۱۳۸۵ آبان ۱۲, جمعه

دست دوستی


چند شب پیش دوستی ناشناس برای نوشته ای گذاشته بود که وقتی اون را میخوندم به کاری که میکنم بیشتر امیدوارم میشوم به خیالاتی که دارم بیشتر وابسته میشوم و به استقامت هم فکرانم که فکر میکنم من را مجبور به نوشتن میکنه مجبور به فکر کردن و سپش بیان درونم حداقل کاری که نشان بدهد هنوز زنده ام و باید زنده بمانم چون میخواهم چون میبایست برای حتی خودم هم شده این کار را که ناتمام است انجام دهم
برای نشون دادن زنده بودم میدونم نوشتن کافی نیست حرف زدن کافی نیست و بی مطالعه و فکر کردن عمل انجام دادن میشود یه اشتباه بزرگتر از حال پس دست یاریم برا به تمام کسانی که فکر میکنید که توی این سیستم کسانی هستیم درجه دوم برای خواسته هاییمان چون همانند اکثریت مخالفیم اما بی اثر بخش میخواهم کمک کنند حتی ناشناس وار ایمل بزنند پی ام بدهند تا سیستم حرکتی در جهت پیدار اوردن همفکریمان ایجاد کنیم تا خواب پیر میخانه را تعببیر کنیم و دوباره مستانه و سرمست از این ازادی از این ازاد زیستن یا در کل ادم بودن و ادمیت را شناختن در جهت نفع انسانها استفاده کنیم نه دین را برای مقاصدمون اجیر کینم دمکراسی توخالی را برای نداشته هاییمان عملی کینم چون میخواهیم فقط باشیم
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: