۱۳۸۵ اسفند ۱۲, شنبه

دونوشته


تاریخ در گذر عصری بود که بتواند بودن خود را در حکومت او جاویدان کند نه مثل هزار سرباز جاویدانی که برای زنده بودن این هزار دهها هزار نفر سربازی میکردند تا هیچ گاه از اون عده هرچند به هزار نفر کاسته نشود ولی تاریخ برنده شد و نه هزار نفر که هزاران نفر را بهتصخیر در اورده بود
از بوف گور کفتیم و با توپ مروارید حرکت کردیم رمزی بود که با اون اعصار را به بی ملایمتی خواستگاهی شده برای نویسنده هموراه بی ریا اما رک حتی کچوکوله توی نوشتهای خود اما دوباره عصری که تاریخ برای اون ساخته بود خیلی بزرگتر از معبدی شد که مردمان بر جنازه اون ساختن اما گذر دوباره برای گذران شدن شد و رفت
عصاری

بابی ادبیات خود یاد ادیبان را کردن کمی بی احتیاطی است ما یاد انسان بودن خود را نکردن بی ارتباط به خود ادم نمیتواند باشد و بس میدونم که برای هیچ نمیشود به هیچستانی وارد شد که در اون مکتب برای انسان حدودی میسازد اما باید بودن را حتی کمی بزرگتر از چرخ زمان ساخت با مصالحی که مصلحت در اون نباشد
انسان به وجود امد برای گذر شدن در زمانی که خدا او را خلیفه خود کرد بر زمین و سپس انسان را نادان ساخته شده بود یافت اونها را به تبعید به زمینی فرستاد که بی شباهت به ارم نبود ما د در اون تبعید گاه دیگر نه ادنایی بر نخوردن میوه ممنوعه مکتوب به دانایی توبیخ میکرد ادم را نه به خوردن سیبی ک موسسم بوی بهشت بد و بس خدا انسان دوباره شناخت یا خدا ندانسته انسان را به بهشتی فرستاده بود که اون لایق اونجا بودن نبود چون ساخته دیگر خداوند بر اوامر خداوند مستولی کشتته بود و مصنوع خداوند غالب شده بود بر اوامر و دیر اندیشی خداوند و پس انسان به تبعیدگاهی امد که برای ما یه زمین اسم گرفت برای تبعید شده و ندیده حتی خود جهنم نیز میتواند مصداقی از خود باغ ارم باشد حتی کمی مانوس تر ازهر بهشتی بگذشت داستان تا خداوند دوباره به نداسته انسان رسید یا چیزی که میدانست یا چیزی که پی برد اما پیامبران را برای رسانندن اونها به روشنی دعوت کرد به انسان بود و دوباره داستان دیگر از طبیعت تکرار شد و اون تکامل اما این بار برای رسیدن دین به تکامل باید راهی بیشتر از امسانها میپیمود چون انسانها در گذر زمان نمیتوانستند بی دین اون هم بی دین کهپویا بودن اون برای هر کدامشون در هر بخش کمی سخت و کنگ بود شد روز گذشت انشان کمی به خود رسید دید دین داره درجا میزند چون اون در مسیر تکامل قرار گرفته این بار در راه و مسیر دین داره اون را ملاحظه میکند اما من کافرم من بی دیینم اما ازاد مبیخواهم ببینم تو مسکوت باش تا این ازادی را ننبینی اما به خودت دروغ نگو
مرده از انم که زنده بودن حسرت است و بس
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: