۱۳۸۶ دی ۸, شنبه

خط خطی

بیدار شدنم نیز تاثیری بیش از چند روز نداشت خواب بردنم انگار رنگین ترین چیزی است که بدون همه چیز میشود با اون سیر کرد خسته شدم از دست خودم کسی نیست که دستهای خسته را که من را به سوی نا ابدیت میشکد را ببرد دست های خود نیز برای مسخره کردن خودم دست میزتد به برازنده این بازی سرانجام اما از پیش و پس بازنده بیچاره من و تنهایی من
صدای غرش تیر در گوش همه فریاد میکند کسی چشممم را باز نمیکند تا سرخی که در تمامیت تن خود احساس کرد را با دیده ببیند وای بر من این سرخی از من است از خون مست این تن قرمز مسلوب چیه شده مورد تحقیر از چه قرار گرقته که این چنین بی ارداه و سرد بر اثر تکانهای این جرز و مد و برای رقسیدن روی شن ها فقط افریده شده . تن خسته دل مرده سر نیمه مست اما فاکرا بی خاطره خدایا این دل را از رد این تن جدا کن
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: