۱۳۸۶ آبان ۱۰, پنجشنبه

تاراج افتاب

ستاره ها برای پاس داشت شب سر احترام اورده اند تا نگهبانان خاموش شب همشبسانی نو برای تاراج باقی مانده شب و زمان شب نداشته باشند
ای شب زدگان بیدار ماندن برای ربودیت است یا برای عبور از غبار شب این ستارهها را باید برای فریب دادن با نور خورشید غسل و با بوی افتاب تطهیر کرد تا دیگر اثری از بودنشان نماند اما چه سود که چشمهایی که من توکه داریم نیز با این دارو نابینای ستارگان میشود و باید نوش داروی نو برای این حسرت یافت
حسرت از عبارت است نه از حضور من میروم پیش ستارهایی که تو به یادگار روزگاری برای بیعت از خورشید سپرید به من اما من تاراج زده برای رسیدن به وصلی حتی ازلی اونها را به باد حراج به مشتی باد گذاشتم شب گذشت و من شب ندیده دوباره به خواب همیشه رفتم گاش اون شبهایی که تو بودی و من بودم با هزاران روضه و هزاران روزه برای عبارت به عبادت خدا یاداین شب تنهانیز می افتادیم که خدا همراه تنها اما من کافر بی خدای نیز تنها برای وصل به نستوه برای رسیدن به افوقهای اونقدر دور که هرازان خورشید برای نورانی کردن راهش به دعوتگاه من امدند اونقدر پر از انوار و شعاعای از تفجر است که خودم نیز در این مرتبه گم شده در خود شدم با ندیدین حتی خودم ای خدا تاراجم کردی اما فراموشم مکن
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: