۱۳۸۶ مهر ۸, یکشنبه

فریادی از بی خوابی

برای هزار سال توبه خواندم و برای هر شب یاد خدا را دوباره تکرار کردم و توبه گر خدا شودم و تنها هزار بار خدا خدا کردم و باز فریاد کردم و از یاد خدا و نیسان به خدا را زمزمه کردم و نا پاک شودم و الوده به شرک و صنم و صنا شودم
ایاتی که برامد بر دل من همه یاد از خدابود اما من کافر و مرتد به خدای خدایان شدم این همه فریاد بود ومن فریاد نشدنیده کر به هر نجوا شودم یاد ز فریاد بردم و مسکوت به جبر و حدیث زمان شدم
نفرین برامد ای صوفی راست کردار یاد خود را مگر ننوشتی که خود نوشتی که ز مستی و کفر همه یا خدا کردند هر پیمانه که بر لب ببردند ز خدا یاد کردن با هر مست نشین که خواندی این اواز سرمست پی از تو همیاد به خدا همی کردید
خدا را هر بار به نامی نام دادی به هر دمی با دمی به کف دادی عاشق شدی و با عشق نهان دادی این مسلک عشق را به این یاد یار دادی این همه روزه و نماز به یاد نو نیست جز تو اما فریاد که نیست که از فریاد کشی به یاد باشی داد زنیم که ای رببنا کوش این خدایی که به نمام نماز کردیم
شب شد و ستاره باکره شب هم دم هزار مست شب گرد شده تنها در بیابان کویر زده من اما با بی من گرفتار در من شده باز دم از کرامت خویش میزد
خدایا این طفلک چرا نهان نشده هویدا شده از ابد تا ازل تنها نشده چرا با تو هم شده کم شد خاطرات تکرار زده هر شب من کهی مستی و کهی تب مستانه همه کمک در فراموش کردن مستانه من با هر ستاره شب زده توی هر کویر تنهای من شده

خدایا ستاره من چرا غمناک تنها با هراز یاخته تن من نیز غریبانه گریه نا خدایی تن من از بنده بودن خدایم میزد و نفرین میکند بر این دل غمناک و مرطوب
شب بخیر ستاره من سلام من را به خدای شبها برسان که اگر فراموشش کردم اون را نهیب از این دل نباشد برای فراموش شدگانی چو من
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: