۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

اف لاین دوستان

از گابريل گارسيا ماركز مي پرسند اگه بخواي يه كتاب صد صفحه اي در مورد اميد بنويسي، چي مي نويسي؟ مي گه 99 صفحه رو خالي مي ذارم. صفحه ي آخر سطر آخر مي نويسم اميد آخرين
چيزي است كه مي ميرد

به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک،چرا باید دور تو بگردم. ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی برو با دل بیا تا من بگردم

تحقیقات نشان داده فقط بیست درصد مردها عقل دارند ! هشتاد درصد بقیه زن دارند

پس از مرگم توي زيبا نگارم بيا با جمع دوستان بر مزارم سرت خم کن بزن بوسه به خاکم که من در زيرخاک چشم انتظارم
.
مرگ از زندگي پرسيد چرا من تلخم و تو شيريني؟ زندگي در جواب گفت : چون من دروغم و تو حقيقت

آخر داستان مرد هزار چهره لو رفت ؛در قسمت آخر آقاي شصت چي ماشينشو تحويل ميگيره ؛ توي راه برگشت به شيراز با ماشين رئيس جمهور تصادف ميکنه ؛ رئيس جمهور ميميره ؛ شصت چي اشتباهي ميشه احمدي نژاد ؛ الان دو ساله رئيس جمهوره و هر کاري ميکنه ميگه به به ؛به به

چند تا دل را شكستي ؟! چند دل بدست آوردي ؟! اشك چند چشم را در آوردي ؟! بر روي چند لب ، لبخند نشاندي ؟! چند تا روح را آزردي ؟! چند روح را به پرواز در آوردي ؟! در چند وجود ، بوته ي محبت كاشتي ؟! ريشه ي كينه ي چند قلب را بارور كردي ؟! کدام نابساماني را سامان دادي ؟! چه زخمهائي را التيام بخشيدي ؟! کدام بيچاره را چاره نمودي ؟! کدام روح آشفته را آرامش بخشيدي ؟! ........ يادت هست

با تو از خاطره ها سرشارم. با تو تا آخر شب بیدارم . عشق من دست تو یعنی خورشید. گرمی دست تو را کم دارم

ميدوني آدما بين الف تا ي قرار دارند. بعضي ها مثل " ب " برات ميميرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت ميشوند، مثل " م " منتظر مي مونند تا يه روز مثل " ي " يارت بشن

. هيچگاه نگذار در كوهپايه هاي عشق كسي دستت را بگيرد كه احساس ميكني در ارتفاعات هستی

هیچ نظری موجود نیست: