۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

بز ایرانی


خوب روزها مثل باد میگدرند و مردم باز توی همان تردد خود هستند بودن اینکه بخواند بفهمند که باید یه روز بیدار شوند و گرنه تمام میشه مهلت بیدار شدنشون برای همیشه
نمیخواهند بدون اینکه توی خرداد سال 88 در روز جمعه 22 اون ماه برای یه تراژدی دیگه ایثار گرانه ایران خود را بفروشند اما انکار خواب خوش بهتر از بیدار شدن سخت است سخت به سوی ازادی به سوی حقانیت اما انرژی ها تمام میشه باز همان اما ها و همان اگر ها و باز مردم توی صحنه های حماقت و جهالت
یاد اینکه کردان با نیش خندی به بلندی تاریخ به همه ما داره میخند و احمدی نژاد هم با دست زدن اون همه ما را برای چندمین بار باز به تمسخر میگره
ببیند ما اونقدر عوام زده شدم ایم که وقتی کاروان ورزشمون از المپیک رنگین باز کشت هم در شور بودیم کههمه را توبیخ کنیم همه را برای اینکه جرا این همه سرمایه که نه چون اون را داریم همیشه برباد میدهیم و چیز جدید نیست اما داریم این همه ملت را به این طور سخره میگیرم برای ما شاید کمی درد ناک باشه اونهم شاید
حتی برای دلخوشی مردم نکردند یکی را بردارند و یا توبیخ کنند بابا مردم ما کارشون خیلی درسته سالها که هیچ قرنها نیز نمیتواند اونها را بیدار کنند
مطمئن باشید اون انقلاب نیز بی شک مثل یه سیل بود که افتاد توی دامان مردم و همه چیز را خوب یا بد تغییر داد اما باور کنید این درستترین تشبیهی است که میشود روی انقلاب گذاشت که گله ایرانیان وقتی رسید به مرزهای یه مرتبه بز بزرگ گله به هزار و یک دلیل رفت جایی و یه بز امد و جای اون را با کلک و نیزنگ گرفت و باقی این گله خواب الود را برد به چراگاهی که خودش فقط دوست داشت از اون علف ها بخوره
ببخشید بی احترامی نمیخواستم به هر ایرانی بکنم اما تا زمانی که خوابیم بگذارید همان بز بمانیم خودمان را
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: