۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

رنگ ماه

رنگ ماه توی تنهایی شب رنگ بی همتای گیتی
شعر بی استعاره بی قافیه حرف بی دلیل تنهایی
گاش بودی و میشنوید داستان بی استعاره مرا
پیک و لعل و داستان شبگیر و مرد شبانه را
روزگاران رفتند و بیرفیق شده ای دل
بی پیک و پیمانه ای شده ای دل
خواستی و با خواستند دنیایی شوی بهر همه
زنهار که رسم دنیا شدن ز دنیا رفتن شده ای بر همه
شکایتی از که کنم که دردام تویی
ماه و شعر و پیکم و لعلم تویی
دلخوشم که روزگاران را به فردا زنم
وای ازاین روزگاران که بی فردایش منم


عصاری

هیچ نظری موجود نیست: