۱۳۸۴ آبان ۲۹, یکشنبه

یک فرشته در ایینه

ای زیبای خفته سلام
خلیی وقت است که نه تو نه اون فرشته های تو سراغ من نمیاییدنمیدونم شاید دوباره با من قهری نمیدونم شاید دوباره یه بد شدم اون کسی که نمیخوام باشم اما نمیتوانم از اون جلد دربیاییمبرای فرار از اون همواره یه رخت نو می پوشم اما اون توی غالبم رفته یه بار خواستم بکشمش دیدم خودم را دارم میکشم یه بار خواستم ترکش کنم دیدم ای وای اون فقط منم و یه بار دیگر
رفتم بیاندازمش توی اون چاه که همه اون توی یه نامی رو پنهان میکنند اما نمیدونی چی دیدم ته اون چاه بزرگ فقط
اسم من تنهاست نه منی از برای همه یه نفر از همه دور از خیالات سرد و هپروت اما توی جهنم دوباره هزیان و یاوه اما دوباره فریاد شاید را یه بار بیشتر خوندم اما این بار باور نداشتم اون " شد " منم اما هزار بار تاسف و اه دوباره باز منیه روز گفتم برزگ میشمادم خوبی میشوم دوباره همنوع میشوم نه اینکه لباسی از جنس هم نوع بپوشمتا شاید من را همنوع ببیند اما برای خودم هم دیگر نمیتوانم همنوع باشمیه بار رفتم و ایینه را شکستم اما اون فقط سایه ایینه من وبد و بس میدونی چرا چون من ایینه توام کجایی فرشته؟some time any one comes to see a dream ofcourse he dosent know that some
thing that him saw jaut think about dream . as u know dream not come at frist
coz it comes from any where that nobady in there dont do any sin as hereplz go out from this heart coz it's full of sin and bad cram just shape is as a
bodyu dont belive ask of your self do u know him?

هیچ نظری موجود نیست: