۱۳۸۴ شهریور ۳۱, پنجشنبه

خوابی برای ابدییت

سلام به ایرانیان اما سرد و بیحس سلام بر ایران اما متوحش و بی پروا اما پر از ترس و ولهومه از بودن در این زمان
مینویسم به این سبب که ایرانیم به این سبب که دوست ندارم مثل تمام کسانی باشم که بودن فقط صرف فعل زندگی است همواره پر از دروغ پر از ترس از گفتن پر از فعل مسکوت
اول میاییم از اتم مینویسیم میگویییم دوباره باید بمانیم تا سنگ صبورمان ایا بخواهد ما را به تلنگری بیدار کند یا صبر خود را افزون کند تا بفهمد تا کجا در حماقت است دول اروپایی میایید و بی انکه خود را در خیایات خود مدهوش کنند بازی را با ایران شروع میکند که با واسطه اقتصاد جهانی ایران بهترین گزینه برای امتداد این راه است شاید اگر کاترینا نمیامد وضع دگر کون میشد دیگر امریکا دیگر دول اروپایی را نمیتوانست از پول هنگفتی که این میان به انها متحقق میشود را سر باز زنند کاترینا امد تا به مردم ایران بگویید که این سرود مرگ برای شماست در غفلتتون در خیالاتتون و اونجایی که میاییم و میبینم ریس جمهور رهبر اعظم هر خیالاتی را که دارد میگویید و حتی جامع جهانی برای او هم تره خورد نمیکند اما پول داشتن قدرتی به ادم میدهد که نمیداند تا کجا میتواند این صرفیدن را ببیرد جلو
ما تا اونجا داریم از این خریدن جوامع قلدور استفاده میکنم که اگر روزی بیاییم بمبی که سردمداران خود اون را با هزار بار پول ایران ساخته باشند هم ازمایش کنند دوباره اونها چشمهایشون را خواهند بست و نظاره گر خواهند بود که نه اینها دارند بزرگ نمایی میکند که بتواندد از ایران بیشتر درامدی نصیب خودشان کند
من از ایران قدرت مند بدم نمیاید از ایرانی میترسم که قلدر دارد میشود و اونقدر قلدر که فقط افرادی که قدرت در دست دارند حق اعمال حقوق خود ار دارند و بس من الان که ایران هنوز در بی قدرتی اتمی به سر میبرد نمیتوانم حرف و خواسته ام را بیان کنم که این البته خواسته من نیست شاید خیلی از ایران و ایرانیان باشد اما اگر فردا که این مترسک از گاه تبدیل شود به بتونی از برج ازادی امریکا من چکار میتوانم بکنم جر مردن در حماقت خود ؟؟؟1
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: