۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه

ذهن خاکستر شده

تا به حال با چشمهای بسته ارزوهایی که به اون نرسیدی را دنبال کردید که حداقل با این کار مزه اون ارزو را بچشید و از بودن اون حتی در خیالتون به طریقی که حتی مجازی بوده باشد نیز لذت ببرید
اما وای به روزی که توی ذهن هم نتوانید با اروزهایتون کنار بیایید کسانی امده باشند و اونقدر تند تند و بی مبالات روی ارزو های شما راه پیمایی کرده باشند که دیگه با صد تا لودر و گریدر نیز نشود اون تپه های ناهموار ارزو را سامان داد اما باز یه دل خوشی داره اون تپه ها یه چیزی و یه جایی است توی ذهن من و ذهن شما اما برای خود ماست توی سرزمینی که برای خودمان است و بس.
از این همه ارزو حرف زدیم و از نرسیدن به این همه ارزو با خودمان دعوا کردیم اما بازم خوشم چون اگر خوش نباشم باید بروم بمیرم مردن را نمیشه به عقب انداخت اما باور کنید وقتی ادم نتوانه به ارزوهای ممنوعه خود نرسه باز مرده است چه با چشم های بسته چه با یه دنیا چشم بسته
خواستم فقط بگم هنوز نمرده ام و دارم نفس میکشم بماند با چشم باز یا بسته
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: