۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه

نوای دور

خواننده انگلیسی زبان شعری از تمامیت تنش و وجودش از فرانسه میخواند و دریا که توی طوفان بود را در ذهنم به سکون ارامش دعوت میکرد نمیدونم چی میخوند نمیدونم چی میگوید اما اون دریا دیگر غرش نمیکرد دیگه فریادسهمگین از برخودش با کناره های سخت و زمخت سیمانی که برای جنگ نابرابربین اب لطیف و بتونهای خشن دیگر خبری نیست دیگر جنگ نابرابر به اتمام شده بود بدون برنده بدون یه بازنده و بدون یه داور برای ضلح دادن اما بیچاره ماهی ها که میخواستند از برخورد این دو بانی تنفس کنند اما نشد
یکی امد تا از نفس کشیدن ما ایراد بگیره یکی امد تا جنگ عشق و سودا گری دل جلوگیری کند اما بیچاره بازنده که من شدم بی نفس بی سرانجام اماپر از مستی خواننده انگلسی زبان اما بی تحرک روی کلیم سرد و زمخت دنیا
عصاری

هیچ نظری موجود نیست: