۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

خط خطی

در بندم و از بند خودم آزادم هر دم به لبی بی مثال محتاجم
حلقه عشق را برون از دل دیدم اما سراب را دل بی دل دیدم
زترس حریفم شب را با تو بودم زمی و مستی شبزنده دار تو بودم



گاش میشد در بندی بودم هیچ را در نمیدم خود را رها اما بی کس نمیدیم
نمیشود این نام را بی ناز ننامم این قفس چه در بند در این تن بی خون نببنم

عصاری

هیچ نظری موجود نیست: