۱۳۸۴ دی ۸, پنجشنبه

لغت نامه نوین ایران

با پایداری سیستمی که بر خفقان استوار است رفته رفته تعاریفی که وجود دارند نقش خود را تعویض میکند و برندگان کسانی میشوند که بتواند اون تعاریف را بر اصول و ایین خود منطبق کند و به بهترین نحوی ممکن از اون پاسداری کنند تا بتواند منفعت خود را به مدتی بلکه بیشتر از آنی برساند
یکی از آن معانی که اصلا رنگی بر تاریک این دوران نداره اسمش را میشود امنیت اجتماعی یا حقوقی که هر فرد باید در اجتماع داشته باشد
یا اینکه اعتراض را میشود نام برد که به اون میگوییند منافقان به اون میگوییند کسانی که از خارج این جامعه پول میگیرند تا این عمل را انجام دهند
ایا اعتصاب میشود زیاده خواهی یا اینکه میشود مفلوک ماندن از تمام حقوقی که داشتید و ندارید
قانون میشود حرف زور میشود چکشی که سر ملت کوبیده میشود
فرهنگ میشود روزنامه کیهان که اصل بر زور گرفتن و نا حق کردن حقوقی که صاحبان ان داشته اند
سرمایه میشود دست اوریز ملت بر رسیدن به خواب خوش
و یا بقول پدر قدیما شاه یکی بود اما حالا شاه ده نفرند که هر کدام میخواهند بنا به اصل خود بیشتر بیابند
چگونه حرفهایمان را فریاد کنیم تا هر کسی که میشنود اونها را به یاوهای این استعمارگران دینی تمیز دهد تا بفهمند که این حقی که من و شما دارید حقی بوده است محفوظ نه اینکه چون استفاده نشده باید ضبط میشد
من اینجاییم در کنار مبامان گرم و نرم حالا دارم فریاد از ازادی اونهم در جهنم خود در کنار اسباب راحتی که خود را هر بار در اون بیشتر غرقه میکنم تا کمتر احساس ناراحتی کنم و بعد دوباره دارم از فریاد ازادی حرف میزنم
ملت کجایید تا بدانید روزی که در اونیم فردای دیروز بود اونروزی که برای حتی یافتن معاشی باید تلاش میکردیم تا این زندگی را برای فرداها که همواره با علامت استفهام روبرو است رهنمون میکند
بیدار شدن از این زندان اونقدر سخت است برای ایرانیان که هر بار که فقط صرف خیال اون را میکنند دوباره هفتها بی خواب میشند اون بی خوابی از ترس این است که برای بدست اوردن باید تلاشی کنند و ایا بد از این خواهد شد یا نه؟
کی میخواهد دورباره مسندی را بدست گیرد تا ایران را از این اپرالیسم موجود نجات دهد یای او دیو دیگر نخواهد بود که بار دیگر حتی شده بر اصل لایکی فریاد ازادی بزند
دین ارمان ارزو امید و هرانچه معنویات را ترنم میکند میتواند رهنمون کنند بشری باشد که از ناکجا اباد مهنویت به خیال خود پای در این دنیای فانی اما افلاکی گذاشته برای هر روزش منطقی و برای هر دمش بازدمی میاورد اما جرات دیدن دیروزش و فردای بلندش را ندارد چون ترس از ندانستن دویار معنویت میتواند ادمی به اندازه هزاران را مور کنند

۱۳۸۴ آذر ۲۸, دوشنبه

دولت/.

دولت خدمتگزار، اسم دولتی نامیده شده که همواره پر تنشترین دولت در عمر کوتاه خود کمتر از حتی شش ماه بوده است چون حتی رییس جمهوری که در اون راس قرار دارد همواره در حال حرف مفت زدن و بیشتر بازی با مردم با حرف مردم است
جالب است بدانیم که ایشان از ابتدا ، یا دارند پرتوی نور را میبینند یا دارند نامه تایید شدن برای امام غیبشون که ایشان نامه رسان نیز مخصوص نیز برایشان تعیین کرده اند دارند و از این جالب تر بیچاره اسرائیل که از این بهتر نمیتوانست خود و مشروعیت خود را به این جهان اثبات کند
خوب اقتصاد سقوط کرد نفت فوران کرد حتی هواپیمای بی شبهاهت به هر کولس نیز در این ابادی سقوط کرد حرف مفسدانه نیز این شهردار سابق نیز برای رهبرش ارسال شد حتی اگر هر روز روزی بیست و پنچ ساعت بردار ضرغامی نیز مثل همیشه از ایشان و از کارهایشون حرف بزند نیز ایشان چنان سر گشته شده این سر زمین است که بی حد در اون غرق شده و هر روز بیشتر در افضات خود مجنون میشود دولتش نیز مثل خودش محصور در خواب هست تا اونجایی که سخنگوی ورازت خارجه اشون حرف از بررسی حرفهای ایشان در مجامع بین الملی هستند چون یه حرف علمی است یا اینکه نه این یه نوع مریضی است که باید از دید علمی بررسی شود یا اینکه وریز خارجه بعد از دو صد بار ماست مالی کردن حرفهای ایشان میاییند و میگویید که حرف ایشان را اصلا اشتباه برداشت کردید
و برای جبران این همه خرابی باید به فکری راه حلی می افتادند تا هم ایشان دوباره بتواند بر وجه گذشته نزدیک بشوند و هم اینکه بتوانند به بهترین نحو بر دیگران که مخالف ایشان و هم فکرانشون هستند بتازند
اون چیزی نیست به جزنقشه سوء قصد به جان رییس جمهور خدمتگزار که محافظ ایشان و یکی از رانندگانشان شهید میشوند البته این بار نامه تایید شدن اسم شهادت را زود برای بنیاد شهید ارسال کردند تا مشکل دفعه قبل که برای سقوط هواپیما پیش امده بود اتفاق نیفتد تا دو روز پشت در پل صراط(البته به ضمن روحانیان محترم) بلاتکلیف نماند . یکی نیست بپرسد چرا اگر میخواستند ایشان را بکشند یعنی اونقدر راهزنان بی دست و پا هستند که ارپی چی یا نمیدانم دوشکایی یا وسیله دیگر که بتواند به راحتی ایشان را پودر کند نداشتند
اخه هر کسی بخواهد ایشان را ترور کند خوب برود میدان هفتاد دوم نارمک بن بست دوم سمت شرق منزلشون اونجاست راحت تر میتواند دخل ایشان راحت تر میتواند دذ باورد تا ملت ایران از نعمت همچین بلای جانسوزی راحت شود تا همواره بیشتر از پیش حماقت این اخوندها و این وارثانی که میخواهند ولایتی را برای امام غایبشان رهنمون کنند که ایشان البته همانطور که در روایاتشون است میایید و همه را دوباره البته همه سردمدارنی را که جبارانی بیش نیستند را سر خواهد برد خوب این یعنی انتقال قدرت به دید اقایان
پس اسم این دولت را بگذاریم خدمتگزارملت یا خدمتکار به سیستم ؟؟
عصاری

۱۳۸۴ آذر ۲۵, جمعه

گریه ؟!


داشتم دیگه باورم می شد که دیگه اختیاری از خودم نداشتم دیگه اون باید گریه کند و من هم بنشینمد بدون اینکه حتی بتوانم به اون دلداری بدهم تا اخر گریه تا اونجایی که اون با این کارش اروم میشود منونسش باشم اون که همواره من را از کارهاییم نهی میکرد و من هر با ر دوباره و دوباره اون کارهارا تکرار میکردم تا هم به ناراحتی و غصه اون بیشتر بی افرایم و هم اینکه نامردی باشم تا به خودم هم بیشتر لطمه بزنم خیلی خصمیانه اداشتم اون را نگه میکردم داشت یواش یواش دلم براش میسوخت و به روی خودم نمیاوردم اون هم همینجور به چشمهاییم زل زدن بود و از گونه هایش اشک میامد پایین دیگه همه جای گونه اش خیس خیس بود دیگه اگر هم دستمام رو روی صورتش میکشیدم مثل یه سنگی که توی ر.ود خانه باشه دستام سرد و خیس میشد دیگه باور نمیشد اون همانطور بوده نرم گرم و همدم و حالا این طوری دیگه از خودم از وجود ناچیز خودم مشمئز میشوم وقتی دوباره چشمهایم را به سمت اون میگردونم اون داشت دیگه از شدت گریه هق هق میگرد و شانه هایش به پالا پرتاب میشد و من هم مات و مبهود به اون نگاه میگردم و توی چشمهای اون داشتم خودم را مرور میگرد چقدر من بد جنسم و چقدر میتواند به کسی که اونقدر به من اعتماد داره نارو بزنم اون داشت از خودش میکند و به من میداد و من داشتم از اون میگرفتم و روییم را بر میگردوندم خیلی بده ادم بفهمد چقدر میتواند نامرد باشه از دستی که میگیرد اصلا ترهمی به اون نکند و فقط از اون به عنوان یه ابزار استفاده کند ابزاری برای رسیدن فقط و فقط مقصودش انگار فراموش شده تاریخ اون بیچاره است که گیر من افتاده و اون را من انقدر تا البته جایی که توانایی دارم ازار میکنم متاسفم تاسف به خود که اینجوریم تقریبا مثل همه
داشت دیگه یواش یواش ارام میشد و من این بار سعی کرده بودم تا اخرش شاهد گریه کردن اون باشم التبه اوایلش برایم دلگیر بود و اواخر داشتم به اون عادت میکردم هر چند دوست داشتم اون را دلداری بدهم اما نمیتوانستم با اون حرف بزنم اون اصلا به من نگاه نمیکرد و فقط داشت کارش را انجام میداد و من هم برایش شده بودم مثل همه اخه انگار هر کسی که به اون توجه اون اصلا به اون التفاطی نمیکرد
خوب دیگه بارون بند امده بود میتوانستم بروم بیرون تا خیس نشوم روز کسل کننده بود که ابر بودن هوا نمیگذاشت به زندگیمون التفاطی داشته باشیم
عصاری

۱۳۸۴ آذر ۱۱, جمعه

با سرمای پاییزی

سبزینه های طبیعت به سردی طبیعت رفتندو این شجرات به سکنات این دام به اثری دوباره مردند مردند نه با خواب شبانه رفتند به سالگرد بی رحمانه این مفلوج
این رسم است که به اوای این دل بمیریم به حرکت این دل به سوزیم به تمرکز این دل بگرییم و به تلاطم این دل ببریم از کی از کجا برای کی به کجا من اینجاییم من این پستوی گمکرده هجرانم تنها اما بی ترحم تنها اما پر از توهم خوب تو کجایی؟برای سردی نیز نام اوردند برای اون نکو راه اورده اند نه از حکمت گریزند و نه از مسطولی نه بر حریم گذریند و نه بر حکمت این سردی از مرام است نه از استیلای ان شبریز بر از طراری
نوای نوای غم است صوت تمسین او غبار شب است توی این هوای پر از نور توی این خورشید زده سرداب سور ان ناسوط ابهام منم
بگریز از اینجا اینجای جای من است تنها نشین تمرکز از دایره بیرون دل
باور مکن این خیالات از مننسیت این نجوای او در غبار اباد سبز تاریک شده این دلم منست اما با ابهامم بمان
او سبزین را در سرداب این هوای خیالات بر تفاوت دیرینه اشتباهات مفروخته او بیدار شده خواب هزاران ساله خویشست بدون تلنگری بدون تفسیری بدون خیال و بدون اعتمادی بر این نجوا کش
بگذر از این درب که نه دویان دارد نه دویار نه بر حلاوتی بر اون خواهید نشین کرد نه ر قسمتی بر او گذر خواهید کرد
او سرد است نه مثل اون تموز نه اون پر حرارت مثل اون اوای پر حکیمانه هزار دستان بی درد