طریقی نیز این پولهای باداورده که فقط در دست سردمداران هست به طریقی خرج شود تا دیگر اثری از بودنها نباشد
یه روز فلسطین یه روز سوریه یه روز لبنان و یه روز دیگر یه بورکینافاسور دیگر و شاید فردای فردای فردای به میدان شوش خودمان هم این مال بخشیها نرسد اما اگر این میدان شوش هم برمیخیزید بر اسبداد شاه نمای این اخوندها خدمت میکرد ایا کمتر از جنوب لبنان کمتر میماند؟/؟!
احمدی نژادبر این که باید جوانان بر خواستهایشان اصرار بورزند و اون را فریاد بزنید این حس مرد را دارد در این نلت از بن میخشکاند چیزی که در برابر اون فقط یه سرخی سرب بهترین پاسخ در این نیزدیک سی سال بوده است و بس
راستی میدونید تویاین زمان که وقت استفاده و تهیه توزیع لوازم تحریر و کتاب و دفتر برای دانش اموزان است نه کاغذ گیر میایید و نه اینکه با افزایش سر سام اور اون باعث خاطره خوش دوران جنگ را برای هر ایرانی خواهد داشت
این بار هم یه خواب دیگر امشب یه یاداوری بد دیگر از بیدار شدن
عصاری

رنگارنگ

عاشق هستم عاشق یه دنیای زیبا دنبال یه دوستم دنبال یه کسی که با من بمیرد با من بماند و من را باخودش تا مرز دیورز و تمام فرداببرد اون که سالها از دور من را میپایید و هر بار به روزی دیگر نفرین بلاتکفی من را نفیر نیکمد و حتی برخی از مواقع نفرین
تو هم میایید اینجا من را یاد اون میاندازی و اغ من را با این حرفهایت از ته بن میسوزانید کاش این تن من هم از اهن بود که با سوختن سرخ بودنم برای تو و هر کس دیگر تراوش سوختن به تمام معنا باشد نه فقط دود سوختنم نشان از مردنم و مسیرم حرکت برای فراموشی باشد
امشب هم دوباره یه مهمان دارم هم تویی و هماون اما اون امشب تنها نیست شادی باز با تو برود و من را هموراه اون تنها بگذارد سالها با دعا خواندمش و بعد از نامید شدنم کافر شدم حتی بر بودنش نیز سیر ادمیت را از ته به سر مسیر کردم اما چه فایده ته دلم میدونم تو هستی پاک بزرگ مهربان و یه عاضق پرست اون را حتی بر سیر بدیت و بردگینیز مسیر مجازات نمیدهی
میدونی من غافل باز نمیدانم مسیری که پیش گرفتم از اون جایی که باید بروم وبرسم باز دور است پس اگر واقعا خدای منی اگر واقعا دوست منی و اگر واقعا من را بهوده یافردید من را رهنما باش من را برای خودم او را برای خودش تابرزگیت را در ذهن تن خاک الودم به کور تن سیرانی خود نیز یدک بکشم
بیتب

۱۳۸۵ شهریور ۱۱, شنبه

دیروز نامه

دیروزم با رهگذر شروع شد اما با خواب تمام شد امروز شد اما دوباره خوابیم و رهگذر رفته و به مقصود رسیده
دیروزم را با خون بی رنگ در ایران نوشتم دیروزم را به ارزان بودن ادم در ایران نوشتم چیزی که انکار اینجا جز بی ارزشترین و بی بها ترین چیزهاست میایید و میروم اما ؟؟ فکر میکنید اگر اونها مثلا در تصادف مثلا در بی تدبیری یا مثلا در بی مسئولتی فرد و گروهی از بین بروند اما مگر میتواند مهم باشد
نه این مهم نیست برای رسانه های ما کشته شدن یه نفر توی لبنان مهم است مجروح شدن اون دیگری در فلسطین مهم است اما مردن روزانه دها نفر توی ایران برای گرسنگی برای بی تدبیری برای مبتلا شدن به ایدز و یا به هر درد بی درمان دیگر که زاییده ضعف مدیران کشور است مهم نیست ونخواهد بود
هفته دولت بود هفته ای که طرحهای تکراری برای بار چندم به رسم یه مراسم قدیمی توی ایران باید دوباره توسط هییت دولت و کابینه هفتاد میلیونی احمدی نژاد که جدیدا باید فلسطینیها حماس و جهاد اسلامی و حزب الله لبنان نیز به اون افراد اضافه بشود دوباره پرده بردای و افتضاع بشود
بعد از این سفسطه ها من باید به گشته شدن بیشتر از هشتاد مسافر یه هواپیما دیگر در یه صانع هوایی دیگر باشیم با اون همواپیما های مدرن روسی که ضریب ایمنی فوق العاده اونها از بدیعات است تازه نیروگاه اتمی هم برای ما ساختن دیگر ضریب ایمنی اون دیگر با خداست دیگر با ماشین حساب هم نمیشود اون را به دست اورد تازه رهبر نیز خودش با دعای خیرش قرار است دور اون مجموعه یه فوت عاجل مرهمت برماییند
پس یادمان باشه اینجا ایران است ارزان و بیارزش بودن مردم و ملت خودمان است نه ......
روز خوش و یاد هفته دولتی که اگر قرار است جواب گوی این ملت باشد حداقل کاری که میشود برای این ملت کرد استفای وزیر را میتواند باشد با این خفت

عصاری