۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

شبه جهنم

من که نمیدونم اما شما رو هم باز نمیدونم از این حرفها چی برداشت میکنید، میگفتند برای به این دنیا امدن از ما سوال شده است و ما خودمان خواسته بودیم که به این دنیا بیاییم خوب بسیار خوب من و تو هر کسی دیگه به هر دلیلی که بوده و مجوز به دنیا امدن خودمان را خودمان تعیین کردیم و به این دنیا امدیم پس میبایست تمام سختیها و تمام مشقتها را یه ته تا اخر توانا باشیم چون خودمان خواسته بودید یادمون نیست؟
اما با خودمان که میشه چند کلمه ای حرف بزنیم ؟ یعنی ما میدونستی که توی این دنیا چه خواهد شد میدونستی این دنیا چقدر نامرد است میدونستیم توی این دنیا باید چقدر زندگی کینم و بعد بمیریم باید این را میدونستیم که باید خالقی که ما را افریده را عبادت کنیم و اگر این کار را نکینم چوب داغ و از اون حرفا خوب حتما عاقل بودیم که این همه را میدونستم و باز انتخاب کردیم که بیام توی این سرزمین توی این دنیا توی این شبه جهنم یا این بود یا غیرش که ما اصلا نمیدونستیم و فقط سرما را برای این که بیاییم گول مالیدن تا فقط قبول کینم تا بیام یا ماجرا بد تر بوده که اصلا به اجبار و جبر امدیم و اصلا از ما سوال نشده خوب این اخری شاید معنایی واقعی تر داشته باشد حداقل برای من شما را نمیدونم اما بدونیم امدیم تا بیدار باشیم نخوابیم خواب زده تاریخ نباشیم زنده بودن یه طعمی داره که ادم وقتی اون را به مشامش اشنا میکنه دوست نداره کسی دیگر را بی نصیب از اون بگذاره اره میدونم زندگی شیرینه وقتی عاشق میشی وقتی کسانی را مییابی که با اونها دوستی و الفت را به اشتراک میگذاری هر دقیقه از این دنیا برات مثل یه قرن خوشی میاره و وقتی خوبی میکنی و وقتی خوبی میبینی چقدر سرمست و سرشکفته به پیرامونت باز عشق میورزی پس عاشقانه ترین راه زندگیت را بگذار برای بیدار شدن و سعی در بیدار کردن، حاکم و حکام نیز سعی در اغفال من تو برای رسیدن به توهم در زندگی دارند تا با این راه تو دیگه به فکر عاشق به بیدار بودن و سعی در عاشق شدن به همنو نداشته باشی و باز حاکمیتی را بپرستی که غیرش برات عاشقی به ارمغان میاورد پس بیدار بشو فقط بخاطر کسانی که دوستت دارند و تو دوستتشون دارید. عصاری

هیچ نظری موجود نیست: