۱۳۸۵ شهریور ۸, چهارشنبه

رهگذر

بد نیست من هم بنویسم از دیوارهای سیاه از ادمک های زشت . ادم بدی مثل خودم و از دورگردی مثل تو
کسی که نه شروعش با منه و نه قراره با من تمام شده شایدکمی بیشتر از یه رهگذر پس بمان تا اخر لحظاتی که از کنارم رد میشوید صادقانه قضاوت کن بر من بر خودت و بر دیوارهای کنارت

راستی هر روز بوی خونی که از عراق به مشام میرسه را احساس میکنی یا اینکه خونی را که هر روز اینجا داره به هر عنوانی بر روی زمین میریزد را تمام حس و حواست را به خودش جمع کرده و نمیگدارد شمام شما را بیکار بگذارد
چرا باید همواره بمب ادم را بکشت که ادم را ناراحت کند چرا اینهمه ادمی که هر روز در تصادف وضع بد جاده ها کشته میشود را ادم کشی نمینامیم چرا اینهمه انسانی که برای رسیدن به یه هوس زودگذر و ضعف در بردباری بع اعتیاد کشیده میشود را مردن و نابودی خانواده نمیبینیم چرا مردن از نوع جنگی برایمان شده بد و دردناک نمیدونم رهگذر هنوز داری با چشمانت به جملات من خیره نگاه میکنید یا دیگر نیستی
راستی شما فکر میکنید مشکل ترافیک ما چیست
ازنکاه من فقط ایرانی بودن مشکل ماست درد ما این است که فقط به خودمانم توجه داریم و مهم خودمان هستیم و وخانوادهمان و کمی بعد فقط خودمان تنها تراوشات خودخواهی داره تمام بعد های زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد
از این بد تر این تولد های امامها و نسبات اونها است که بر ترافیک بد تر تاثیر داره نمیدونم چرا باید نذرات با مردم ازاری باشه تا برای ادای اون بهترین دعا ها هموراه نثار باشه مردم گرسنه برای خودن یه لیوان شربت ماشین را در لاین اخر متوقف میکنند تا مبا دا شربت از دست برود
از این بگذریم میرسیم به چراغانی های اون ها که از پول ملت استفاده میشود برای اعلان ادم خوب بودن و ادم حلال خور بودن به امامشون که میخواهد یه روز لببیک بگویید به دعوت از مردم مظلوم و گردن تمام ظالمان را بزند پس اونهای که با پول ملت چراغهای را روشن کردن برای بهتر دیدن این امام خاص که زودتر بتواند کارش که کشتن ظالمان و دزدان کوی بازار است مثل برق دزدها

شب بخیر رهگذر
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: