۱۳۸۶ فروردین ۱, چهارشنبه

سال نو از روزگان نو


سرگذشت یک سال را با یک سال واقعی میشود نوشت اما نه من مرد ان کار بزرگم و تو توانایی در تحمل حرفهای کج و کوله من را دارید پس بگذارید بی اثر نباشیم بنویسیم و بدونیم چقدر نمیدانستیم و باز نمیخواهمی بدانیم
یک سال دیگر که قرار دادی دیگری از ادمهایی است که میخواستند بدانند چقدر از زمانی که برای زنده ماندن در این دنیا میکذردو باید تلاش کنند میگذرد و بناشده بر یه دوره خاصی که بر بهار استوار است برای من چیزی نیست جز قطرات عمری که بی اثر دارد فقط میچکد بر زمین بایر که از بخت نا ارامم بر تلی از خاکستر بناشده خدای همه همه را از خاکی بنا کرد که مثمر ثمر بوده و برای من را از خاکستری که ان بودایی که جنازه فرزندش که به دنیا نیامنده و با مادرش مرده بود و سوزانده بود اما ازسر فراموشی بر باد نداده بود و خدای من ، من را بر اون استوار ساخت پس بی بنیه هستم چون مادر هر چی داشت بر والا داشتن فرزندش هدر که نه ثمر داده بود و ثمری شده بود بی اثر چون توانایی در بودن یافت نکرده بود و در اخرین زمانی که بر استوار بودنش میگذشت اتش تطهیر کننده زرتشتیان بر پاک کردن این عنصر همتی بس فراخ گماشته بودند و هر چه مانده بود نیز یهودیان نیک سرشت بر خیال با ارزش بودن به سرزمین موعود برده بودند و نامی از پیامبری خویش بر من نهادن و ترسویان نیز از بر دادشتن این اسم دوستی را از من بردیدن و پس دشمنان انها نیز همپیمان کنیسا رفتگان شدند و و من را به خیال به اذان مسلمان کردند و اما در کفرانه دست هر خدا پرست را بستم و کافر پیشه شدم بی لسان از مذهب
سالی که ذلیل شده نیز نتوانست بر کسانی که اون را ترک کردند جز سال وفا ت اثری دیگری بگذارد اما ایا فقط زمان میبایست برای سیر این مصیبت باشد یا یاد اوری کاراهایی که میبایست میانجامیدیم و ندایدم از خودم که میخواهم شروع کنم باید سالهایی که بر سنوات عمرم میگرد
از قصه ها بگذریم تا به حرفهای که باید بزنیم نزدیک بشویم تعارفها را از خود به کنار بزنیم تا حریمهایی که نداشته ام به اون اجازه رشد نداده ایم رها بشوند
امسال برای من از لحاظ مالی شایدپر بار بود اما از لحاظ روحی نه در تمامی اشکال پی رفتم را حس میکردم در دید روحیم میدانم از سیری که برای خودم قرار داده بودم خیلی عقب ماندم از دید ازار دوستان هم سنگ صبور بر نامردی شدم و در کل کسی شدم که خودم هم در بود دراون اسم متنتفرم اما کاششکی میشد نباشم
میدونید دوست داشتم عاشق باشم دوست داشتم عاشق بودن را هنوز فراموش نکرده بودم دوست داشتن را از حس مییافتم نه از نیاز و در گیر بودن در شرایط دوست داشتم زنده بودنم را در تجلی مییافتم نه در تردید بودن
اما انگار من بازنده ای بیش نشدم کسی شدم غیر از ماستیک کسی شدم غیر از فیر لایک من اما عبور کردم از خط قرمز که خودم برای خودم قرار دادم و باز شاید یه اشتباه دیگر نوشتن حرفهایی که نمیبایست برای خودم بگوییم چون من در برابر بودن خودم در زمان بیانش ربطی برای فراموش شدنش میشدم و بس
دوست داشتم از سیاست بگوییم دوست داشتم از اتفاقاتی که پیرامونم میافتند بگوییم از اقای زرفشان بگم از کاری که عامل دستگیری و زندان ایشان و سرانجام ازادی ایشان شد و یا از جزایری و دیگران اما باز نگفتم و نمیتوانم بگوییم اما میتوانم این را بگوییم در یه مورد سال پیش فهمیدم که دارم اشتبا میکنم و سعی در رفع اون میکنم دعا کیند تا بتوان از این خصم بتوانم رها بشونم و به این کارکه در ذهنم است فائق شوم
سال خوبی برای هم ارزو دارم یه سال برای روشن شدن و بهتر زیستن
عصاری

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دروود بر شما دوست گرامی
شاد باش مرا به مناسبت این نوروز باستانی پذیرا باشید
من هنوز هم از خوانندگان مطالب شما هستم امیدوارم که امسال هم با قلم توانای خود به مبارزه ادامه بدهید
من نیز اصلا دوست ندارم جزء مخالفین خاموش باشم تمام تلاشم را می کنم ولی نمی دانم شاید هم نمی توانم
شرایط من خیلی فرق می کنه من باید غم نان را بخورم نه نان خودم بلکه خانواده را
به همین خاطر کمی دستم بسته است ولی به فردا دلخوشم شاید که فردا طلوع روشن من باشد
اقای عصاری با وجود همه این حرفها من از هیچ تلاشی برای مبارزه در را اهدافمون دریغ نمی کنم گر چه مورد نکوهش دوستان و اشنایان قرار گرفتم و لی دلم به پشتوانه دوستانی ویاورانی مثل شما گرم است ومن هم دست دوستی ویاری همکاری ردر راه رهایی وطن به سوی شما دراز می کنم امیدوارم که این دستها روزی با هم متحد شود و به ارمانهایمان نزدیک شویم بدروود
مسلم از اهواز