۱۳۸۵ شهریور ۸, چهارشنبه

رهگذر

بد نیست من هم بنویسم از دیوارهای سیاه از ادمک های زشت . ادم بدی مثل خودم و از دورگردی مثل تو
کسی که نه شروعش با منه و نه قراره با من تمام شده شایدکمی بیشتر از یه رهگذر پس بمان تا اخر لحظاتی که از کنارم رد میشوید صادقانه قضاوت کن بر من بر خودت و بر دیوارهای کنارت

راستی هر روز بوی خونی که از عراق به مشام میرسه را احساس میکنی یا اینکه خونی را که هر روز اینجا داره به هر عنوانی بر روی زمین میریزد را تمام حس و حواست را به خودش جمع کرده و نمیگدارد شمام شما را بیکار بگذارد
چرا باید همواره بمب ادم را بکشت که ادم را ناراحت کند چرا اینهمه ادمی که هر روز در تصادف وضع بد جاده ها کشته میشود را ادم کشی نمینامیم چرا اینهمه انسانی که برای رسیدن به یه هوس زودگذر و ضعف در بردباری بع اعتیاد کشیده میشود را مردن و نابودی خانواده نمیبینیم چرا مردن از نوع جنگی برایمان شده بد و دردناک نمیدونم رهگذر هنوز داری با چشمانت به جملات من خیره نگاه میکنید یا دیگر نیستی
راستی شما فکر میکنید مشکل ترافیک ما چیست
ازنکاه من فقط ایرانی بودن مشکل ماست درد ما این است که فقط به خودمانم توجه داریم و مهم خودمان هستیم و وخانوادهمان و کمی بعد فقط خودمان تنها تراوشات خودخواهی داره تمام بعد های زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد
از این بد تر این تولد های امامها و نسبات اونها است که بر ترافیک بد تر تاثیر داره نمیدونم چرا باید نذرات با مردم ازاری باشه تا برای ادای اون بهترین دعا ها هموراه نثار باشه مردم گرسنه برای خودن یه لیوان شربت ماشین را در لاین اخر متوقف میکنند تا مبا دا شربت از دست برود
از این بگذریم میرسیم به چراغانی های اون ها که از پول ملت استفاده میشود برای اعلان ادم خوب بودن و ادم حلال خور بودن به امامشون که میخواهد یه روز لببیک بگویید به دعوت از مردم مظلوم و گردن تمام ظالمان را بزند پس اونهای که با پول ملت چراغهای را روشن کردن برای بهتر دیدن این امام خاص که زودتر بتواند کارش که کشتن ظالمان و دزدان کوی بازار است مثل برق دزدها

شب بخیر رهگذر
عصاری

۱۳۸۵ شهریور ۱, چهارشنبه

شب خدایان

در تداعی این افکار مریض شاید تو هم شریک باشی نخوانیدش تا ندانید درون این مریضخانه را.
برای دیدنش باید میرفتم باید برای خودم و برای تمامی افراد خانواده ام از برایش سبب خیر و خوبی میکردم چیزهایی که در برای به دست اوردنش کار و تلاش میگردم و میکردیم را باید از او سبب میخواستم اما باید برای خشنود کردنش نیز با خود برای او کاری و یا عملی میبردم تا نشان بندگی و نشان کوچکیم را برای او یاد اور اول برای خودم و بعد برای بی نفع نشان دادن اعمالم را از صرف بزرگی او میگردم و میداشتم
پس اطاعت را پسندیده دانستم در جهت رساندن رسم بندگی به کسی که به نیازمند نیست برای خودش نیز من بی اثرم و برای خودش شاید بودن من فایده اما شاید برایش برای باور داشتن ناتوانایی من در اعمال ازادی و حق انتخابم او را شاید بر دیدن این داستان تکراری مجاب کرده
میدانم من ناتوان نمیدانم نیمی از کارهایی که بنام عموم بر عهده همه گذاشته شد را بتوانم انجام بدهم تا باقی اعمال اکتسابی و باقی بماند
میخواستم از بت خانه بنویسم میخواستم از مکانی بنویسم که برای خدایان است جایی که بندگان برای ابزار بندگی به اونجا میروند و بندگی خود را ابزار میکنند جایی که شاید قبلا کسانی دیگر از برای خدایان دیگر حتی همین دیروز اونجا بودن اما تن من اونجا ندیدند و جا نگذاشتندبرای بودن انکسار من در شکست من در خودم
اما یه نفیر من را تفرین زده دیدکان دید و ممنوع شدم
عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۲۶, پنجشنبه

برنده

یه جنگ دیکر به پایان رسید و دوباره کسانی برای رسیدن به مقاصدشون کسان دیگر و حتی ملل دیگر را به گرمای خون داغ دار کردند تا هر روز خاطره نو از رقتگان و فراموش شدگان را به یاد بیاورند
میدونید هم اسراییل و هم حزب الله لبنان هم دو کشته های فراوان دادند اما بازنده اصلی فقط مردم لبنان هستند و بودند وقتی کشوری بعد از بیست و پنج سال ارتشش بتواند بیایید به مناطق جنوبی کشور فکر میکنند چی ازاد بود توی لبنانی که یه حکومت دارد و یه عالمه فرقه و دین و نیروهایی که هرکدام برای خودشان حاکم بودند و شاید هنوز هستند میدونید چیزی که لبنان را زنده نگه داشته و پایبند شاید همان درخت سرو باشد که توی پرچم اون کشور باشد درختی نشان مردانه ایستادن است اما هموراه تنها جلوی هر بادی و گاهی هم طوفان اما ایا همواره سرو زنده میماند
این سرو را به یاد داشته باشید وقتی در مورد عراق داریم فکر میکنیم بین این دوکشور خیلی چیزخایی برای مثال وجود دارد و خواهد داشت میدونید که توی لبنان نیز اگر گروهای مثل فالانژ و یا گروهای دیگر حتی مسیحی و یا شاید یهودی نیز وجود داشتند که حق در انتخاب سرنوشت خود داشتند چیزی که ما یک بار اون را در سالهای 57و 58 از دست دایدیم و فراموش کردیم که عراق نیز دارد اون را از دست میدهید و لبنان نیز اگر این سیر را تغییر ندهد خواهد داد
این سیاست است یا دروغ و فریب ملت که برای رسیدن به منافع که ترفتندی باید رجوع کرد حتی کشدن رفیق دیروز یاد حکیم بی افتید وقتی انزجار خود را از این شیوه حکومت اعلام کرد چگونه ترور شد یا چیزخای به همین سان اونهم از سمت منتقدان دیگران که خود را اصول خود را و مسیرهای خود را برتر از دیگران میدانند خود را اخرین انتخاب میدانند برای سیر قهرانی برای رسییدن به خدایی که ساحته شده از جبر است البته خدای اونها را باید از هر خدایی جدا داشت تا تفکر را در مخدوش شدن دل اسیر نکرد حتی خدای اونها را خدای اسلام نیزباید تمیز داد
میدونید این مسیر پاک سازی حزب الله را بایداز قبلا از این دید وقتی که دست عروسک کردان سوریه از لبنان کوتاه شد تا کم کم نقش اسپانسر این مقال یعنی جمهوری اسلامی نیز تله تاتر مشخص تر بشود
ببیند به نظر شما کی برنده است
فکر میکنم اینطور بیشتر از مردم ایران کسی دیگر نمیتواند از این اتفالات خوشحال تر باشد میگویید نه کمی به تاریخ اجازه مدارا با حال را بدهید
عصاری

cbs in tehran

بیچاره اقای والاس از شبکه سی بی اس امریکا که امده بود با اقای رییس جمهور اقای احمدی نژاد مصاحبه داشته باشد بیجاره بد جوری شوکه شدبود وقتی داشت این طور شواهد و قراینی که میبایست مشهود و مقبول که همواره سالها و سالها با اون زندگی میکرد و میکند را اینجا توی این ور دنیا فراموش و به ورطه فراموشی بسپارد چیزی هایی که ما سالها و سالها حتی دیگر برایم بدون قرین و بدون تفسیر شده باورمان نیست و باور نمیخواهیم بکنیم که مگر غیرش نیز میتواند باشد
میدوانید یه نقطه زیبا در بین حرفهای رییس جمهور بیان شد یه چیزی که نمیشود از اون بی خیال رد شد وقتی حرفی از بین عدالت و قانون بیان شد خود عدالت بر قانون پیشی گرفت چیزی که بنیان
عدالت خواهی را شامل میشود چیزی اصلا نمیشود بدون هم و بدون تفکیک هم برهم منطق گذاشت عدالت رسم قانون است و قانون نیز صدای عدالت در صورتی که دمکراسی و عدالت خواهی واقعا عادلانه باشد ایا توی ایران این مفهموم وجود دارد اصلا؟
از این حرف بگذریم تا برسیم به هاله نوری که اقای احمدی نژاد اصلا ردش کرد و بعدش هم رسید به این که میتوانیم توی خونه از حقوق خود دفاع کرد میشود با رفراندوم حق خود را ثابت کرد اما یادش رفت ما کجاییم ما نمیتوانیم این درد را بفهمیم ما برایمان این درد سخت نیست برایمان پاسخ ندادن رسم نیستاما برای رییس امریکا این یه نتگ است برای ما یه نسیان برای اون پیش مردمش یعنی شیرجه به انتهای منجلاب متفرویت برای اون و دیگر سردمداران حرکت به سمت اوج و والا به سمت شاید خدایی که می خواهد ستمگران را زود تر به ستمشان برساند
راستی از این بگذریم تا بداینم حزب الله کیه
کسانی مثل یا بد تر از طالبانی که در افعانستان بود کسانی بد تر از هر ستمگر و زور گو کسانی که خود را برتر از عموم مردم میداند برای نظر دادن برای تصمیم گرفتند چون کسانی که از اون حمایت میکنند پول و سلاح دارند کسانی هستند که میدانند چگونه ستم را به حد اعلا بر مردم برسانند حتی از همان رنگ باشند
بگذارید تاریخ بهتر برای مثل پیروزی اونها مثال بیاورد
عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۱۳, جمعه

موش کور: سپاه

با سلام
اقای سارگارا باعث شد تا من این چند سطر رابنویسم تا اینطور بی تفاوت خود را از این حوادث ندانم
میدونید که اقای سارگازا یکی از افرادی بودند که از پیروان خط امام در زمان انقلاب و قبل از اون بودند ایشان بعد از امدن از فرانسه به ایران شروع به پی ریزی ارکان سپاه پاسداران کردند همراه با دیگر هم گیشانشون دست به دادند تا بی قاعده ترین و بی منطق ترین ارکان نظامی را به وجود اورند این ارتش سبز رنگ بر خلاف رنگ لوای خود دارای حکمت تلخ و خشک بر مردمان و بر ایدولوژی اونها داشتند این سپاه همواره دارای نواوری نوین در این نظام دارد مثل اینکه ارامنه و دیگر اقوام دینی میتوانند بر اون وارد بشوند و با وجودی که مسلمانی را یکی از اولویت اولیه برای وارد شدن بر این نظام بود فکر نمیکنم بتوانند کسی هم سو بر اون دین مثل سنی و یا دیگر ریشهای دینی اسلام به اون وارد بشوند چون تماما به حربه های دینی خاص شیعیان این نظام را زنده و پویا میکنند
اما در ادامه میرسیم به سه انحرافی که اقای سازگارا که ایشون به عنوان حداقل به عنوان یکی از افرادی که توی این نظام بودند و خود را از تشکیل دهنده های این نظام میداند از سه عنوانی به انحراف حرف میزند که در زمانی که ایشان حداقل در ایران بودند و به عنوان یکی از دولت مردان این رژیم بودند میتوانستند بهتر و شیوا تر این مراحل را به مردم و ملت خواب الوده ایران گوش زد کنند
مردمی که به گقته ایشون هم خون عزیرانی را نثار زیاده خواهی خمینی و رفسنجانی کردند تا ملت همواره داغ بر سینه داشته باشند تا از خون عزیرانی که همواره عاشقانه به مرید خود و به اعتقادات خود تا اخرین توان خود از ایین واز کیش خود به ضم خود اما متاسفانه برای زیاده خواهی سردمدارن شهید راه سیر شده شدند
و از نهادینه شدن این سپاه برای سه قوا و نیروی چهارم قدس برای عملیات خارج از ایران برای کمک کردن به اقوام مسلمان البته فقط برای تثبیت افکار و ایدهای و ایدولوژی های خود تاسیس کردند و نیرویهای پنجم نیز در کنار اجازه رشد پیدا کرد اون هم نماییندگی ولی فقیه در سپاه بود که در تمام رسته ها در برابر تمام ادارات و نهاد های ارتش و سپاه بنیاد نهاده شد که هم اونها و هم حفاظت اطلاعات دو نیروی که هم راستا و هم سو و موازی و البته فقط در انتها به رهبر میرسید کار نظارت و تعیین خط و مش را بر عهده داشتند
و در مرحله دیگر از وارد شدن محسن رضایی و دیگر سردمدارن سپاه به عنوان دیگر اشتباهات نام برده است
ودر اخر هم اجازه به این نظام و دیگر ارکان دولتی برای به دست اوردن بوجه به صورت مستقل که در دو نهاد نمیشود سازمان بارزسی و همچنین حسابرسی کل کشور بر اونها هرجی داشته باشد یکی سپاه و دیگری وزارت اطلاعات بود که با رسوایی که وایت تایر در قاچاق کالا توسط وزارت اطلاعات در زمان فلاحیان و سپس اقدامات سپاه برای برنده شدن در مزایده ها و همچینی برنده تمام در تمام برنامه ها ی خاص که بیشتر نقش سپاه به عنوان یه دلال برای این نوع بازار سیاه شد تا هم بوجه خاصی برای این بند داشته باشد و هم نمایش بهتری بین مردم و ملت داشته باشد
اما اون زمان اقای سازگارا در کدام برف سرخود را پنهان کرده بودند که نمی توانستند ببین این مراسل را این اقدامات سرخ را مه با واسطه و بی واسطه با جان و مال ملت داشت بازی میکرد یادمان باشه بهتر از اقای نیک اهنگ کوثر کسی بهتر به ایشان پاسخ نگقتند

راستی اینر ا هم بهتر در کنار ندانسته هایم بگذاریم
سپاه در تهران در خیابان انقلاب روبروی درب اصلی دانشگاه تهران یه ملک مصادره را خریداری کرده و با پوشش باز سازی مشغول ایجاد یه تونل به داخل دانشگاه است که اگر فردای دوباره از دانشگاه بودی شلوغی امد این بار بیرون از دانشگاه نخواهد اونها را خاموش کنند اونها را از دورن بهتر مورد کنترل میکنند
ملک مورد نظر قواره دوم از تقاطع فخر رازی با انقلاب و درب ساختمان جنب بانک صادرات دربی که همواره قفل است و یک نگبان در پشت درب هموراه مشغول کنترل است اما .....
متشکرم عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۵, پنجشنبه

جنگ در کجاست

وقتی گربه در خونه ما دستش به اون گوشتی که میخریدیم و حالا با توجه اقدامات رییس محبوب ایران رجایی دوم با توجه به حمایت از مصرف کنندها که همواره شعار که نه اولویتها اصلی حتی مهم تر از اب خوردن رییس جمهور احمدی نژاد است باعث شده که ما هم مثل تمام ایرانیان دیگر نخوریم و دیگر این عادت بد که گوشت خوار باشیم را از ذهن الوده به این کلمات پاک داریم تا اون گربه مثل سردمداران کشوران خیط و خجول از کارها و گفته ها خود نباشند میدونید وقتی ایران به کنفرانس که در مورد مسله اسراییل و لبنان در روم بوده و ایران که یه پای این مناقشه مثل اسراییل بوده اما یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم اما هردو کشور به این کنفرانس دعوت نشدند و کشورهای نظیر ترکیه که همسایه ما است به اون کنفرانس دعوت شد و در اخر هم از کوفی عنان تا کاندولیزو راییس با توجه به اقدامات ایران و سوریه ضمن به خویش تنداری طرفین مخاصه یعنی اسراییل و گروه حزب الله از این دو کشور از دخالت در امور این جریان باز داشتد و جالب اینکه حتی لبنان نیز در این کنفرانس شرکت داشت اما نه برای ارامش به صلح بلکه برای اشنا سازی دیگر کشورها از اتقاقات و جریانها مورد نظر اما میدونید ایران از اینکه دعوت نشده به جامعه جهانی شکایت کرده.
میدونید این هفته در ایران خیلی سکوت مرگ بار اقتصادی در جریان بود و این را میشد در تمام صنایع و صنوف دید میدونید حتی مواد غذایی که این در نوع خود بی سابقه بود میدونید این یعنی چی؟
راستی این را بگیم که تقریبا دولتهای عربی بر اینکه حزب الله اغاز کننده جنگ بودند اتفاق نظر دارند چون هیچکدام از اونها اسراییل را محکوم نکردند اما انکار توی کشور ما برعکس است
عصاری

۱۳۸۵ مرداد ۲, دوشنبه

جنگ

تازیانه های جنگ هر روز بیشتر بر مردم سیتره خود را با هر گلوله ای که شلیک میشود به رخ میکشاند اما ایا باز مردم این دنیای به اصلاح متمدن باید این رنج را که چون ادم هستند تحمل باید بکنند؟
جنگ نوین از به اسارت گرفتن دو سرباز کشور اسراییل توسط نیروهای گروه تقریبا که نه دقیقا خودمختار حزب الله لبنان شروع شد گروهی که با بوجه ماهیانه 10 الی 15 میلیون دلار توسط جمهوری اسلامی تغذیه میشود و نه توسط دولت لبنان و نه توسط ملت لبنان خط و مسیر خود را تعیین میکند این گروه از ایران و سوریه خط مشی و مهمات و اسلحه دریافت میکند و نقریبا ایینه و نقطه نظر دولتهای این دوکشور است دولت سوریه نیز بعد از مرگ حافظ اسد دچار مرگ سیاسی شد و تابه اون حدی که مجبور شد از خاک لبنان نیروهای خود را خارج کند به دنبال تثبیت موقعیت سابق خود بود و با همکاری شریک خود یعنی ایران در صدد بازگشت به قبل خود بود و با نفوذی که در این گروه لبنانی داشت و رابط دولت ایران با اون گروه شد تا مسیر نزدیک تری برای مقاصد خود بیابد از این مسایل بگدریم میرسیم به این مرحله که در حال حاضر دولت لبنان در این مخامصه تقریبا بی طرف ترین موضع خود را دارد چون در مرحله ای است که به تمام دولتها ثابت کردکه خلح سلاح نشدن این گروه در توان و در کنترل ما نیست اونها یک دولت و ملتی در راستای لبنان ازاد تشکیل داند برای برسیدن به اهداف و مقاصد یک ایدولوژی که با هزینه کشورهای دیگر اما در خاک اونها و با خون اونها در حال رقم خوردن است و بس
میدونید برایم جالب است مقایسه این دو اتقاق در مرز ایران و پاکستان یه گروه 15 نفری مقامات ایرانی به اسارت گرقته میشود و به خاک پاکستان برده میشود اما برای دولت ما یه اتقاق بیش نیست اما دو سرباز برای اسراییل یعنی دو انسان یعنی همان نامه همان پیر زنی که با استمداد خود باعث جنگی در بین اسراییل و دول عربی شد تا به اونها ثابت کنند اونها همانطوری که از یک نژاد هستند به پشت هم نیز بر هم استوار هستند نه فقط برای منافع؟!
راستی میدونید سیایست ایران در این جنگ چیست اول اثبات قدرت خارجی ایران در زمانی که اگر به ایران حمله نظامی اگر بشود در ضمن تحت تاثیر قرار دادن مسایل اتمی در این زمان برای دفع زمان و در اخر ایجاد بی ثباتی در منطقه برای رسیدن به اهداف خود
شاد زی
عصاری

۱۳۸۵ تیر ۲۵, یکشنبه

سنگ نوشته

یه شب تو امدی یه شب من نبودم یه سایه از اون بالا از جایی که خورشید میاید اینبار امد تا نبودن تو را به رخ من نکشد تا فراموش شدنم را به خاطرم نیاورد اما؟
اون سنگ اسمونی یاد اورد چه حدیثی بود که سایه را از بالا به پایین رسوند و من را از مجبور به دیدن بالا کرد چیزی که بود و میبایست میبود اما ایا من استحقاق این عبور را داشتم ؟
اولش با ترس اخرش با ترس یه عمر همواره با ترس یه ترس از نبودن و نکردن و نشنیدن یه ترس از حسرت تمام حسرتهای بی ثمر شدم ای کاش اسمان بود ای کاش یه اسمان دیگر بود
ایده ارمان و ارزو تمام منطق عبور از این سیر ادمیت اما بعد دیگر ادمیت در بوته ازمایش اونهم ازمایش خودش در وجود خودش

عصاری

۱۳۸۵ تیر ۲۲, پنجشنبه

سایه

برای امشب از دیشب شروع میکنم و برای هر روز هم از دیروز اما اثرها هم کمرنگ تر میشود نمیدونم شاید روزها را هم رنگ بی اثری گرقتند تا این گذر بر اونها نمود نکند اما باید دیروز را بخاطر داشت چون تنها چیزی که فعلا نشدنی است در این دنیا بازگشت به قبل است .
میدونم برای هر کسی حتی شما هم حرفهای من حرفهای بی منطق حرفهای بدون شروع یا حتی فقط کنار هم امدن کلمات باشد اما بیشتر مواقع این حرفهای من نیست این را فقط بدانید تا بدانید این هم شاید من باشم اما بی مسیر در مسیر حرکت ادمها در جاهایی که اونها قدم بر اون مسیر گذاشتند و اما شاید بر اون مسیر عبور کرده اند تا شاید اتفاق را برای تکارا شدن به ورطه فراموش سپرده باشند فقط همین
عصاری

۱۳۸۵ تیر ۱۶, جمعه

برای هیچ کس

برای نوشتهایم نمیتوانم خواننده ای بیابم اونقدر برای دلایلم منطق ساختم خودم هم باورم شده آخر منطق هستم اما توی هپروت هنوز خوابم توی خیالاتم غرق ام نمیتوانم به خودم دلداری ندهم که این بار حداقل شاید تویی باشد تا بداند این بار شاید شاید من اون ادم همیشه نباشم کسی بشوم که حداقل برای دو مرتبه نوشته های خودش را بخونه و بعد بگذاره توی وب لاگش این بار اگر بتوانم مرد همیشه نمیخواهم باشم میدونید دیدم سازم شکسته از غم سازم شده این بار بی صدا میخواهم بنویسم و بگوییم سکوت تو صدای من و فریاد او همه نواهایی هستند که از بعد اغازین رخت بر این دنیا کشیده اما بی اثر مانده در خیلی مواقع فقط توانسته یه رخت اونهم از جنس کاغذ برای این دنیا باشد اما نوشته ها چی آیا اونها نیز عاقبت همان رختها را خواهند گرفت میدونید به خودم امد هم باز که دارم بی اثر شدنم را با تمام وجود احساس میکنم و میدانم دارم مثل همه میشوم مثل تمام ادمهای که پیرامونم هستند و برای فقط حالشون تلاش میکنند و برای آتی برای نقشی که باید داشته باشند اصلا نمیخواهند خم به ابرو بیاورند شاید این بیماری مزمن این ادمهاست چیزی که همه دارند و نمیتوانند اون را تمییز بدهند از تن خودشان نمیدانم شاید تو راست میگویی من باز دارم بی منطق میگوییم باز دارم توی خیالات خود شنا میکنم و هر بار توی این شنا معتبر تر میشوم میدونم داری من را از اون ورای دیوارها میبینی و میدانید من و تو و هر مایی که در اطرافمون وجود دارد یه نوعی گرفتاره گرفتار تنش گرفتار افکارش و اصولش و یا در کل گرفتار محدودیه ای خود برای خود ایجاد کرده و بالطبع خود کرده را تدبیر نیست اما ایا میشود هر شب چشمک زدن ستارها را فراموش کرد زود خوابید تا اونها را نبینیم ایا میشود مثل تم بارون بر صورت اونهمه شقایق تلنگر بیدار باش بزنیم و باز خواب باشیم و باز دنبال ناجی باشیم این انگشتهای عصانگر دیگر به دستور من نیستند دارند ازته ماورای اعماق ونوشته ها خرفعایی مییابنند تا توی این دخمه باید درج شود کاش دوباره دخمه ای میبود تا من را به اون میسپردند تا روز یک روزمانده به رستاخیز و تا اون زمان من هم فراموش شده این دنیا نمیشم اما ایا واقعا این رخداد من را اثری میکنه تا با اون سیر تا سیاره های دوررادور جایی که اون ستارههای هر شب بیدار هستند ببرد"

۱۳۸۵ تیر ۱۲, دوشنبه

حرکت به جلو؟!

حرکت به سمت جلو اونهم با سرعت باد به این تنها مولفه مورد حتم و با ور جمهوری اسلامی ایران است
اما چیزی که توی این حرکت فراموش شده جهت این سیر قهقرانی است که ادم را مبهوت میکنه
میدونید کسانی که توی این مملکت پا نهادن برای حکومت خیلی حساب شده شروع کردند برای بلعیدن کسانی که شاید توی این سیستم هم بودند که مال نمیتوانست اونها را استقنا کند اما بسیاری از اونها این خصیصه را دارند و داشتند که با گذر زمان این خاصیت روزبه روز نمایان تر میشد
میداند از این شیوه شروع کردند کسانی که با رژیم بنا به هر دلیل وابسته بودند محکوم بودند کسانی که پول هنگفت داشتند اونها بلطبع دشتشون توی کاسه رژیم باید باشه پس اونها هم خائن هستند و نمیدونم این گذر را نمیتواستند ببینند کسانی که در تجارت های بزرگ و یا سرمایه گذاری سنگین در صنعت انجام میدهد همواره با توجه با شرایط روز باید برنامه ریزی کند و فکر روز داشته باشد بداند اگر امروز دولت این تصمیم را میگیرد بر اقتصاد و سرمایه ایشان چگونه سایه میاندازد و این درکل میشود صاحب سرمایه به دولت نزدیک بشود چیزی که حتی امروز در این اقتصاد با این همه مریضی نه به اون سطح که با سطح خیلی نازلی قابل دید است
میدونید هفته گذشته رفتم سازمان چاپ سوره که سازمان تبلیغ اسلامی اون را زیر نظر دارد و با توجه به اینکه این درچاپ خانه در زمان رژیم گذشته متعلق به اقای علمی بود کسی که کمتر کسی را میتوان یافت که به قدرت رسیده باشد و با کتابهای که ایشان به طبع رسونده باشد با سواد نشده باشد اما به هر هزار و یک دلیل قانع کننده رژیم کل مجموعه از ایشان مصادره شد و بعد از بیست و هفت سال فقط جایی که چاپ خانه توی اون بود در خیابان پامنار تهران 17 میلیارد فرخته شد ماشین الات را فراموش کنید ببیند این پول از کجاست به کجا رفت ایا مشخص خواهد شد این ثروت کجارفت و ایا این پول با اون منشا داره تبلیغ دینی خواهد شد که توی اون حق الناس را بالا تر از حق الله میداند ؟!
میدونید اول امدند کسانی که با توجه به وضع کشور با اون حالت نیمه تعطیل و حکومت نظامی ترجیع دادند از کشور بروند برای مدت موقت با توجه به داشتن ثروت بلافاصله اموال اونها را مصادره کردند و برای صاحبان صنایع بزرگ نیز به هر انگی اموالشون مصادره شد و جالب است برای کسانی که مورد نداشتند به علت بدهکاری به سیستم بانکی کشور که هرمیتواند برای رشد کلان از اون استفاده کند نیز به علت بدهکار بودن اموالشون را مصادره کرد و بعد نوبت به بانکها بود که چون برشکسسته شده بودند چون بدهکاران انها شده بودند خود دولت که همه چیز را مصادره کرده بود پس اونها را نیز مصادره کرد و به این روش ثروت شاه و ثروت تمام سرمایه داران شد حساب رهبر که امروز میخواهد بنا به اصل 44 همه را دوباره به مردم که نه کسانی که از این رژیم با توانیهای خاص یا اینکه خود افراد این رژیم تمام بنگاه های دولتی را که نه مصادره ای را از ان خود کنند اونهم به صورت رسمی نه صوری تازه اصل پولش هم کجا خواهد رفت را هم باید فراموش کرد

عصاری

۱۳۸۵ تیر ۹, جمعه

صدامین

این صدامین مطلبی است که دارم توی این وب لاگ مینویسم پس این اسم را انتخاب کردم
بلند بلند دارم به ترانه هایی گوش میدهم که خودم از اون ها سر در نمیاورم و فقط صرفا دارم گوش میدهم انگار کار مهم و اساسی فقط
همین است تا یه ورق دیگر از این زندگی بخوره تا شاید فردایی بیایید تا امروز به اون امید پایان برسد و یه دوباره دیگر بشود
نمی دونم با چه حرفی از اون جایی شروع کنم به باز کردن صندق دلم جایی که توی اون یه عالم اصرار از من ناقل اونهاست
باید سعی کنم تا اون فقط بگم تا هم تو و او و هم خودم از توشتن و خواندنش محکوم مشوند صد البته محکوم تنها من هستم که میگوییم برای نقد شدن و تو میخوانی برای نقادی اما ایا تو هم امین هستی و عادل؟
چیزی که توی این دنیا به ما رسید تمام شد
امروز یه روز دیگر است فردا هم یه فردا دیگر اما بی افق تا زمانی که نیامده اما وقتی امد میشود همین امروز شاید به اندازه همین الان بی اهمیت و بی ارزش میدونید این ساعتی که من دارم مینویسم این مطالب را در جمعه شب مصادف با یکی از اتفاقاتی که یه ورق اساسی توی زندگیم زد و ماحرای زندگیم شاید به مقدار بی اندازه ای تغییر کرد مهم شاید بود اما غبار زمانه اون را کم کم کمرنگ نیز کرده اما همواره من را به خاطر میاندازد و توی وب لاگ اولینم توی اون اون را نوشتم چیزی که من را به سمت ایران برگردانند البته من اون کسی نبودم که رفته بودم حتی توی اون مدت اندک نیز به مثابه یه ادم دنیا گشته در بعضی از مسایل پخته شودم و بیشتر از پخته شدنم بیدار شدنم مهم بود چیزهایی را دیدم که گر هر بار و هر بار هم صد جور به من تلفیق میشد نمیتوانست من را به اونها متوجه کند اما مهم اون بود که شد
خوب از من و ماجرای من بگذریم به ایرانمان میرسیم جایی که حداقل برای همه ما ی خونه است اما به اندازه یه سرزمین جایی که الان هم مثل همیشه در دست دژخیمان است یک بار با عبا یک بار با زور یک بار به اسم حیله یک بار به اسم روشنگری و روشن فکری اما مهم نیست دوباره فقط ارزش مند میشود با اون بخواهیم هم درد بشویم بدانم بیگناه ایران ماست که هموراه در دست متخاصمان بود ایا اب و هوای چند گانه اون در این سیر درد مند ایران بیگناه است یا نه اون یه سایه از شرایط اقلیمی است مه بر خود ایران سیطره انداخته میدونید عربها اقلیمشان تقریبا با شرایط کشورشون و تاریخشون خیلی هم سو است و یا کشور دیگری کنار دریا هم اون طور اما مردمان ما عادت کردند به چهار فصل توی چهل اقلیم ایران زمین تا هر طیف و طایفهای سیر خود را به اون تقدیس به عبارت عبور کند
با احترام
عصاری

۱۳۸۵ تیر ۲, جمعه

برای شماست!!

این متنی را که میخونید فقط برای شخص شما که دارید این را میخوانید نوشته ام متاسفم که نتوانسم برای پارای از مسایل تمام و کمال بنویسم اما میدانم اون چیزی که میبایست بدانید و متوجه بشوید را حتی به تلنگری خواهید فهمید اما وجدانتون را از پاسخ محروم ندارید
پرواز بلند میبایست باشد که هر چند در تلاطم و زلزله بخواهد بر اصل پرواز اثر بگذارد نتواند جز نسیم بشود بر ایده و سلوکی که شما دارید هرزور به خود یاد اوری میکنید که باید بیدار بشویم و اون باشیم که هستیم نه اونکه برای به دست اوردنش دمی را به تمامی میبازیم برای شروع برای خودمان حتی به صورت ابتدایی هم شده یه برنامه میگذاریم توش پر از اما و خود یا و واو میگذاریم و برمیدارین که اصولمان اول برای خودمان خوشاید باشد و بعد به ثبات رسیدن مان راه رستگاری باشد و این محور عشق میایید محبت میایید و دشمنی و کینه میایید و و روز های تکراری و لحظات ناب اما دوباره میرسیم به جایی که هوس بر حواس میخواهد مستولی بشود و از راه اصول حتی به وصالی میخواهد یه چیزهایی را به قراموشی بسپاریم تا شاید چیزی که الان بهتر ین است عاید بشود
این را میدانیم که اصولی که هر شخص برای خود دارد باید یه قواعد و قوانینی با اصول دیگران هم خوانی و شیوا تر گویا شود تا بتوان زبان عشق زبان تکریم و زبان حس ماورای حیوانی را از هم تمیز دارد که توی خیلی جوامع دین میخواهد این اصل را بازی کند و و در برخی دیگر ایدولوژی خاصی که اسم اون را میشود یه رخدار بدیع به صورت دمکراتیک نامید من شخصا نمیخواهم انسان ایدالیسمی باشیم بهتر میداند رئالیسم باشم تا بطن جامع بتواند برای سوالهایی که دارم و برای پاسخهایی که دارم محل ایمنی باشد برای زمان انیم و اتیم
میشود از عبارت بالااین را به اختصار نام برد که من در مقابل حتی مخاطبم میبایست شرایطی را ایجاد کنم که ایشان با بودن من احساس شرمندگی پیش خودش نکند و من هم به همین شکل اما اگر فرضا ایشون بخواهد یه شخصیت دیگری باشد برای اینکه اینجا بماند برای اینکه بخواهد با اون به واسطه ای وصالی بیابد یه محل برای خودش بسازد که توی اون یه عالم خیالات و هپروت وجود داشته باشد چون اینجا اون همان همیشگی نیست و از کجا میداند من همان واقعی هستم و باز فرضا بداند که من هستم اون کسی که خودم را دارم نشون میدهم ایا اون برای اینکه از حقیقت خود پا فراتر گذاشته تا باشد ایا استحقاق ادمیت را دارد در صورتی که بر اصول ادمیت دارد پشت میکند
میداند جالب از این طیف میشود این را نام برد که ارامنه ایران برای ازدواج اصلا چیزی که توی اسلام به عنوان مهریه نام دارد ندارند؟
یعنی اونها باید اونقدر به چیزی که برای اون پاییند میشود ارزش قایل بشود که مغذرت میخواهم این عبارت را استفاده میکنم ترمز ایمنی نمیخواهند
امیدوارم از حرفهای نامربوطم چیزی که توی ذهنم است برداشت کرده باشید
عصاری

۱۳۸۵ خرداد ۲۴, چهارشنبه

کمان انسانی؟

با سلام و عرض ادب تب فوتبال انگار بر وب لاگ من را هم تاثیر گذارده تنبلی برای هر کاری نیاز به دلیل هم که حداقل خود ادم را بفریبد نیز احتیاج است
راستی چند روزی است ذهنم بد جوری به موضوعی چلب شده میخواهم بگوییم تا شما هم در موردش بیشتر بی اندیشید شایان ذکر اینکه من هیچگاه مخواستم حرف و ایده ام را بر کسی مستولی کنم فقط دوست دارم تلنگری بر مخزن افکار باشم تا اونها را برای موضوعات پیرامونمان بیشتر مستعد کند تا غبار تکرار بر اونها سنت و بعدش هم اصل پایه نشود
خوب به موضوع خودمان بپردازیم؟
میدانیم که انسان یه زندگی دارد که به صورت تشبیه میشود به یه رسم سینوسی یعنی به دنیا امدن میشود نقطه شروع این قاعده که برزمان صفر ما و( بر زمان حرکت شعور بر اندیشه)این رسم الخط را میتوان بر این گونه تصویر کرد که نقطه اوج که مرز زمانی بلوغ فکری یا میتوان نیمه عمر را که به صورت معمول برای یه سن متعارف است را پایه این نقطه اوج حساب کنیم که برا هر اتقاق که برای هر انسان مورد اشاره برایش ایجاد میشود را میتوانیم یه طریق دیگر برایش تفسیر اونهم منطقی برایش تفسیر کرد که از این بحث کمی به دور است اما در ادامه زمان مرگ نیز میشود نقطه انتهای یک نیم سیکل به حساب اورد و پس از اون میشود دنیایی بعد از مرگ و که سطح شروع و پایان را میشود تقریبا با هم هم رنگ و هم سان خواندو دید و باقی اون را میشود به نیم سیکل مخفی نام ببریم که ما فقط نقطه شروع اون را میدانیم و بس

در مورد انسان باید این را پیش خودمان این سان باز کنیم که انسان بعد از نقطه اوج کم کم به افول میرسد که این افول در جسم و در ذهن هر دو ایجاد میشودو در این سو انسانها برای خودشان قانونی را ایجاد کردند تا انسان را باز نشسته کنند تا هم مانند کودکان که احتیاج به تیمار دارند بتوانند مورد توجه قرار دهند و برای همین توی سنین که اسنان تقریبا پیر میشود برای ون مارهای مهم و سرنوشت ساز تکلیف نمیکنند چون بر قاعده اونها نه قدرت ریسک پذیری دارند و نه توان بهترین برداشت وتصمیم را دارند
حالا یه سوال پیش میاید که ایا تا به حال شنیده اید که یه اخوند به علت کهولت سن از بازنشت بشود و برود برای استراحت تیمار شود ودیگر برای دیگران تکلیف نکند چون دیگر در مقامی نیست که بتواند به بهترین نحوی برای دیکران تصمیم بگیرید
در کل چند قشر در جامعه هستند که هموراه بوی از بازنشتگی ندارند از مهمترین اونها افراد بی وضاعت و کسانی که به قول خودمانی به نون شبشون محتاج هستند و دیگر میشود از متکدیان که به صورت حرفه این کار را میکنند چون کهولت نیز یه وجه خوبی در این شغل است و دیگر هم همین روحانیت که باید بی قاعده و بی قاتون ترین شغل بنامینش
ایا به نظر شما روحانیت میشود یه شغل باشد در صورتی که باید اگر الگوی اونها رسولشان هست برای روحانیت باید اگر ماه و خورشید را در دست انها بدهند باز این کار را که راهنمایی و ارشاد مردم است دست برندارند

با احترام
عصاری

۱۳۸۵ خرداد ۱۵, دوشنبه

خرمشهر تا بوشهر

میدونید ادم تاخدا گاه یاد جنگ میافتد در این روزها که وقتی خرمشهر را ایران از عراق باز پس گرفت کشورهایی منطقه و دیگر کشورهای همسو در این مقال امدند و از ایران برای ادامه ندادن جنگ دعوت کرد حتی به روشنی این که کویت و عربستان در صورت انصراف ایران از ادامه جنگ تمامی خساراتی که به ایران ئارد شده را جبران و عراق را مجبور به باز گشت به مرزهای اولیه که در قرار داد الجزایر نام برده برمیگرداند اما خمینی کبیر!! و دیگر دست دندگارانشان مثل رفسنجانی که در اون زمان ریاست کل قوا نظامی ایران را بر عهده داشت و همچنین خامنه ای که ریاست جمهور را بر عهده داشت بر ادامه جنگ تا رسیدن به کربلا وبعدش رسیدن به بیت المقدس باید ادامه پیدا کند
در این زمان بود که دیگر حتی رفیق شفیق ایران البته پول ایران یعنی شوروی هم کمی ازمواضع خود عقب نشت چون دیگر رقیب جنگ سرد اینجا دیگر دشمن نبود بلکه با دید دیکری داشت به موضوع داشت اما سکه پیروزیهای ایران دیگر رخ ننمود و عملیات کربلای 4 باعث شد که سردی دیگری بر افول ایران بشود تا اینکه ایران ضمن تحمل بیشتر گشته شدگان که دیگر نمیشد اونها را برای هر سردر کوچه استفاده کرد چون باید برای هر کوچه ایرانی دو نام میگذاشتند و هم اینکه خزینه ایران داشت به انتها میرسد دیگر رفیق شمالی نمیتوانست بدون دیدن پول به ایران موشک بدهد دیکر نمیتوانست باور کند ایران پوای براش مانده و البته واقعا اینطور بود که خمینی مجبور شد جام تلخ را بنوشد اونهم تنهایی چون کسی که حرف اول و اخر را میزد در صورتی که حتی شاید توی ادامه جنگ شاید کسی بود که بیشتر از 40 در صد رای نداشت اما جام را باید اون مینوشید و بس
اما حالا
دوباره این اجماع دو باره می خواهد که ایران دست از حقامت خود بردارد و دست از این انرژی خطر ناک بردارد تا ضمن حتی دادن نیروگاه اب سبک نسبت جبران خسارات ایران در مورد ضرر که نه پول یا مفتی که به روسیه دادند را به اشکال ممکن به ایران بدهند
خوب برنده حتما ایران است که نمیخواهد از این شیوه بسته برکردد مثل فتح خرمشهر امیدوارم پیروزی کوتاه نباشد
مه در پایان جنگ دوباره ضمن قبول تمام خسارات و پرداخت اون باید دوباره نسیت به چبران کردن عواقب اون نیز شد؟

مقایسه
پیروزی خرمشهر ادامه شیوه اب واتش غنی سازی
جبران خسارات جنگ میز مزاکره برای مشوق به تعلیق
ادامه جنگ ادامه غنی سازی
انتهای جنگ ویرانیهای ایران التبه با هزینههای بیشتز
گشتار مردمان بیگناه با کشتار مردمان با شعار

شعار کربلا و بیت المقدس انرژی هسته ای حق مسلم ماست

ایا وجه مسبب این بدبختی نمایان شد؟
ایا شوری برای ادامه این حماقت میشود التبه با مردم؟؟/؟



عصاری

۱۳۸۵ خرداد ۳, چهارشنبه

سرزمین ما هنوز در تفکر، قومی و نژادی

بایدیه طوری شروع کنم تا منهم مثل روزنامه ایران ممنوعه و توبیخ نشوم نه از طرف دولت و دولتیان بلکه از طرف خودم و ازسوی وجدانم
میدونید که روزنامه ایران توبیخ شده و سپس توقیف نیز شد تا دیگر کاریکاتور نکشه اونهم از زبانی استفاده کنه که بیشتر شبیه مردمان برره باشه بهتره چون اونها را هنوز کشف نکردند تا مردمانشون بدشون بیایید البته بیشتر ایرانیان با زبانشون اشنا هستند
میدونید وقتی مردم ایران عموما وقتی نتوانند قدرت قشری یا فردی را تحمل کنند اول میاییند و اون را باور نمیکنند اما وقتی رسیدند به جایی که انکار نمیتواند جایی داشته باشد میاییند و اون را تحریف و یا اصلا طرفشون را دچار یه مشکل اونهم از نوع غیر واقعی که نتوانند دیگر اصل وجودی اون قشر و اون فرد براش معنا داشته باشه
قبل از ادامه نکته دیگری بنویسم که ما ترک نداریم اذری زبان داریم ایرانیان اصیلی که بیشتر از دیگران شاید ایرانیان اصالت خودشون را حفظ کردند به مثال اسامی شهرهایشون
و یا بیاییم از شهر قزوین بگوییم که جز سیاسی ترین مناطق ایران هستند که وقتی نتوانستند اونها را شاید تحمل کنند انگی به اونها زدند و یا لر ها افرادی که برای مروت و مردانگیشون حتی جانشون را میدهند که این نشان از سادگی اونهاست بی غل و غش بودنشان است نه زود باوری اونها و این برای دیگران با هر زبان و هر کیش صادق است که باید ادم بیشتر بی اندیشد و متوجه بشود
از این بگذریم به این میرسیم که اونها به حق خودشان اعتراض کردند اما مهمتر از اون این که چند نکته در ضمن این پیش امد رخ داده باید یاداوری بشویم تا یه بار دیگر اسیر سفسطه این سیستم نشویم
یادمونه اعتراضهای بسیجان در مقابل سفارت دانمارک که کاریکاتور کشیده بودند اونجا یه حیوان را اورده بودند در صورتی که برای ما اون حیوان استوره نادانی است اونجا هم درباره کاریکاتور بود و اینکه ما برای مقابله با زبان ایما و اشاره کاریکاتور اعتراض زبانی البته ما از نوع مردمان ایران است مه شخص من و بعد حتی شروع به چنگ برابر کردند که کاریکاتور بکشند حتی مسابقه و جایزه کلان نیز حرفهایی را داشت و اینکه چرا شورای امنیت ملی تشکیل جلسه باید بدهد اونهم به یه تخلف مطبوعاتی!!
امروزکه چهار شنبه است است من وقتی از جلوی درب دانشگاه تهران عبور میکردم تعداد زیادی افراد نیروی انتظامی را دیدم برای جلو گیری از اعتراض اذری زبانها که بعد از تبریز و اردبیل حالا نوبت تهران است که حتی بعد ازحتی شلوغ شدن و حتی اعتراض بیشتر مردم به دیگر چیزهای پیرامونشونوجود داردو اون موقع وزیر کشور مثل حوادث اهواز دست خارجیان را در این اقدامات میکشند جلو
راستی بیایید یه کار مهم بکنید اونهم ایرانی را بدون دشمن تصویر کنید برای خودتونه اون موقع میبیند چقدر چیز و چقدر اقدامات که دارید و داریم توی خیالات دشمن میتامیمشون مرا را از مسیری که باید به سمت راه رهنمون شده برای پیروزی و سر افرازی اسنانی به پیماییم را داریم بر عکس اونهم با چه سرعتی طی میکنیم

۱۳۸۵ خرداد ۲, سه‌شنبه

خواب عدالت

باید از عدالت در سرزمینم حتی به اندازه یه وبلاگ بگوییم تا بدانیم چقدر بی عدالتی رسم شده در این سرزمین پدریم البته متاسفانه
میدانیم که در کشوری که ما در اونیم اهریمنی سکنا گزیده که ما به اون اجازه رشد دادیم و اجازه نمو اما به چه اندازه؟
در قوانین اهریمن هموراه راه فرار به سمت دوباره اهریمنی شدن است نه رهایی از این استبداد فرمانده انتظامی تهران بزرگ در زمانی که حوادث کوی دانشگاه و سپس هجده ام تیر که مردم توی اون برای چند روزی اجازه اعتراض به سیستم را به صورتی تصادفی پیدا کردند اما خیلی وحشت ناک اون را حفه کردند یادمه که در اون زورها حتی تا چهار راه ولی عصر که تا میدان انقلاب و 16 آذر فاصله داردو نسبتا زیاد هم نفس کشیدن به سختی انجام میشد با اون همه گاز اشکاوری که برای استقبال از معترضین استفاده شده بود و بعد از اونکه قایله به پایان رسید و اعتراضاتی را در خارج و داخل ایران به وجود آورد دلیل شد که سیستم دنبال یه مجرم حتی به اندازه سیاه کردن مردم و له کردن موقتی یه هم کیش رو اورد و سردار نقدی را از نیروی انتظامی اخراج کرد و بعدش هم با کوچکترین بوی حرکت اعتراض امیزی که میایید ان را در همان لحظه حفه میکند و وقاهت را به اون حد نشون میدهند که ایشان با اعتراض به کمیسون اصل نوداحقاق حق میشود به ایشان اونهم در زمان دولت دوم خردادی که برای مردم مثلا سالاری اومد تا سر مردم را دوباره شیره اونهم با کلی خاک رس اضافه تا مردم هنوز نفهمند توی دام چه اهریمنی هستند
عصاری

سنگی ازآسمون -1

به روز یه سنگ از ته اسمون امد و خورد توی سرم و ای کاش اون نمیامد و نمیخورد به من کاش دوباره توی همان هپروت بودن اونجا ایمن بودن را انسان داشت چیزی نبود که ادم ندونه و نخواهد بداند که بدون بیرون از اون ادم کوچولو مگر چیزی نیز میتواند باشد تا ادم را بیدار کند ادم را زنده نگه دارد شاید، شاید فکر میکنم که سنگی خورده به سرم اما کاش اون نیامده بود تا دوباره خواب بودن را به دیناری حتی بدون دنیا نخواسته بودم که بفروشم
صدام کرده بودی صدام کردی نگو نه من در خودم اون توان را نمیدیدم تا اون که بتوانم با خودم حتی یک قدم فراتر از بیدار شدن وارد بشوم اما صدا شدن را نمیتوانم انگار کنم اگر چه نمیدانم برای چی و برای چه میبایست صدا میشدم من خود را لایق نمیدانم تا بیدار شدن را با اون بی بیدا با اون حرمان حتی تصویر در تصور کنم ایا کسی میایید بگویید بیدار شدن من فقط شعر بی مهتاب در شب بی ماه است تا ایما و اشاره تا حتی برای شناور شدن در حتی یه حوض بی اب اندازه یه اشک چشم تداعی کند
مریض وار حرف میزنم بیمار گونه به زندگی ادامه میدهم اما برای چی برای کدام بی داد بیدار شدن
هر بار با یه منطق جدید میخواهم ببینم و هر بار هر کلمه که از ذهنم تصویر میگیرد را با نام و نشان کسی مثل تو همسو میکنم تا تو هم کسی باشی تا از این بیمار بی مرض در سو یه تصویری بسازی اما مریض کسی است که بیمار را به چشم یه ادم بی علاج حتی در خیال ببیند
یه روز انسانیت را روی قوانین هندسه اوردم تا با جبر کشیدن فیزیکی اون یه معادله از اون بسازم تا بعد این دنیا و اون دنیا را با به توان رساندن مجهولش تداعی کنم و از رسم برداری اون چیزی مثل یه کمان قابل دید از شروع به دنیا امدن تا اوج نیمه تن نه نیمه عمر بر قیاس زمان در برداری به سمت انتهای ابدیت تصویر کنم نفر اول را از صفر صفر ازلیت نمیشود شروع کرد اما نوبت خودم را میتوانم از تلاقی زمان شروع خودم اغاز کنم و دونبال نیمه میگردم تا من را نصف کند در این سیر نماد مثبت تا بعد از عبور از تغییر نماد شکل دیگری بگیرم البته این شروع جدید است بر خیالات نه ابهام انگیز
عصاری

۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

نامه به دشمن قدیمِی؟

بنام خدا
خوب میدونیم که رییس جمهور ایران یه نامه برای معشوقه خودش فرستاده است .
چون وقت گذاشتم تا گوشش بدهم میخواهم به شما هم بگوییم چه اراجیقی توش درج شده قبلش این را بدونید که سفیر امریکا توی سازمان ملل گفته ما نیازی به نامه بلند و دراز از سوی ریسس جمهورش، مورد نیاز نیست بهتر است از ساخت و تجهیز شدن اتمی دست بردارد.

نامه ایشان نکاتی دارد که به صورت نمیه مختصر در موردش مینویسم
خوب زییا ترین نکته اون این بود نامه همواره با سوالاتی که یا بیشتر از سمت دانشجویان و یا مردم و با استعاره از پیامبران یا خطابه میشد یا سوال اما اخرش با امضا ریسس جمهوری ایران پایان می یابدو سرتاسر سوال یا سوال کلیدی و یا سوال مهم و از این حرفها است یعنی اصلا نمیدوند حتی چی میخواهد بداند فقط داره از کلییات حرف میزند یعنی به راحتی نمیداند تا کجای اصل را قبول دارد تا ادامه اون را سوال کند.
ایشان از وکیل خواندن امریکا و قیومتی بیش از حد ایشون برای مرم دیگر مثل اسراییل و یا گروههای خاصی گله مند بودند اما نگفتند خودشون و باقی سر درمداران رژیم خودشون را سالها است که برتر از ملت خودشون میدانند و قیوم هر کشور تروریست پرور هستند و بس
از ربودن وزندانهای محفی ابزار نگرانی کردند یاد ایران و زندانهای ایران دادگاههای انقلاب و بندهای اوین یا 66 میافتند که ادم وقتی اقتاد اون تو ا جلب نشود ول باید خانواده اونها دق مرگ بشوند و بعد تازه جاشون معلوم بشود تازه گر وکیلتون خودشو زندانی نکنند
اسراییل به نظر شما چقد ر میارزد ؟
از تراژدی نسل کشی توی فلسطین وتاریخ اون میگویید ادم یاد اوایل اسلام و ایران و .... میافتد
در مورد همه پرسی که مشروعیت را به اثبات میرسوند در سرز مینهای اشغالی میگویداما از همه پرسی و یا دوباره پرسی برای نیازمندی های ایران؛؛ نه عیب است و ممنوع چون بر علی نظام است که روحانیون اون را قبضه کردند
یادمون باشه علم مال مشرق زمین بود و الان روحانیت مال مشرق زمینه و قدیما شیطان و خرافات برای مغرب زمین بود و علم برای ما پس رسیدن به فناوری ایا به نظرشما چقدر میتواند جرم باشد؟
و در مورد اینکه ملت هزینهای به دولت میپردازد دولت اونها را به سعادت و رشد وترقی برسوند اما این مقال توی ایران برعکس است چون از ملت میگیرند و دولتیان میخورند و به جای سعادت و رشد با پول ملت دشمن، جان برای همان ملت میسازند این میشود نوفناوری دینی
اجازه و دادن اطلاعات صحیح به ملت که توی ایران اصلا چون ، اصلا وجود نداره نمیشود حرف زد یادتونه که مثلا مطبوعات د ر مورد برنامه اتمی ممنوعه نوشته شده بودند، اخ ببخشید قرار بود چیزی نگم
یادتونه قرار بود این ها به دشمن داشته باشند وکه خونخوار نیز بود اما این قدرت و این مسند چقدر ادم کثیف میکند که وقتی منافع توی خطر باشه اونهم منافع ملت نه منافع رژیم امریکا دوست میشود برای مذاکره اگر هم نخواست مذاکره براش نامه مینویسم البته یادمون باشه صبح روزی که احمدی نژاد نامه را نوشت گفت ادب حکم میکند در مورد اون و مواردش چیزی گفته نشود تا گیرند بگوید اما چون گیرنده تحویلش نگرفت خودش گفت گور بابای ادب و خمینی و بهشتی و هر کسی که کفته امریکا بده میدونید فکر نمیکیند یه روزی سفارت سابق امریکا بشود دفتر حوزه علمیه قم یا اینکه امامزاده امریکا بشه با یه گنبد 7 گوش که هم نشان حمایتی از ستاره 6 گوش داود نبی باشه هم 7 عدد خوش یمن اسلامی وایرانی و هم 5 کشور دارای حق وتو که با المان میشوند 6 تاکه چون ایران نفر هفتمش است همه را خریده و میشند 7 کشور که باهم یه کلونی درست کردند که فقط دارند ایران را میخورند.
عصاری

۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۵, جمعه

یادواره

سلام
هر شب سکوتی است و امشب غوغا هر شب نوایی است و امشب تنها یکصدا است و اون صدای تنهایی تو است پس برخیزو مرا هم اگر میتوانید با خود ببر.
حرفهایی در وجود نمی کنجد اما تو بیا و از دست غریبانه من دست یاری را پنهان ندار ،میدانی و میدانم که رسم امشب تنها کشی است پس تا نیمه شب نشده برخیز و نماز بر من تازه میت بخوان تا ایبار را قضا اجابت نشود.
یاد باد باد دیوانه را یاد باد http://www.divaneh18444.blogspot.com/
asari