۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه

بت شکن

دست تقدیر ما را پرتاب کرد به ایرانشهر ، دیاری از هراز تا شبستان پر از مرید و هزار داروغه پاک طینت که در تطهیر این کشور سعی بسیار دارند اما برای تطهیر کردن این حریم ز خون استفاده میکند خونی که از برای قربانی کردن انسانیت و ادمیت نزد خدواندگارشان تا با این حرکت خودایشان خوشحال تر از همیشه لب به لب و دم به دم سعی در با شکوه کردن این توفیق و در این راستای استادان این مردیان نیز حکم بر تحکیم تر و پایدار تر کردن این حرکت گام برمیدارند
داستان این ایرانشهر نه از امروز است نه از سالهای دور این غافل زدگی از بنیادش است تا عمر من و تو با تکرار روز و شب بگذرد تا این غافل زدهگان نیز بر تعجیل و تفهیم عقب نمانند
میدانیم درروزگاری نه بسیار دور میگوییند توی سرزمین ما پر از بت بوده میگوییند مردم برای عبارت و عبور از بت ستان میگذشتند و بت میپرستید و با بت حرف میزنند می میخوردند و پیمانه میشکستند اما پیری از غایت برون شدها زهد و سجاده متعالی شده امد تا همه را به بهشت ببرد دیگر بابت ننشیند و با بت نکردند می و مو نبیند و عریان شده نباشند
پس بت شکن شروع به شکستند کرد تمام بت خانه ها را به غارت تمام کرد لب اول به نام خدا شد اما دم اخر نه خدایی بود نه بنیاد خدایی دیگر برای رسیدن به خدا بت نشکستند برای تحکیم این بت شکندگان بت و بیناد شکانند بت شد بهانه بت خانه شد خانه اعیانه بلی با این تحرک وانقلاب ، نه می به چشم امد و نه عریانی اما بیدار در دزدی شد و بنیاد از خانواده ها رفت جهل امد و جهاد شد بر زنده ماند بت شکن شد بتی عظیم مقبره او شد بت خانه برین
یاد باد یاد شبسانی ک هزار دستان در ان درس خدایی خوانده بود
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: