۱۳۸۵ شهریور ۲۳, پنجشنبه

تردید

دو هفته سپری شد تا اخرین مرز هایی که نباید رفتم نه با دین داری به اون جا رفته بودم و نه با کافریم اما رفتم و خواستم دیگر نروم نه اون باشم که خودم تا شاید دمی پیش از اون، اون را نقطه ابتذال ادمیت میدانستنم خود در اون اسیر بودم نمیدونم براتون اتفاق افتاده وقتیدارید به سمت بدی پیش می روید تمام عوامل و امکانات به اون سیر خوش میایید و سریع و تقریبا بی مهابا براتون سیر را مسهل تر میکنند و وای بر زمانی که میخواهید از اون نقطه عبرت بگیرید و باز کردید اما با هزار درد و الم نیز نمیشود به سیر اون امیدوارانه نگاه کرد
هوس ادمی را بر انسان بودنش مسخ میکند اون را در ابتدای خودشناسی و سیرت دچار تردید میکند واون را در مسیری پس ناکجا اباد میبرد باز خدایی را شکر که هوس را گذاشت در این انسان که اگر بد تر اون را میگذاشت ما چکار میتوانستیم بکنیم و بس
برایم همواره ا انسان تقریبا یه موجودی بود ناشناخته و از اون بد تر دوباره خود تقسیم بندی بعد از انسان یعنی زن و مرد اون ها که درودو بوته کاملاا متفاوت هستند چرا و چگونه باید با هم باشند با هم یه هدف اون هم زندگی کردن است را داشته باشند و با هم و کنار هم خود و دیگران و حتی جنس مخالف را تحمل کنند چیزی که برای نشان دادن تفاوت خیلی خیلی راحت میشود نام بیابیم تا برایش بیاییم هم سان بودن را نشان بدهیم
گاش صدای خوانده ای که من دارم الان گوش میدهم نوایش را میشنوید اون به زبان نه من نه شاید تو دارد از دردی میگویید که چون از دلش است برایم خوش و نرم و لطیف اما هموراه غمناک است چون برای متوجه شدن درد نگاه یا حس و یا حتی صدای نفس نیز اون را به حد اکمل نشان خواهد داد
اما چه بد ما همواره اون را میشنویم اون صدای حزن انگیز دیگر مارا از درد همدیگر با خبر نمیکنه اون چیزی که ما را از درد همدیگر ایمن کرده چیه اون هوس لعنتی نیز گاهی میایید توی روانشانسی این دردها اون برای رسیدن به هدفش حتی محزون بودن را اسیر میکنند اما ما نمیتوانیم حتی نقاش روی دیوارهای همدیگر باشیم
از هنر فقط نفش بازی کردن را یاد گرفتیم با اون خود را گول میزنیم و بعد حتی برای خود نیز یه نقش جدید بازی میکینم میدونید گاهی یادممون میرود که گریمور رول خودما کسی نیست به جز خودمان چون دیگه خودمان هم به خودمان ایمان اوردیم در نقش خودمان گاش دوباره روی دفتر مینوینستیم روی دیوار خط میکشیدم تا دیگر مجازی بودن بر همه چیزمان سیطره پیدا نکنه بازم این مجازی بودن خیلی بهتر از یاداشت روی امواج تراوش شده انرژی از درون مغزمان است
از ادم میگفتیم تا کجا رفتیم انگار خطاط خط نوشته های ذهن من مثل من بد خط بود همواره خطوط را با هم قاطی مکیکرد از سروته نوشتههایش میزد تا زود تر نوشته های که میبایست گفته بشود را فقط فعل انجامش را بکند نه باز تاب انجامش چقدر بد مثل من
از انسانها بگم از یافتهرهای جدیدم از اینکه خدای که باز خود خدا راباید دوباره بگوییم چکار کرده
زنها چه موجودات عجبی هستند و البته شاید اونها نیز همین تعریف مشابه را برای ما مردها داشته باشند اما باید من نوشته های خود را از دیوار مغز م روی این صفحه سفید بیاورم تا شما نیز ببیند درک کردم تا این نقطه حتی اگر تمام حرفهای من به ضم شما هپروتی بیش نباشه اما اونها بر عکس مردها روی چیزی همه چیزی را بنا کردند که ادم را به شرم میاورد در برابر انجامش چیز که من در نوع خودم اصلا برایم قابل تصویر نیست که اگر یه روز جای اونها بودن میتوانستم تحمل کننده اون عمل اونها بوده باشم اونها روی عشق و عاطفه همه چیزی را که وجود داره برپا میکنند اون حتی مسایل جنسیشون را روی همین برپا میدارند دردها و الامشون را با اون تحمل میکنند حتی موجودی مثل من مرد را با هزاران بدی و تخطی نیز باز به همین حس میبخشند تا دوباره به من رسم انسان بودن چیزی که برای خیلی ها مرده است بکنند اونها میایید برای رسیدن به نقطه عطف این تجلی مرد را تحمل میکند حتی در نقطه اوج میاییند مرد را با ترحم به زندگی برمیکردانندمردی که هواره اسیر یه چیزی است که هوس نامیده میشود ایا زنها از این سیر مصونند ؟
به نظر من اونها مصونند اما وقتی دارند رل بازی میککند تکرار این رل عاشقانه اونها را از مسیر واقعی دور میکننددیگر به قول معرف حرفه ای برخورد میخونند نه به صورت کسی مه واقعا برای دل خودش این کار را میکنند
راستی خدا کجاست /
کسی اون را دیده منکه خیلی وقته از اون خبر ندارم به قول ابرها دارم اون را لای امواج نور خورشید مییاببم اما اون اونجا چکار میکنه
خدای تو اگر هستی پس این مزخرفی که خواستی باشه منظورم خودم هست را چیست که افریدی ایا نمیدانستید این کیست که اون را افریدی تا حتی یواش یواش خودش را نیز مردود از همه چیز ببیند یه بار میییاد میگویید ما خدا را افریدیم نه خدا یه بار دیگر میایید میگویید خدا ما را افریده است اما من باورش دارم بیشتر دارد به سیر قهر کشیده از افتاب بدل میشه خوب یکی هم بیایید اگر خدا اون کس را دوست داره این دیوانه را از انسانها جدا کنند

عصاری


هیچ نظری موجود نیست: