۱۳۸۴ بهمن ۲, یکشنبه

الهه باران سلام
میشناسمت تا بدانمت کیستم
میدانمت تا بدانم که چیستم
نیستم از اینجا تا هستم
فرار را با اشک باران میدانم
بازم صدای باران
بازم صدای غرش عزم باران
گونه هایم خیس گلویم بغض الود
رنگ تاریکی اون شمع کبود
دوست دارم بگوییم
میمبینی مرا اما چرا تو گریانی؟
ایا جایزه دیدن باران خیس بودن گونه است
یا گونه را خیس میکنیم تا باران احساس تنهایی نداشته باشد
مثل اون دوست قطره باران

خدا حافظ باران

هیچ نظری موجود نیست: