۱۳۸۴ دی ۱۳, سه‌شنبه

تیتر بی تیتر

امشب این راز نیست
امشب این امواج پرواز نیست
امشب از گذر راه من و توتنها نیست
امشب بگیر تا از این نیاید اون مهم تاریک نیست

امشب یاد اون پرواز امشب او خیالات پر از اوهام اما کو نفرین کو اون دلبر دلشکسته و دلربای خمار ربابهای کوی رفاقت
رفیقت کیست اونکه پروازت نداد و پرکشید تا حتی اون تک پر بالهایت را به جفای تو به یاد اون سیمرغ داستان زال گرفت؟
کجایی حتی نوای آن غریبانه، ترانهای همیشگی تو را سیراب نمیکند پر که نداشتی پر کشودن را ز پرندگان اسیر مهاجر اموختی اما اون مهاجر از دل من بود به دلت ،دلبار تو اون رسم معصود را از معبود نداشت اون هوس وار اون شب بی ستاره بی رنگ پرازاحساس خوش تار سنگ بود
تار بود اما سیتار او نوای اون دلشکسته اون سنگ نبود تا نه اونی باشد که تو باشی نه اینی که منم اون باشم
میشناسمت و میدانم توهم میدانی مرا کاش داستان دوباره با اون یک بود یکی نبود شروع نمیشد تا نه بودنم و نه بودنت سراغاز هیچ اشنایی باشد

رنگ رنگ اون رنگباران شب بی ستاره بارانی پر از رنگ شیشه ای اون قطرات باران خوش الحان و بی احساس سرد و غمناک اون اشک ترس
میشناسیدش؟ خوش به حالتان
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: