۱۳۸۷ تیر ۲۲, شنبه

کاش کاش کاش


کاش مثل هر شب میتوانستم فریاد بزنیم بیام توی بغلت داد بزنم رو کنم به اسمون فریاد کنم به داد من برس اما انگار این خواب دست از این دل برنمیداره انگار این دل نفرین شده زمان است و بس، انگار نفرین توی مرام دل خونه کرده، رو کردن به اسمون داد زدن رو به هوا یاد از خدا و حرفهای پر ادعا یاد شبگیر و شبرنگ یاد رفیق بی یاد گاش میشد توی اسمون خونه داشت گاش میشد توی خونه ها اسمون بی هوا را داشت تا یارمون توی یادش توی اون کوله بارش یادی از هوا هوا نمیکرد وقتی توی خونه اش بود دل را هوایی نمیکرد کاش با این کاشها دلم خنک میشد کاش توی این دل یه جای بود که بی تو هم هوای خنک داشت اما انکار نه این دل من است نه این هوای هوای تو این دل دیوانه گی و این هوا هوای مستی، مستی از خود و دیوانگی از هوای تو دل دیوانه ادم ویرانه یاد از حرفهای بی مهمونه کاش اینجا توی توهم بود و من مسافر تو نه اینکه تو بودی وباز مسافر توی باد . لعت بر این باد نفرین به این فریاد کاش اینها هم نبودند کاش یه چیزی بود که میخوردیم و تمام میشدیم کاش یه جایی بود و میمردیم و خلاص اما با نفرینهایم چکار کنیم نه روح نه قلب نه حیا و عشق باید این ها را زمزمه کنیم
وقتی توی دنیا تو کار دلم گیر میکنه حسادت قلب منو از ادمها سیر میکنه
گاش بیدار نبودیم کاش اینها همه قصه بود کاش توی قصه ها دیو های بودن که ادمها را میخورند نه توی چاه میانداخنتد و هزار سال بعدشم توی چاه دنیا هم سرکردن میکردند کاش توی این همه کاش یه ارزو بود اونهم ارزوی مرد راوی قصه اون پیر و مرشد و دل بسته. ای کاش!!
عصاری

۱ نظر:

ناشناس گفت...

good luck with it