۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

داستان رهایی

شب گردم راز شب ز شب میجویم
شب زنده دارم و همره شب میجوییم
عاقل ز دلم و عاشقانه میجوییم
این ره بی سبب از تو میجوییم




******
گر ز ما رسم رهایی بود خدایی بود و بس
گر دل ما طبیبی بود رحمی بود و بس


عصاری

هیچ نظری موجود نیست: